دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۷
تفکر نقادانه زمینه‌ساز فرهنگ چندصدایی است/ زبانی که با آن سخن می‌گويم مناسب نوشتن است/ عواقب يک يادداشت بلندِ مردود

امروز دوشنبه، بیستم بهمن 1393 روزنامه‌های قدس، فرهیختگان، آرمان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با حسین پاینده از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز دوشنبه بیستم بهمن 1393 روزنامه‌های قدس، فرهیختگان، آرمان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.


کتاب در روزنامه قدس

شاعران و نویسندگان در سینما
روزنامه قدس در صفحه هنر مطلبی درباره حضور شاعران و نویسندگان در عرصه سینما منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: حسین پناهی، شاعر و نویسنده ای است که بیشتر او را به عنوان بازیگر می شناسند. او که در فیلم های سینمایی و سریال های بسیاری بازی کرده، در فیلم «سایه خیال» در نقش «حسین پناهی» بازی کرد و موفق به دریافت دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مرد در جشنواره فیلم فجر شد. پس از پناهی محمود دولت آبادی نویسنده «کلیدر»، «جای خالی سلول» و ... پیوندی عمیق با سینما دارد.


کتاب در روزنامه فرهیختگان

صنفی برای ادبیات داستانی، چتری برای همه
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره لزوم داشتن صنفی برای ادبیات داستانی منتشر کرده که در آن آمده است: ما در ایران تجربه کانون نویسندگان را داریم که مستقل از حکومت بود، اما خیلی زود از جاده فعالیت صنفی خارج شد و افتاد توی راهی که بیشتر به حزبی سیاسی شبیه اش کرد. به جز تجربه کانون چند تجربه دولتی بوده که دستوری بوده و هدف واقعی اش بیشتر تولید نهاد یا امکانی برای حقوق و مزایا گرفتن عده ای در دوره ای خاص بوده و چتری برای همه نویسنده ها و فعالان ادبی نبوده  و بعد هم که وزیر یا مدیر عوض شده، در آن نهاد یا نان دانی تخته شده است.
در ادامه این مطلب آمده است: واقعاً خجالت آور است که نویسنده های این مملکت از آنهایی که مستقل اند تا آنهایی که ادعای استقلال می کنند و تا آنهایی که آشکارا وابسته و نزدیک به دولت و سایر نهادهای حکومتی اند نتوانسته اند با مدارا بنشینند پشت یک میز و خواسته ها و نیازهای صنفی شان را کنار هم بگذارند. مسائل صنفی، درد مشترکند.



کتاب در روزنامه آرمان


تفکر نقادانه زمینه‌ساز فرهنگ چندصدایی است
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با حسین پاینده، نویسنده، مترجم، منتقد و استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه‌ طباطبایی گفت و گو کرده که تاکنون بیش از 25 اثر را در حوزه نقد ادبی منتشر کرده‌ است.
او می گوید: تولید ادبیات و ایجاد فضایی برای تفکر نقادانه درباره‌ ادبیات، در زمره‌ مبرم‌ترین گام‌هایی است که برای رسیدن به فرهنگ چندصدایی باید برداریم. این ایده‌ای است که در کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» به تفصیل توضیح داده‌ام. بله، سخن شما درست است که نقد ادبی و کلاً ذهنیت نقادانه ریشه در سنت فلسفی‌ای دارد که نخستین نمونه‌هایش را باید در جدل‌های فلاسفه‌ مشایی در یونان باستان سراغ گرفت. اما این بدان معنا نیست که ما هرگز نمی‌توانیم پرسشگری و احتجاج را در فرهنگ خودمان، یا در عمل نقد، به یک روال تبدیل کنیم. به موازات حرکت جامعه‌ ما به سمت نوعی فرهنگ مدرن، ساختارهای فکری ملازم با آن فرهنگ هم ناگزیر باید در اذهان آحاد جامعه‌ ما شکل بگیرند. گسترش فرهنگ نقد می‌تواند نقش بسزایی در دستیابی به این افق اجتماعی ایفا کند و به همین علت است که من همیشه تلاش کرده‌ام نقد ادبی را از کاری محفلی یا محدود به حوزه‌ هنر و ادبیات به کنشی فرهنگی و مربوط به جامعه تبدیل کنم.



