کتاب در روزنامه آرمان
دلایل شایستگی یک کتاب
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره دلایل شایستگی یک کتاب منتشر کرده که در آن میخوانیم: من هنوز حرف خانم فروشنده را باور نمیکنم. اما راستش را بگویم کمی توی ذوقم خورده بود. آدم در این مواقع یاد تجربههای مشابه و دیده و شنیدههای قبلیاش میافتد. هنوز برای قضاوت زود است اما به گمانم مواقعی میشود که در حق آن گروه از نویسندگان که سعی میکنند اندیشه ورزی کنند و ادبیات عمیق و پرمعنایی برای آیندگان به یادگار بگذارند کم لطفی میشود. معمولا این گروه نویسندگان ساده مینویسند و اگر هم بخواهند نوشته خود را زینت بدهند هوشمندانه و تا حدی مشابه ظرافتهای حافظ و سعدی صنایع ادبی را بهکار میگیرند. این هم اثر آنها را عمیقتر میکند و هم البته بر رنج آنها میافزاید. بنابراین آثار این گروه نویسندگان معدود است و باید هم باشد. زحمت زیادی میخواهد. اما اگر قرار باشد جامعه برای ارزیابی شایستگی یک کتاب صرفا تحت تاثیر یک شیوه روایت جدید یا نظیر این قضاوت کند در حق این گروه واقعا جفا شده است.
کتاب در روزنامه ایران
احترام به مخاطب احترام به خود
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره احترام به مخاطب از سوی نویسندگان و هنرمندان منتشر کرده که در آن آمده است: نویسندگانی را میشناسم که گاهی قبل از انتشار ترجمه یک رمان، آن را در خانه مترجم خواندهاند. شاعرانی را میشناسم که شعرهای رقبای نسلی و غیر ِ نسلی خود را پیش ِ رو میگذارند و از رویشان اتود میزنند.
در پایان این مطلب آمده است:من به شهامت هومن سیدی درود میفرستم که راست و حسینی گفت: «ندیدن فیلم و نخواندن کتاب، شوی خوبی نیست و من با افتخار میگویم آثار تمامی بزرگان سینما را دیدهام و از آنها بهره بردهام.» این را در جلسه پرسش و پاسخ تازهترین فیلمش «اعترافات ذهن خطرناک من» گفت در جشنواره فیلم فجر. آدم باید با خودش، با دنیا با مخاطبانش رو راست باشد. وقتی به مخاطب احترام میگذاری، به خودت احترام گذاشتهای.
کتاب در روزنامه اعتماد
ساختارشكني گفت و شنود برای كشف حقايق
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره كتاب «گفتوگو با مسعود سعد سلمان» اثر مجتبي عبدالله نژاد منتشر کرده که در آن نوشته شده است: كتاب دو بخش دارد و چهار محور اساسي: زندگي خصوصي شاعر، سبك كار او، نگاه شاعر به زندگي و هستي و بالاخره رابطه شاعر با اطرافيانش.
بستر هستيشناسانه يا به تعبيري پستمدرنيستي متن براي بازنمود رويدادها و كنشهاي انسانهايي كه قرنها از مرگ آنها ميگذرد، نه تنها از نظر معنايي نوري بر نكات مبهم بسياري ميتاباند، بلكه به دليل ساختار و فرم پرسشها كه گاهي با طنز آميخته ميشود و زماني با كنايه و استعاره و صراحت دردناك، بار كيفي بالاتري به كتاب ميبخشد. چندصدايي بودن پرسشگر (مصاحبهكننده) كه مولفه بسيار مهمي در گزينش پرسشهاست، بيشك در ارتقاي سطح كيفي متن تاثير زيادي داشته است. به علت همين چندصدايي صداي پرسشگر است كه در جاهايي با اعترافات مسعود مواجه ميشويم و در بعضي جاها شاهد پنهانكاريهاي او ميشويم؛ خصوصا جاهايي كه او فقط بخشهايي از حقيقت را به مصاحبهگر ميگويد و از اشاره به ديگر نكات خودداري ميورزد و هوشمندي مصاحبهكننده در طرح همين نكات مغفول مانده، نه تنها گوشههايي از تاريكخانه تاريخ را به ما ميشناساند، بلكه مظلوميت اين شاعر را معادل با معصوميت و حقانيت او جلوه