کتاب در روزنامه ایران
بقایای آنارشیسم در فلسفهسیاسی معاصر
روزنامه ایران در صفحه اندیشه ترجمه گفتوگوی سایت مرکز مطالعات آنارشیسم با پروفسور تاد مِی را منتشر کرده که از آثار او میتوان به این عناوین اشارهکرد: میان تبارشناسی و معرفتشناسی(1993)، فلسفهسیاسی آنارشیسم پسا ساختارگرا(1994)، نظریه اخلاقی پسا ساختارگرایی(2004)، ژیل دلوز(2005)، فلسفه فوکو(2006)، اندیشه سیاسی ژاک رانسیر(2008) و مرگ(2008) که به فارسی نیز ترجمه شده است.
او در پاسخ به سوال « شما میگویید تا جاییکه میتوانیم باید از ایده تمایزی روشن میان فلسفه سیاسی و برنامههای سیاسی احتراز کنیم... بهنظر میرسد بیشتر فلسفههای سیاسی از گذر از تحلیل به برنامهریزی و بالعکس ناتوانند. تنش میان جهان آنگونه که وجود دارد و جهان آنگونه که ما تصور و پیشبینی میکنیم اغلب بهخاطر تحکیم قدرت به دست یک ایده یا حزب سیاسی تخریب میشود. آنارشیسم مدافع دموکراسی مستقیم یا فدرالیسم است برای تضمین اینکه چنین چیزی رخ نخواهد داد، ولی آیا یک فلسفه سیاسی قادر به حفظ این برنامهریزیها خواهد بود؟» گفت:
به خاطر داشته باشید که آنارشیسمی که من میکوشم از دل سنت بیرون بکشم دموکراسی را پاسخ همه مشکلات سیاسی نمیداند. ما باید همواره در جستوجوی روابط قدرتی باشیم که در کنشهای گوناگون به وجود میآیند و ارزیابی اخلاقی مناسبی از آنها بهعمل آوریم؛ یعنی از خود بپرسیم که آیا قابلقبول هستند یا نه. طبق دیدگاه مورد دفاع من، از آنجا که از قبل نمیدانیم قدرت چگونه دست به عمل میزند، همیشه باید در پی کشف سازوکار عملاش باشیم، تا ببینیم به کجا میانجامد و چه چیزی خلق میکند؛ و مدام این پرسش اخلاقی را مطرح کنیم که آیا آن را قابل قبول میبینیم یا خیر.
پروفسور تاد مِی افزود: واژه «انقلاب» مرا تحت تأثیر قرار میدهد. گاه بهنظر میرسد مراد از آن واژگونی نقطه کلیدی قدرت در یک جامعه است. در اینصورت، واژه مذکور میتواند متضمن فلسفهسیاسی استراتژیکی باشد، از این رو فکر میکنم بهتر است از آن پرهیز کرد. وقتی امور بهعنوان پیامد مداخله سیاسی به اندازه کافی تغییر کردند، آنگاه انقلاب رخ دادهاست. پس تمایز میان اصلاح و انقلاب نباید تمایز تکراری و ملالآور میان «اصلاح صرف» در برابر «انقلاب واقعی» باشد. در عوض باید ناظر باشد به میزان و عمق تغییری که رخ میدهد. در واقع، فکر میکنم این اصطلاح اغلب بهعنوان یک عَلَم و بیرق بهکار رفتهاست، نشانی از رادیکالیسم و راهی برای متمایز شدن از لیبرالیسم. بدینترتیب پرسشی را که باید پاسخ دهیم از نظر مخفی میدارد: «چه چیزی را باید تغییر داد و تا چه اندازه؟» وقتی به این پرسشِ انضمامیتر پاسخ دهیم در مسیر درست قرار گرفتهایم. و این پرسش که «آیا یک انقلاب است یا صرفاً یک اصلاح؟» به دور افکنده میشود.
کتاب در روزنامه شرق
کتابها ورق نمیخورند!
روزنامه شرق در صفحه اول یادداشتی درباره بیستودومین دوره جایزه جهانی کتاب سال جمهوریاسلامی منتشر کرده که در آن میخوانیم: تندیس بیستودومین دوره جایزه جهانی کتاب سال جمهوریاسلامی، به «نقد» و «نقادی» رسید و رییسجمهور پرده از صداقت راه و اندیشه درمقابل کجاندیشی و بیراههها برداشت و نقد را «پیشگفتار» هر کتابتی دانست. عصاره این تندیس در همراهی قلم و قدمی است، که اگر با هم عجین شوند، افکار آگاه، همیشه سرلوحه خط زندگی و پایندگی در راهی است که روشنگری را در مسیر خود میجوید.