در ستایشِ نوشتار
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «سیاست ادبیات» نوشته‌ فرید قدمی منتشر کرده که مجموعه‌ 9 تز درباره‌ ادبیات است که با نگاهی سلبی به ابژه‌ نوشتن، و اصالت بخشی به مفهومی به نام نوشتار، نوشته شده است. نخستین نکته‌ای که درباره‌ این کتاب کوچک می‌توان گفت این است که می‌تواند پیشنهادی جدی و اساسی برای طرح چنین گفتمان‌هایی در حوزه‌ نظریِ نقدِ ادبیات باشد. پیشنهادی که پیشتر کتاب شعارنویسی بر دیوار کاغذی نوشته امیر احمدی آریان هم مطرح کرده بود. کم‌ترین تاثیر چنین حرکت‌هایی باز شدن فضای گفتمانی و بحث است که با توجه به گسترش فضای ادبیات و مخصوصا روابط بین رشته‌ایِ هنر و فلسفه، ضرورت آن بسیار احساس می‌شود. «سیاست ادبیات» جدالی را آغاز می‌کند که قرار است در آن از میان دو مفهومی که با عنوان «نوشتن» و «نوشتار» به متن ادبی می‌چسباند، یکی پیروز شود. جدالی که به اعتقاد من در نهایت مقهور همان چیزی می‌شود که تلاش بر نفی آن دارد. آن معنایی که نویسنده با نفی و انکارِ هدفمند بودنِ نوشتن به دنبال آن است به وسیله‌ خودش بی‌معنا و پوچ می‌شود. اما چرا؟ مشکل از جایی آغاز می‌شود که پای انواع و اقسام نظریه به میان می‌آید. از جایی که جدال بین تن و ذهن مطرح می‌شود، اما چون قرار است به جایی نرسد، در طرحِ خود عقیم می‌ماند. متن گرفتار هژمونیِ نظریه است؛ باوری که با همه‌ تلاشِ نویسنده مدام و مدام خودش را نقض می‌کند و در آخر آنچه طرح می‌‌شود نمی‌تواند خود را از یوغِ آراء و نظراتی که به جدال دعوت شده‌اند، رها سازد و قد بکشد. ذهنِ نویسنده آبستنِ طرحی است که به باروری و تکامل نمی‌رسد: نوزادی نارس! و این چنین است که اغلب تزها به نقیضِه‌های ناقصی از خود بدل می‌شوند و خود را نقد می‌کنند به جایِ طرح.


جنگ؛ مرگ و تنهایی انسان
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره «جعبه سیاه» سروده عبدالصابر کاکایی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: ایجاز مولفه‌ای است که صابر کاکایی در مجموعه شعریش جعبه سیاه، توجه خاصی به آن نشان داده است ایجاز برای شاعر به مثابه یک رکن اصلی در شعر وجود دارد. خیلی از واژه‌ها که می‌توانند به صورت حشو قبیح در شعر وجود داشته باشند. یکی یکی از شعر حذف می‌شوند. یا بعضی از کلمه‌ها که طبق قواعد دستوری ضرورت آنها حس می‌شود شاعر توانسته است بوسیله یک سری جانشینی‌ها و تکنیک‌ها و با استفاده از ایجاز آنها را در شعر حذف کند تا شعر بصورتی کاملا موجز و فشرده و کلیت معنایی خوبی به مخاطب ارائه شود. تا شاعر و مخاطب هر کدام سهمی جداگانه از آن داشته باشند. شبیه شعر تاک خشکیده صحنه هفتاد این مجموعه شعر: «از بازگشت آخرین سرباز/ سایه هاست می‌گذرد/ اما / هنوز تکیه داده‌اند به چارچوب در/ زن و/ تاک خشکیده/ که ریشه‌هایش را/ تا آن سوی زمین فرستاده/ و نا ‌امید برگشته‌اند». جنگ از دید کاکایی ساختاری کاملا منفی دارد. او بوسیله تجربه زیستی خود از جنگ و جغرافیایی که در آن زیست کرده است. بوسیله تجسم کردن واقعیت‌های عینی و ذهنی مضامین و معنا‌ها را بوسیله عنصرهای قابل لمس پیش چشم مخاطب می‌گذارد. تا مخاطب با امیدهای وارفته دست و پنجه نرم کند. شاعر بیشترین توجه خود را خاص ایجاد کشف و شهود می‌کند. او به تمام اتفاقات جنگ و روزمره به طور عمیقی نگاه می‌کندو می‌اندیشد. کشف کردن تصویر‌ها و مضامین نو از کاکایی شاعری جستجوگر ساخته است. تا بوسیله همین کنکاش اتفاقاتی که در محیط زندگی من مخاطب که هر روز به طور کاملا عادی از کنار آن بی‌تفاوت عبور می‌کنم را کشف کند و در پیش دیدگانم قرار دهد. 