نميدهد. به اصطلاح مرسوم مصاحبهگر مدام در حال «مچگيري» است و من شخصا ياد ژورناليست مشهور آلماني در عرصه ادبيات داستاني افتادم كه در مصاحبههاي خود با شاعران و نويسندگاني چون هاينريش بل، فردريش دورنمات، ماكس فريش و هفت نفر ديگر در يك كلام آنها را كلافه كرد، طوري كه يكي از آنها – يادم نيست كداميك – حرفي با اين مضمون به او گفت: «آقاي بينك، فكر نميكنيد بعضي از سوالهاي شما حالت بازجويي دارد؟» (كتاب «گفتوگو با ١٠ نويسنده آلماني زبان» نوشته هرست بينك – ترجمه رحيم دانشور طريق، نشر دشتستان، ١٣٧٨)
مشابه به شطحيات
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره رباعيات ايرج زبردست منتشر کرده که در آن عنوان شده است: در واقع شعر ايرج زبردست خيامي و خياموار نيست. مشابه شطحيات حسين منصور حلاج، بايزيد بسطامي و در سويه وصفياش مانند رباعيهاي مولوي است. چون و چراهاي زبردست در زمينه مسائل فرارونده از تجربه حسي اساسا فلسفي و شكاكانه نيست، سويه ديگر باورهاي متافيزيكي اوست كه گاهي به صورت مطالبي «خلافآمد عادت» طرح ميشود مانند «اناالحق» حلاج و «سبحان ما اعظم شأني» بايزيد. همين بايزيد ميگفت: «منم نه منم». براي آنكه من (اويم) و منم (او) اوست. برحسب توضيح روزبهان بقلي شيرازي، بايزيد «اول بشارت با انانيت حق كند بعد از فناي خويش چون حق او را شد گفت همه منم. سخن از عين جمع گفت. اول فنا بود و آخر بقا... ». اينگونه سخنان با آيينهاي رسمي تضاد دارد نه با خود تئولوژي، در حالي كه خيام در رباعيهاي فلسفي خود، تئولوژي را به كلي رد ميكند. او پيرو دموكريتوس است و به نظر اتمي او باور دارد. اشعار كساني مانند عطار، سنايي، محيالدين عربي و در دوره جديد اشعار هوشنگ ايراني، سهراب سپهري و در سطحي ديگر رباعيهاي ايرج زبردست ضدونقيضگويي هست اما پارادوكس نيست. قسمتي مطابقه و تضاد است. در مثل در رباعي معروف «مهستي گنجوي»: «من عهد تو سخت سست ميدانستم/ بشكستن آن درست ميدانستم/ اين دشمني اي دوست كه با من ز جفا/ آخر كردي نخست ميدانستم». تناقضي ديدهاند كه «ركن اصلي بيشتر آثار هنري است» «سخت و سست، شكستن و درست، دشمن و دوست» و نشانه شاعرانه و هوشمندانه از تناقض در حالي كه كار مهستي و امثال او نه تناقضگويي بلكه تضادگويي است. تناقض در مفهومهاست.
ادبيات فانتزي و اغراقآميز
روزنامه اعتماد در صفحه کتاب نقدی درباره مجموعه داستان «اندازه ديگري» نوشته مرتضي زارعي منتشر کرده که در آن بیان شده است : شايد بشود سبك بيشتر داستانكها را فراواقعگرايانه ديد، از آن جهت كه در بيشتر داستانكها با شخصيت اولي مواجه ميشويم كه كمتر ديدهايم و در اصل با جنس ديگري روبهرو هستيم.
از عناوين داستانهاي اين مجموعه ميتوان به ابر، بوي سوپ عمه گلي، رهايي، اينبار كسي گوشي را بر ميدارد، سنگيني، نوازش، جابهجايي، متمني است و اندازه ديگري و... اشاره كرد. اگر شما هم جزو آن دسته از مخاطباني باشيد كه به ادبيات فانتزي و اغراق آميز علاقه دارند، مطمئنا اين مجموعه يكي از مناسبترين گزينههاي پيش رويتان خواهد بود و خواهيد پسنديد. چرا كه زارعي سعي خودش را كرده تا سبك نوشتارياش را در تمام سير داستانها پيش بگيرد و حفظ كند. البته شايد بد نباشد در وانفساي اين همه واقعي و ساده بودن، كمي تغيير ذائقه بدهيم و مثلا قورباغهاي در پشت گلدان باشيم، يا حتي اصغر آقاي كارمندي كه به يكباره آدم كوچولويي ميشود كه فقط در اتاقي نشسته و داستان مينويسد.
