«هفتخوان»
کتاب «هفت خوان» خاطرات جانباز و آزاده «علیاکبر فندرسکی» اهل علیآباد کتول و ساکن شهرستان گرگان در استان گلستان است. مصاحبه با او را «فرزانه قلعهوند» انجام داده و در 7 فصل به نگارش تدوین و به همت انتشارات پیام آزادگان در 328 صفحه روانه بازار نشر شده است.
درباره علی اکبر فندرسکی در این کتاب آمده است:
آزاده سرافراز علیاکبر فندرسکی در ۴ تیرماه ۱۳۶۷ در تک عملیاتی عراقیها به جزیره مجنون، که در عراق به عملیات مرحله دوم «توکلنا علیالله ۴» معروف است، درحالیکه به سختی از ناحیه دست و پا مجروح شده بود، به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در مدت اسارت این آزاده و جانباز گلستانی؛ در بیمارستان تموز و اردوگاههای رمادی ۱۳ و تکریت ۱۷ حضور داشت.
در بخشی از این کتاب هم میخوانیم:
سهم هر کدام مان از حمامکردن فقط چند دقیقه ماندن زیر لولهٔ تانکر آب بود. زخمهایمان حسابی خیس خورد و دوباره دهن باز کرد. چرک و خونابه بهراه افتاد. برای اصلاح سر و رویمان یک تیغ آوردند، یک تیغ برای اینهمه اسیر! بچههای سالمتر، سر و صورتمان را تیغ زدند. یاد سلمانیکردن پدرم افتادم؛ وقتیکه موهایم را با ماشیندستیِ کُند از جایش میکَند؛ سرم وصلهپینه میشد درست مثل حالا.
« ده سال اسارت ده سال انتظار»
کتاب «ده سال اسارت ده سال انتظار: زندگی نامه آزاده ترکمن «عبدالحمید سن سبلی» اهل روستای چن سولی شهرستان آققلا در استان گلستان است که به همت «موسی جرجانی» نویسنده و پژوهشگر ترکمن و بههمت انتشارات مقسم در 74 صفحه منتشر شده است.
در این کتاب سن سبلی مطرح کرده است:
قبل از مبادله اسیران تعدادی از نمایندگان صلیب سرخ برای آخرین بار به اردوگاه آمدند. آنها به اتفاق نیروهای عراقی و مقابل هر یک از اتاقها قرار میگرفتند و بعد یکی یکی اسامی اسیران را صدا می زدند تا به بیرون از اتاق و به نزد آنها بیایند. وقتی آن اسیر از آسایشگاه خود بیرون میآمد از او میپرسیدند: آیا شما با رضایت خود به ایران برمیگردی، یا اینکه قصد داری به یکی از کشورهای خارجی بروی؟ اگر چنانچه خواسته باشی به خارج بروی، ما کمک میکنیم تا شما به هر کشوری که خواسته باشی، بروی. شما در آنجا زیر نظر صلیب سرخ بینالمللی خواهید بود و من کشور خودم را انتخاب کردم.
«راه شب»
کتاب «راه شب» خاطرات جانباز و آزاده «اللهیار نهتانی» بلوچ و اهل استان گلستان است که بههمت «هادی خرمالی» نویسنده گلستانی بههمت نشر صریر در 67 صفحه منتشر شده است. «اللهیار نهتانی» کارمند آموزش و پرورش شهرستان آزادشهر و در این کتاب ضمن اشاره به خاطرات جذابی از دوران کودکی و فضای خانه و خانواده اش به ماجرای فرارش از اردوگاه میپردازد.
در این کتاب میخوانیم:
پس از رفتن به جبهه توسط فرماندهشان به عنوان یکی از اعضا گروه شناسایی انتخاب میشود. آنها تعدادشان 4 نفر بود و هر کدام از این 4 نفر از یک قومیت و با گویشهای متفاوت از کشور عزیزمان بودند. نهتانی بلوچ، عباس ساکی فارس زبان، رضا شیرازی لر، نعمت ا.. از خوزستان و عرب بود که اللهیار به همراه دوستانش برای چندمین بار شناسایی رفته بودند که در محاصره نیروهای عراقی میافتند و اسیر میشوند که آنها طی جریانهایی از اردوگاه فرار میکنند.
نظر شما