مهمترین نوشتههای میل عبارتاند از «درباره آزادی»، «ملاحظات درباره حکومت انتخابی» و «انقیاد زنان» که تأثیر زیادی بر رشد اندیشهی لیبرالی داشتهاند.
سالها بعد، میل در زندگینامه خودنوشتش شرح دقیقی از آن روزگاران و آموزشهای ریاضتکشانهاش ارائه داده است. آموزشهایی که به گفته خودش، نتیجهاش پریشانی روانی در 20 سالگی و بازنگری جان استوارت در اصول فایدهگرایی بود. او درباره آن روزگاران چنین نوشته است: «در هشت سالگی یادگیری زبان لاتینی را همراه با خواهر کوچکتریم آغاز کردم، ولی چون من پیش بودم به او تعلیم میدادم و او سپس درسها را نزد پدرم تکرار میکرد: و از این زمان، چون خواهران و برادران دیگر پیدر پی به جمع شاگردان افزوده شدند، بخش قابل ملاحظهای از کار روزانهام را این نوع تدریس مقدماتی تشکیل میداد. از ایفای این نقش بسیار بیزار بودم؛ حتی مسئولیتی را که برای دروس شاگردانم پذیرفته بودم از زحمت درس خواندن خودم تقریبا رنجآورتر مییافتم: به هر حال از این نوع انضباط فایده زیادی در یادگیری هر چه کاملتر و حفظِ پایاترِ مطالبی که به تدریسشان میپرداختم به دست آورادم: تریمین که از این راه در توضیح و تشری مشکلات برای یادگیری حاصل میشد، حتی در آن سن و سال نیز ممکن است سودمند بوده باشد. از جهات دیگر، تجربه دوران کودکیم در مورد طرح تدریس کودکان به وسیله یکدیگر چندان مطلوب نست. من اطمینان دارم که تدریس به عنوان صِرفِ تدریس کاری است بسیار بیفایده، و بهخوبی واقف بودم که رابطه میان معلّم و متعلّم بر پایه انضباطی اخلاقی نیست که برای هر یک از دو طرف شایسته و مناسب باشد. با این شیوه به مرحله دستور زبان لاتینی و بخش زیادی از نوشتههای کورنلیوس نپوس و شرحهای سزار وارد شدم، اما پس از آن که بر مسئولیت نظارت بر این درسها، درسهای طولانیتر خود من نیز افزوده شده بود.» (زندگینامه خودنوشت جان استوارت میل، ترجمه فرامرز مجیدی، ص 20)
بازنگریهای میل در اندیشه و عمل پدرش باعث شد که پس از بیست سالگی او فلسفه انسانیتری را تحت تأثیر کولریج و ایدهآلیستهای آلمان به وجود آورد. مهمترین نوشتههای میل عبارتاند از «درباره آزادی»، «ملاحظات درباره حکومت انتخابی» و «انقیاد زنان» که تأثیر زیادی بر رشد اندیشهی لیبرالی داشتهاند. نوشتههای گوناگون و پیچیده میل در دو سوی تقسیمبندی لیبرالیسم کلاسیک و مدرن قرار میگیرند. بیاعتمادی او نسبت به دخالت حکومت در اقتصاد بهطور عمیق در اصول لیبرالیسم سده نوزدهم ریشه داشت، اما تأکیدش بر کیفیت و چگونگی زندگی فرد و نیز همدلی او با جنبشهایی مانند حق رأی زنان و تعاونیهای کارگران، نمایانگر نگاه پیشبینانه او به تحولات سده بیستم است.
حکومت انتخابی؛ مستقیم یا غیرمستقیم؟
«حکومت انتخابی» مفصلترین و منظمترین رساله جان استوارت میل در فلسفهی سیاسی است که هدف از نگارشش بازنمایاندن نتیجه تفکرات وی در باب برترین ساختار حکومت دموکراتیک، بحث درباره نظریه عمومی حکومت و نهادهای دموکراتیک و نیز بازتاباندن پروردهترین نگرشهای او بر مسائل بنیادین سیاست در عصر خویش است.
میل ضمن آنکه هشدار همه صاحبنظران سیاسی در باب مخاطرات نهفته در راه دموکراسی را بهدقت از نظر میگذراند و همه مسائل رویاروی نهادهای دموکراتیک را در معرض اعتنایی بایسته قرار میدهد، حکومت انتخابی یا در حقیقت دموکراسی غیرمستقیم را برترین نوع حکومت میشمارد.
در تشریح نوع حکومت مطلوب خویش، ابتدا با لاک همداستان میشود که تحقق دموکراسی جز از راه نافذبودن رأی اکثریت امکانپذیر نیست، ولی به تأکید میگوید که رأی اکثریت فقط شرط لازم است نه شرط کافی. مجلس قانونگذاری که مهمترین رکن دموکراسی در هر کشور است هنگامی اصالت دارد که در آن هم اکثریت و هم اقلیت نمایندگان خود را داشته باشند.
یک اقلیت فرهیخته همینقدر که فرصت ابراز نظرات خود را داشته باشد، بهترین عامل فراکشیدن سطح معنوی نمایندگان اکثریت و برترین وسیلهی تعدیل تندرویها و تخفیف هیجانات سیاسی خواهد بود.
عاشقانهای درباره آزادی
استوارت میل نویسندهای فصیح و توانا، عالم اقتصاد و سیاست، فیلسوف و روانشناسی طراز اول بود و گذشته از این، منش راست و صریح و عشق او به عدالت و آزادی، به سخنانش تأثیر خاص میبخشید. وسعت ذهن و قدرت فکر و احاطه او بر معلومات زمانش شگفتانگیز بود و در رشتهای از علوم اجتماعی نبود که صاحبنظرنباشد.