کتاب در روزنامه اطلاعات
اداي ديني به پيشگاه استاد دكتر خطيب رهبر
روزنامه اطلاعات در شماره امروز خود یادداشتی درباره استاد دكتر خطيب رهبر منتشر کرده که در آن می خوانیم: بعيد ميدانم كه در نيم قرن اخير كسي را بتوان يافت كه با داستان پر رمز و راز زبان و ادب فارسي آشنا باشد و از خوان پر بركت و چشمة جوشان ذهن و زبان و خامة اين دانشي مرد بزرگ لقمهاي برنگرفته و يا جرعهاي ننوشيده باشد. او لحظهاي از خواندن و نوشتن و به خاطر سپردن و اندوخته را بيدريغ به جويندگان ارزاني داشتن، فارغ نماند با آنكه خود استادي مسلّم و ذوفنون بود، روزگاري دراز در مكتب استاد محمّدعلي ناصح(1365ـ1277) نويسنده و شاعر و مترجم و رئيس انجمن ادبي ايران زانوي تعلّم به زمين زد و به شاگردي نشست و از خرمن فضل و فضيلت او خوشهها چيد و توشهها اندوخت و در نشر آثار و طبع ديوان او كمر همّت بر ميان بست و حقّ استاديا ش را پيش چشم داشت و شعري از دل برآمده بر سنگ مزار استاد ناصح كه در حجرهاي در ضلع شرقي مزار امامزاده عبدالله شهر ري آرام گرفته است، نگاشت. پاس حرمت استاد داشتن، موجب آمد تا شاگردان استاد دكتر خطيب رهبر نيز پيوسته او را به ديدة تكريم و تبجيل بنگرند و در حيات و ممات عُلوّ شأن او را فراموش نكنند.
بشنو ز زبان سبز هر برگ/ كز غيب برويد آنچه كاري
و از اين خيل بيكرانند اين بنده كمترين كه در 1348 گلستان شيخ اجلّ بر روي او دري از دانايي گشود و آن به مناسبت شرحي بود كه استاد دكتر خطيب رهبر همراه با شرح جملهها و بيتهاي دشوار و برخي از نكتههاي دستوري و ادبي و فهرست آيات و اعلام و امثال و قوافي و قواعد دستوري بر اين كتاب نگاشته بود و در زمان خويش بديع و اعجاب انگيز مينمود. اقبال همگاني از اين كار موجب گشت كه بسياري از آثار منثور و منظوم فارسي به شرح و حواشي و تعليقات استاد مزيّن گردد. او بر آن بود كه بايد در گنجينه ادب فارسي را بر دور افتادگان گشود، وگرنه دانشپژوهان و درسخواندگان ـ اگر نه همه ـ با اين گونه آثار آشنايند و اغلب در دريافت معاني و مفاهيم با مشكلي خاص رو به رونيستند.
شرحي كه استاد بر ديوان حافظ و غزليّات سعدي نوشتهاند، از اين دست است. از اين دو و منظومههاي كوتاه عطّار كه بگذريم، تمركز ايشان بر توضيح و تشريح متون منثور است و در اين ميان دو شرحي را كه بر«مرزبان نامه» و «تاريخ بيهقي» نوشته پايه و ماية ديگري دارد و كار از لوني ديگر است.
«گزينة نثر فارسي» كه به عنوان بخشي از درس فارسي عمومي سال اول دانشكدة ادبيّات و علوم انساني دانشگاه تهران در سه جلد فراهم آورد، خود مجموعهاي دلكش و تحسينبرانگيز است، گذشته از شرحهاي متعدد، استاد بر تدوين كتبي به ويژه در زمينة دستور زبان فارسي كه بدان اهتمامي خاص و عشقي وافر داشت كوششها مبذول داشت كه «كتاب حروف اضافه و ربط» از آن جمله است.
کتاب در روزنامه شاپرک
کودکان جهان جديد
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي ادبي آسيه جبار، رمان نويس، مترجم و فيلمساز الجزايري منتشر کرده که بخش اعظم نوشته ها و کارهاي اين نويسنده الجزايري به موضوع موانع و مشکلات زندگي زنان مي پردازد. در واقع او در آثارش نگاه فمنيستي خود را به شکل آشکار عرضه کرده است. مهم ترين دغدغه او مسائل زنان است و به عنوان يک چهره فعال جنبش زنان شناخته مي شود. او در رمان هاي خود به وضوح مسائل و درگيري هاي زنان الجزاير را به صورت سلسله وار و مرتبط با هم پيگيري کرده است. او موضعي ضد سنت هاي پدرسالارانه دارد و اين تفکر پدرسالاري را نوعي استعمار فرض مي کند. منتقدان جبار را يکي از مهم ترين و پرنفوذترين نويسندگان شمال آفريقا مي دانند. در سال 2005 ميلادي او اين افتخار را يافت که به عنوان عضو رسمي آکادمي فرانسه انتخاب شود.
در سال 1957 ميلادي او نخستين رمان خويش را با نام «تشنگي» منتشر کرد. جالب است که او از ترس مخالفت پدر با فعاليت هاي ادبي اش کتاب را با نام مستعار آسيه جبار منتشر کرد و تا به امروز با همين نام به کار خود ادامه داده است. او يک سال پس از انتشار رمان نخست، دومين کتابش را با نام «بي تاب» منتشر کرد.
در سال 1962 ميلادي جبار کتاب «کودکان جهان جديد» را به علاقه مندان خود ارائه و دنباله آن را نيز در سال 1967 ميلادي با نام «آلوئت ساده لوح» منتشر کرد.
نظر شما