از این عصاره کتابی نگاشته نمیشود مگر با خیالی آسوده از نگرانی فردایی که در پیچوخمها گرفتار نیاید.
کتابی به کتابت نخواهد نِشَست مگر با جوهری پاک و اصیل که از خود، ناآلودگیها را بزداید و نقش بر ضمیری آگاه شود.
هیچ کتابی ورق نخواهد خورد اگر چوب الف آن در جهت تنویر اذهان تاریک، افق را در دید همگان نگشاید، که جز این، رهسپردن به ناکجاآبادهایی است که اوراق، حبس در گنجینهها هدایتگر به دالانهای بنبست است و برگشتش تردید به همان روشناییهای کمسوی ابتدای راه.
کتابها ورق نمیخورند اگر قلم کودک و نوجوان در خطخطیکردن واقعیتهای جامعه بر لوح کاغذی درج نشود و در دفتر خاطرات او تاریخنگاری نگردد.
بزرگداشت ساده «روشنخانم»
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره روشن وزیری منتشر کرده که در آن آمده است: فضای کوچکی مهیا شده تا دوستداران «روشن وزیری» گردهم بیایند و در مراسم بزرگداشت او شرکت کنند. حالا که یکماهی از انتشار خبر فوت او میگذرد، خانوادهاش به ایران رسیدهاند؛ لشک وژنیاک، مریم و البرز؛ بازماندههای مترجم برجسته زبان لهستانی به فارسی؛ خانم پزشکی که بیادعا از ٦٠سالگی ترجمه را شروع کرد و تسلطش به زبان و ادبیات خیلیها را متعجب کرد. یکیشان «کامران فانی»، مترجم و دایرهالمعارفنویس توانمند ایرانی است. میگوید: «آخر نفهمیدم روشنخانم از کجا اینهمه خوب فارسی مینوشت و به این زبان مسلط بود.» فانی دوست ٢٠ساله روشنخانم است. پیش از آنکه بخواهد از ترجمههای وزیری بگوید، از مهربانیاش میگوید و اینکه فقدان او، فقدان یک دوست صمیمی و قدیمی است. تورج اتحادیه، از نشر فرزان روز، تدارک برگزاری این نشست را دیده و سخنرانهای نشست را اعلام میکند. گویا بنا بوده «داریوش شایگان»، یکی از سخنرانها باشد. اما حالوروز لشک را که میبیند، بغض میکند و بالای سن نمیآید. لشک وژنیاک که حالا خودش را یک ایرانی تمامعیار میداند، ایران را به عشق روشنخانم زیسته و میگوید: «برای من ازایرانرفتن سخت است.» اشک در چشمانش حلقه زده و خودش را تنهاتر از همیشه میبیند: «٥٤سال با روشن وزیری زندگی کردم و نبودنش اینروزها خیلی سخت است.» اشک مدام در چشمان پیرمرد میدود و درد تنهایی و بدون روشنخانم زندگیکردن رهایش نمیکند.
کتاب در روزنامه اعتماد
قدم زدن در امتداد يك جاده مارپيچ
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات جهان ترجمه گفت و گو با جاشوا فريس و ريگان آرتور نويسنده و ويراستار رمان «بينام» را منتشر کرده است که در آن میخوانیم: شرايط زندگي تيم تعيين ميكرد كه چهكسي ميتواند حرف بزند و چهكسي نميتواند. در يك جاي خاصي در كتاب، زماني كه تيم با واقعيت روبهرو ميشود، قواعد كتاب در آن نقطه نميگذاشت بخواهم بروم سراغ شخصيتهاي ديگر و به آنها بپردازم. نيمه پاياني كتاب با چند استثنا، كموبيش از ذهن تيم است. فكر ميكنم اين كار لازم بود چرا كه خود كتاب سقوطي عميق و عميقتر به اعماق وجود تيم بود.
ساير شخصيتها، وقتي نسبت به وضعيت تيم واكنش نشان ميدادند، آنقدر كه تيم دچار تزلزل بود آنها نبودند. تا حد زيادي، آنها در نقطه مقابل او، يك شخصيت عاقل نشان ميدادند. نكته مهم اينكه در نيمه دوم كتاب حضورشان، نقطه مقابل ديوانگي تيم بود. اعماق وجود آنها آنقدر كه در نيمه اول كتاب بدان پرداخته شد در اينجا ديگر مهم نبود، چون ميشد حدس زد كه با زاويهديد كاملا عيني خود به چه فكر ميكنند. در جاي خاصي از كتاب اتفاقات بسيار بدي براي تيم افتاد و شايد لازم هم نباشد بدانيد، آن هم از زاويهديد ساير شخصيتها، و اينكه آنها چه احساسي نسبت به تيم داشتند.