شاید همین خصوصیات بود که باعث شد رساله او درباره آزادی به یکی از ماندگارترین آثارش و فراتر از آن یکی از ماندگارترین رسالت اندیشی تاریخ بدل شود. موضوع «درباره آزادی»، آزادی مدنی و اجتماعی است. به عبارت دیگر نوع و حدود قدرتی است که جامعه میتواند به صورت مشروع نسبت به فرد اعمال کند. این موضوع که همیشه کمتر مطرح شدهاست، جزء اساسیترین موضوعات در همه زمانها بوده و هست و قطعا مسأله اساسی و حیاتی جوامع بشری در آینده خواهدبود.
میل در مقدمه این کتاب مینویسد: «گذشته از تعلیمات متفکران، امروز در جهان بهطور کلی این تمایل دیده میشود که قدرت جامعه را بر فرد، به وسیله فشار افکار عمومی یا حتی به وسیله قانون، افزایش دهند. چون جهت تحولاتی که در جهان صورت میگیرد همه به سوی آن است که جامعه را نیرومندتر سازد و از نیروی فرد بکاهند. این شر چیزی نیست که خود به خود نابود شود بلکه روزبهروز مهیبتر جلوه میکند. در افراد آدمی، خواه از زمره حکمرانان جامعه باشند یا نه، این تمایل هست که اعتقادات و تمایلات خود را قانون کلی و مسلم محسوب دارند و از دیگران اطاعت آن را توقع داشته باشند و بعضی از بهترین و بدترین احساسات طبیعت بشری نیز از این تمایل پشتیبانی میکنند. اگر این تمایل، یعنی تحمیل میلها و ذوقهای خود بر دیگران، سلطه مطلق نیافته است به این علت است که نیروی کافی نداشته و چون اکنون نیروی او در حال افزایش است لازم است سد اخلاقی متین و استواری در مقابل آن بسته شود تا از این آفت جلوگیری کند.»
درباره فایده فایدهگرایی
از دیگر رسالات میل، رسالهای در باب «فایدهگرایی» است که او در آن بنیانهای اندیشهای خود و همراهانش را تبیین میکند. فایدهگرایی نظریهای است دربارهی مبانی اخلاق، اما از آن فراتر میرود و حوزههایی چون فلسفهی سیاست و حقوق را نیز دربرمیگیرد. این ابرنظریه، که در پی تبیین عام رفتارهای بشری، و نیز تعیین معیار کردار درست بوده، داوریهای متعارضی را برانگیخته است. بسیاری ممکن است آن را به بداهت درست بینگارند، اما کم هم نبودهاند بزرگانی که آن را نه فقط آشکارا غلط، بلکه خطرناک و خسارتخیز دانستهاند. جان استوارت میل، برجستهترین مدافع فایدهگرایی، در این کتاب میکوشد مخاطب را نسبت به راستی و درستی و کارسازی این نظریه متقاعد کند.
میل در فصل اول فایدهگرایی، هدف کتابش را چنین بیان میکند: «تلاش خواهم کرد به فهم و قدرشناسی نظریه فایده گرا یا نظریه خوشبختی کمک کنم و به سمت یافتن دلایلی متناسب با آن گام بردارم.» در این کلام یکسان گرفتن فایدهگرایی و نظریه خوشبختی جالب توجه مینماید. میل معتقد است اصل فایده «در ساختن مکاتب اخلاقی، حتی آن مکاتبی که با تمسخر و بیاعتنایی مرجعیت خوشحالی در اخلاق را انکار میکنند، نقش مهمی داشته است.»
میل، پیش از آنکه به سراغ توضیح فایده گرایی و دفاع از آن برود، دو اصل کلی را که باید راهنمای ما در پروراندن نظریهای اخلاقی باشد مطرح میکند، نخست میگوید: «همه اعمال در جهت هدفی هستند، و به نظر طبیعی میآید که فرض را بر این بگذاریم که چند و چون قواعد حاکم بر اعمال وابسته هدفی است که این قواعد در خدمتش هستند.» و اصل دوم او اصلی است که تقریباً همه فیلسوفان اخلاق عمل ـ بنیاد آن را میپذیرند: »در بُن هر اخلاقی یا باید یک اصل یا قانون بنیادین باشد، یا اگر چند اصل یا قانون در بُنِ آن وجود دارد، باید میان آنها مراتب و تقدّم و تأخّری قطعی وجود داشته باشد؛ و یک اصل، یا قاعدهای برای داوری میان اصول مختلف به هنگام پیش آمدن تضاد میانشان، مسلّم و بینیاز از اثبات باشد.»
به این ترتیب میتوان دید که میل اندیشمندی اخلاقگراست و آن هم نه در بعد نظری، او به دنبال اصول بنیادین اخلاق عملی بود و در همین مسیر نوشت و گام برداشت. جان استوارت میل در سال 1873 در حالی درگذشت که علاوه بر زندگی فکری، زندگی سیاسی پرتکاپویی نیز داشت. او نماینده پارلمان بریتانیا بود و چنان نماینده محترمی بود که لرد گلادستون نخستوزیر بریتانیا دربارهاش گفته بود: «هنگامی که جان استوارت میل در مجلس صحبت میکرد همیشه اینطور احساس میکردم که به گفتههای پیغمبری گوش میدهم.»
آثار میل از گذشته تاکنون ترجمههای قابلتوجهی در زبان فارسی داشته است. ترجمه خودزندگینامه او توسط فریبرز مجیدی، ترجمه کتاب درباره آزادی توسط دکتر محمود صنائی و دکتر جواد شیخ الاسلامی و ترجمه کتاب فایدهگرایی توسط مرتضی مردیها از جمله این ترجمههاست.
نظر شما