 
وقتی مردی با خودش حرف می‌زند
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره مجموعه شعر «که زیرا» از سیاوش سبزی منتشر کرده که در آن می‌خوانیم: در این مجموعه با پراکندگی و جابجا شدن واژه به معنای متعارف مواجه نیستیم، بلکه واژه‌ها با دقت و سازمان یافته تکرار یا در مفهوم دیگری چیدمان شده‌اند. البته بعضا شاهد جابجایی سطر‌ها و تکرار آن هستیم که سوای جاذبه‌ موسیقیایی، نمودهای همشکل و متناقض در پی دارد. این نوع سطرنویسی در آغاز، میانه و حتی در پایان بندی اثر اتفاق افتاده است. «وقتی مردی با خودش حرف می‌زند/ لابد/ مردی با خودش حرف می‌زند/ او/ و با دست‌هایش/ فکر‌هایم را می‌خواند/ قسم برای او/ چیزی است خوردنی». در حوزه‌ زبان، مضمون سازی و تشکل سطحی از کلام در فرم، رفتار شاعر با زبان و با متن متفاوت است. به‌طور ناگهانی اجزا، جزیی از متن تکرار و با تکرار پی ساخت‌ها تقویت و متن لایه‌مند می‌گردد. مثلا، کسر و اضافات در سطرهای آغازین این شعر بازتاب دهنده‌ این نوع نگاه، تکرار و دوباره خوانی است. «وقتی مردی با خودش حرف می‌زند/ لابد/ مردی با خودش حرف می‌زند» با این تفاوت که در سطر تکراری یک حالت روحی و روان پریشانه وجود دارد که عینیت و مفهوم سطر اول را ندارد یا مفهوم ذهنی شده‌ پیش گفتار است. از یک سو، سطر آغازین عینی و ملموس است و سطر تکراری ذهنی و ناملموس. اما و در عین حال به صورت مونولوگ حامل مفهوم غیر ارادی و همذات پندارانه است. و از سویی دیگر، آن حالت روحی با تردید همراه است. و تاکید شاعر به متن بُعد می‌دهد تا احساس تردید تقویت گردد.  «که زیرا» از منطق نثر بی‌بهره نیست، بلکه به اقتضای متن عنصر نثر/ نثروارگی با زبان شاعرانه تلفیق شده و ظرفیت اجرایی- روایی متن را بالا می‌برد. «سیاوش سبزی» از نثر به عنوان یک ظرفیت مکمل در تناسب بندی پیکره‌ اثر استفاده می‌کند.