اين اتفاق بر روند جلو رفتن داستان تاثير داشت، چون در كل كار اغلب اوقات با تيم همراه بوديد، بنابراين در نيمه دوم كتاب اين خوانش سريعتر شد.
آدمهاي درب و داغان بهترين سوژه براي نوشتن هستند
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات جهان یادداشتی درباره رمان «بينام» نوشته جاشوا فريس با ترجمه ليلا نصيريها منتشر کرده که در آن نوشته شده است: (No Named) داستان مردي است كه بيماري مشكوك غير قابل تشخيص و بينامي دارد، به صورتي كه گاهي بدون اختيار بلند ميشود و براي خودش راه ميرود. كوچه و خيابان و شهر هم برايش يكي است. هي ميرود و ميرود. به خاطر همين بيشتر فضاي رمان در اتوبانها و جادهها و بيرون از مكانهاي سربسته ميگذرد. اين تغيير لوكيشن در فاصله رمان اول تا دوم خيليها را شگفتزده كرد و ديگر باورشان شده كه فريس نوشتن را بلد است.
خودش ميگويد آدمهاي درب و داغان بهترين سوژه براي نوشتن هستند، آدمهايي كه گسست پيدا كردهاند و مچاله شدهاند توي خودشان. نوشتن از خانوادههاي مثله شده را دوست دارد، حتي بارها ادعا كرده است نويسندههايي كه از اين خانوادهها سر بيرون ميآورند حرفهاي مهمتري براي زدن دارند. آخر خودش هم در همين فضا بزرگ شده است. داستانِ «تيم فانرزورث» در بينام هم همين است. او ميخواهد برگردد پيش خانوادهاش اما هنوز آماده اين كار نشده است، فكر ميكند هنوز بازنده است. پس راه ميافتد و ميرود كه «فقط رفته باشد». رمان سوم فريس اما كه هنوز به فارسي درنيامده و اتفاقا فيناليست جايزه بوكر امسال هم شد «طلوع دوباره در زمان مناسب» نام دارد. آخرين كتاب او داستان «پاول اوكانر»، دندانپزشك وسواسي و بازيكن بيسبال است كه متوجه ميشود يك نفر به صورت آنلاين از دنياي كهن هويت او را جعل كرده است. با اين استقبال فراگير خواننده فارسيزبان از آثار فريس بعيد نيست كه همين روزها فارسي آخرين اثر او را هم پشت ويترين كتابفروشيها ببينيم.
عشق را از ادبيات نوجوانان حذف نكنيد
روزنامه اعتماد در صفحه آخریادداشتی درباره ارتباط مشکلات جوانان نسل سوم و چهارم و ادبیات منتشر کرده که در آن عنوان شده است: پيچيدگي روابط ميان جوانان نسل سوم و چهارم، آمارهاي سخت و ترسناك از جواناني كه قصد ازدواج و تشكيل خانواده ندارند و بحران پيري جمعيت ايران در سالهاي آينده، اتفاقهايي است كه اين روزها نه تنها هشدارش را از زبان روانشناسان، جامعهشناسان و كارشناسان ميشنويم كه حتي ميبينيم مديران هم كمي گوش به زنگ شدهاند و با بيلبوردها و شعارهايي در راستاي خوبي ازدواج و فرزندآوري براي حل اين بحران قدمهايي كوچك برميدارند؛ بحراني كه زير پوست جمعيت در حال حركت است و در يك نماي كلي، تا همين الان، هيچ راهحل دقيق و درستي درباره آن پيدا نشده. حالا ديگر سرنخ بحران، به جايي رسيده كه اهالي هنر و آنهايي كه دستي در فرهنگسازي دارند هم به صدا درآمدهاند و درباره اتفاقي حرف ميزنند كه در سالهاي گذشته، اين بحران را ساخته و اگر به آن توجه نشود، ادامه آن فاجعهساز ميشود؛ حرفهايي كه نشان ميدهد در بطن زندگي اجتماعي ميشود به اهالي هنر و نگاه تيزبين آنها توجه كرد و از حرفها و نظراتشان، راهحلهايي تازه پيدا كرد. حرفهايي مثل آنچه فرهاد حسنزاده نويسنده كتاب كودك و نوجوان كه همين ديروز گفته نوجوانان امروزي، از خواندن عشق و محبت در كتابها محروم هستند و همين محروميت، آنها را موجوداتي غريبه با عشق بارميآورد: «عشق احساسي است كه در انسان باعث كشش و كوشش ميشود. رنگ اين احساس در تمام مراحل زندگي فرق ميكند. در كودكي اين گرايش به پدر و مادر و خانواده است، در نوجواني به جنس مخالف است كه بيشتر با ارتباطي حسي و غلبه بر ترس و تنهايي است. در مراحل ديگر زندگي عشق با رفتارهاي ما آميخته ميشود. به هرحال نميتوان اين حس را ناديده گرفت و با پاككن اخلاق آن را محو كرد. بچهها همانگونه كه به شادي و تحرك و بازي نياز دارند، به حس پاك عاشقانه نيز نياز دارند و بازتاب اين حس در ادبياتشان به آنها حس بودن و ديده شدن ميدهد. حذف اين مقوله در ادبيات نوجوان باعث فاصله گرفتن مخاطبان اين گروه سني از آثار ويژه تاليفيشان ميشود.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
ورقي چند از ديوان عماد
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره عمادالدين حسني برقعي، معروف به عماد خراساني شاعر غزلسرا و قصيدهسراي مشهور خراساني و از نامآوران شعر و غزل معاصر ايران به مناسبت سالروز درگذشتش منتشر کرده که در آن بیان شده است: «مهدي اخوان ثالث» که يکي از دوستان صميمي عماد بود در مقدمهاي بر کتاب «ورقي چند از ديوان عماد» شرح حال و زندگي کاملي از عماد را نوشته که اين کتاب تاکنون بارها با همان مقدمه تجديد چاپ شدهاست. به گفته اخوان ثالث «اگر شعر را در معناي حقيقيش بهجاي آوريم، نه فقط فن و صنعتگري و مهارت در تمشيت امر و قافيه و کلمات، بيشک عماد در غزلسرايي از شاعران برجسته و تراز اوّل معاصر است و در قياسي وسيعتر، سخن او از اين و آن متمايز است».
پرويز خائفي از غزلسرايان معاصر، عماد خراساني را يکي از معتبرترين چهرههاي غزل معاصر دانسته و ميگويد: در دورهاي که غزل در ادبيات ما شرايط خاصي داشت و به سکون و سرگرداني رسيده بود، «محمد حسين شهريار»، «حسن رهي معيري» و «عماد خراساني» هر يک با زبان و بيان خاص خود در پي غزل اصيل و سنتي رفتند. در ضمن اينکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتي را ارائه ميدهد که قابل توجهاست و درد جامعه امروز را ميشناسد. نکت? مهم در غزل عماد، تجلي دردها، ناراحتيها و سرخوردگيهايي است که او در زندگي خود با آنها روبهرو بودهاست. او اصالت غزل را حفظ ميکرد و هيچوقت از روي تفنّن غزل نگفت، بلکه مفهوم غزل يعني عشق و دوست داشتن را شناخته و بهکار ميبرد.
کتاب در روزنامه شاپرک
با چراغ آینه
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره محمدرضا شفيعي کدکني منتشر کرده که در آن می خوانیم: اما دراين ميان بزرگاني بودند که تمام هم و غمشان اين بود که شعر و گفتار و نوشتار ورفتارشان از اين آسمان غبار زدايي کند و افق روشن را به پويندگان راه نشان دهد و بي هيچ ترديدي قافله سالار اين کاروان در تمامي اين سال ها علامه محمد رضا شفيعي کدکني بوده است.
مجموعه شعر ،نقد ، حاصل پژوهش ها و رفتارهاي محمدرضا شفيعي کدکني همواره مشعلي فروزان بوده که در پرتو آن راه رستگاري در شعر را به رهروان اين وادي، به خصوص در کوران نحله بازي ها و نحله سازي ها نشان داده است.گواه اين ادعا در اولين وهله شعر اين شاعر فهل است که با پشتوانه اي عظيم از معرفت وخرد و روشني و بهره مندي از ارزشمند ترين دست آوردها ي امروز که خود آورنده بسياري از آنها ست،حجتي موثق براي جريان اصيل شعر اين روزگار بوده است، و به اين بايد تمام گفتار و نوشتارهاي اين علامه بزرگ را افزود براي نمونه کتاب ارزشمند «با چراغ آينه» که دربردارنده مقالات و نقدهاي روشنگر حضرتش در دهه هاي گذشته ودر حساسترين برهه هاي سير ادبي معاصر بوده است و همانگونه که ازنامش بر مي آيد آينه بوده است که آنچه هست را بنمايد و چراغ که نشاندهنده راه رستگاري در شعر معاصر باشد.
نظر شما