نقش دولت‌ و جامعه در جریان‌های فرهنگ
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نقش دولت‌ و جامعه در جریان‌های فرهنگ منتشر کرده که در آن بیان شده است: رونق فضای فرهنگی در نیمه دوم دهه 70 و فروکش تب فرهنگی در دهه 80، نشانگر تاثیرگذاری دولت‌‌ها در جریان‌های فرهنگی است اما این وجه رسانه‌گی فرهنگ است نه وجه تولید فرهنگ. اما از دهه 80 با گسترش افزار انفورماتیک، اینترنت و در واقع انقلاب الکترونیکی روبه‌رو بودیم که این وضعیت، موقعیت متکثری ایجاد می‌کند؛ به نحوی که اگر برخی بخواهند عده‌ای را وارد حاشیه کنند، این حاشیه به واسطه اینترنت و فضای مجازی قدرت بیشتری می‌گیرد. گرچه همان‌طور که تکثیر بیش از حد رسانه‌ها نیز باعث گم شدن راه می‌شود. به این ترتیب می‌توان مولفه‌هایی را در نظر گرفت که به سمت تکثیر رسانه  یا در جهت عکس آن پیش می‌رود. اما در فضای جامعه از لحاظ وجه رسانه‌گی رسانه‌های رسمی، این موقعیت کمرنگ می‌شود زیرا دولت فضایی ایجاد می‌کند که لزوما از فرهنگ ناشی نمی‌شود. به این ترتیب شاید فرهنگ از لحاظ وجه تولیدی پررونق باشد اما از لحاظ وجه مصرفی یا رسانه‌گی بی‌‍‌‌‌‌رونق و کم‌فروغ است. اینکه فرهنگ، مصرف ندارد و مردم کتاب نمی‌خوانند، محصول دوره‌ای است که امر اجتماعی از امر فرهنگی جدا می‌شود و مردم کالای فرهنگی نمی‌خرند؛ که اگر هم بخرند، کالاهای فانتاستیک فرهنگی می‌خرند. اما این بخشی از مسئله است.


جشن‌های رونمایی‌ دسته جمعی
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره رونمایی کتاب منتشر کرده که در آن عنوان شده است: درست است برگزاری این جلسات در کتابفروشی‌ها لطف دیگری دارد. اما شاید اگر در مکانی بازتر و مناسب‌تر برگزار شوند، بهتر باشد. درست است که چهار کتاب در کنار هم مزایای زیادی دارد، اما همین کمبود جا، باعث می‌شود کم‌کم پای خیلی از نویسنده‌ها و خوانندگان ازدحام‌گریز، از این جلسات بریده شود. شاید با برگزاری رونمایی برای تعداد کتاب‌های کم‌تر، مثلا دو یا سه کتاب هم بتوان به نتایج مثبت گفته شده رسید، اما با نظمی بیشتر. مساله دیگر سخنرانی مهمانان دعوت شده است که از بزرگان داستان‌نویسی هستند. قطعا سخنرانی و گفت وگوی این عزیزان و صرف حضورشان در جلسه برای اهالی ادبیات ارزشمند است. اما در ازدحام و شلوغی جلسات این چنینی که برای اولین بار مخاطب داستان در آن حضور جدی دارد، کمی از حوصله‌ جمع خارج است. بهتر است به جای سخنرانی‌های کلی، درباره‌ خود کتاب‌های تازه منتشر شده صحبت شود تا کسانی که در جمع حضور دارند ولی نویسنده را نمی‌شناسند به تهیه و خواندن کتابش ترغیب شوند. برای مثال گفت وگویی بین نویسنده‌ها و مخاطب به شکل سوال و جواب برقرار شود. اما باز چهار نویسنده در یک جلسه، برای پرسش و گفت وگو زیاد است. با همه‌ این حرف‌ها، جلسات رونمایی یا جشن‌های این چنینی که شور و شوق و ازدحام به کتابفروشی‌ها می‌آورد و فرصتی است برای تازه شدن دیدارهای اهالی ادبیات و صد البته معرفی کتاب‌های تازه منتشر شده، جلساتی مثبت و حیاتی هستند. به امید تداوم چنین جشن‌هایی. 



کتاب در روزنامه مردم سالاری

زباني که با آن سخن مي‌گويم مناسب نوشتن است، نه گفت‌وشنود
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره جي. ام. کوتزي نويسنده هلندي‌تبار اهل آفريقاي‌جنوبي و برنده جايزه نوبل ادبيات سال 2003 ميلادي به مناسبت سالروز تولدش منتشر کرده که اولين اثر داستاني اش« سرزمين‌هاي گرگ‌وميش» در سال 1974 منتشر شد، که مشتمل بر دو داستان جداگانه با مضموني مشترک بود و او را به‌عنوان يک نويسنده قدرتمند سبک ادبيات پسااستعماري مطرح ساخت. پس از آن، در سال 1977، رمان «در قلب کشور» منتشر شد، و جايزه اول ادبي آفريقاي جنوبي را براي وي به ارمغان آورد. «در انتظار بربرها» در سال 1980 منتشر شد و در مجموعه «آثار بزرگ قرن بيستم» انتشارات پنگوئن جاي گرفت. رُمان بعدي کوتزي، «زندگي و زمانه مايکل ک » نام دارد که در 1983 به چاپ رسيد و در همان سال جايزه ادبي بوکر را از آن خود ساخت. «فو » که در 1986 منتشر شد، حول محور طرح داستاني رابينسون کروزوئه ساخته‌وپرداخته شده‌است، و «عصر آهن» (1990) که جزو عامه‌پسندترين کتاب‌هاي اوست، در ساندي اکسپرس به‌عنوان کتاب سال معرفي شد.
او در اين اثر خود تصويري تراژيک از اوضاع سياسي و اجتماعيِ کشوري ويران شده توسط نژادپرستي و خشونت ارائه مي‌کند.
«ارباب پترزبورگ» (1994) نيز داستاني خيالي است که شخصيت اول آن فيودور داستايُفسکي، انديشمند و نويسنده نامدار روس است. اين اثر قدرتمند و ژرف در سال 1995 جايزه داستان‌سرايي بين‌المللي آيريش‌تايمز را از آن خود کرد.
کوتزي براي دريافت دو جايزه بوکر شخصاً به لندن نرفت و در سال 2003 هم پس ازاعلام برنده شدن نوبل حاضر به مصاحبه با خبرنگاران نشد. او در جايي نوشته‌است، «راه سومي ميان حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد، و آن ادبيات است. زباني که من با آن سخن مي‌گويم مناسب نوشتن است، نه گفت‌وشنود».


کتاب در روزنامه شاپرک

عواقب يک يادداشت بلندِ مردود
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار هاينريخ کارل بوکفسکي منتشر کرده که در 24 سالگي، داستان کوتاه «عواقب يک يادداشت بلندِ مردود» بوکفسکي در مجله داستان به چاپ رسيد. دو سال بعد، داستان کوتاه «20 تشکر از کاسلدان» منتشر شد. بوکفسکي نوشتن را با جريان انتشار و رها ساختن نوشتن براي يک دهه آزاد ساخت. در طول اين مدت او در لوس‌آنجلس زندگي مي‌کرد اما مدتي را در ايالات متحده سرگردان بود، کارهاي موقتي مي‌کرد و در اتاق‌هاي ارزان اقامت مي‌کرد. در اوايل دهه‌ 1950 بوکفسکي در اداره پست لوس‌آنجلس به شغل پستچي و نامه‌رسان مشغول به کار مي‌شود اما بعد از دو سال و نيم آن را رها مي‌کند. در 1955 او به خاطر زخم معده تقريباً وخيم بستري مي‌شود. وقتي که او بيمارستان را ترک کرد، شروع به نوشتن شعر کرد. در 1957 او با شاعر و نويسنده «باربارا فيري» ازدواج کرد، اما آنها در سال 1959 از هم جدا شدند. فيري اصرار داشت که جدايي آنها هيچ ارتباطي با ادبيات ندارد، اگرچه او اغلب به صورت مشکوک مي‌گفت که چيره دستي بوکفسکي در شاعري است.
در ادامه این مطلب آمده است: کمتر از يک ماه بعد از ترک اداره پست، او اولين رمانش به نام پستخانه را تمام کرد. همان‌قدر که بوکفسکي براي حمايت مالي مارتين و اعتماد به يک نويسنده‌ نا شناخته احترام مي‌گذاشت، او تقريباً تمام کارهاي بعدي خود را با انتشارات Black Sparrow به چاپ رساند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط