تمیم داری بیان کرد: در دوره جدید ما نباید فقط به ادبیات نظری توجه کنیم بلکه باید به سمت ادبیات کاربردی حرکت کرده و وقت عمدهای را روی ادبیات عملی بگذاریم.
به نظر شما آیا با وجود شرحهای مهمی که از بدیعالزمان فروزانفر تا کریم زمانی یا محمد استعلامی از مثنوی وجود دارد همچنان نیازی به نوشتن شرح جدید مثنوی وجود دارد؟
مثنوی یک کتاب وعظ و موعظه صوفیانه است که مولوی برای اهالی قونیه وعظ میکرده است و در دفتر پنجم داستانهایی آورده است که مستهجن است و برای غیر متخصصها خواندن این داستانها شاید جالب نباشد و بهجای اینکه به نتایج آن داستانها فکر کنند به خود داستان فکر میکنند. حال داستان، داستانسرایی، مثنویخوانی، شعر و هر نوع پیامی که برای مردم بخوانید اگر بخش مستهجنی در آن باشد طبع انسان اینگونه است که به سمت جوکی که از همه خنده دارتر یا مستهجنتر است میرود و موعظههایش را فراموش میکند. یادم میآید که آقای «پرورش» وزیر آموزش و پروش بود و سخنرانیای در کتابخانه دانشگاه تهران کرد و گفت استادان و دانشمندان جوانان مملکت را با دریای مواج مذهبی آشنا کنید. دکتر شهیدی گفت آقای وزیر شما مثنوی را خواندهاید؟ میدانید که چه داستانهایی درش است و آیا آنها برای جوانان ما مفید خواهد بود؟ یعنی شعار دادن روی یک موضوع با بررسی علمی، تحقیقی، اجتماعی و آماری کردن، فرق دارد.
مثنوی هم همین است. البته آزادی وجود دارد و هرکسی میتواند هر کتابی را میخواهد بنویسد و هرکتابی را میخواهد شرح کند، ولی مشکل امروز جامعه ما مشکل مثنوی نیست. مشکل داستانسرایی نوین است. ما مشکل بزرگی در تدریس ادبیات داریم و آن این است که از سال اول که دانشجویان به سر کلاسهای ما میآیند به آنها یاد نمیدهیم که چگونه داستان بنویسند و چگونه تولید کنند. فقط تحقیق و ریسرچ را به آنها یاد میدهیم، شرح یاد میدهیم، اما تولید و چگونگی تولید را یاد نمیدهیم. تحقیق مهم است و دانشجویان باید تحقیق کنند، ولی تولید هم یاد بگیرند. در نتیجه ما میبینیم که زویا پیرزاد مشهورتر است از استاد فروزانفر، یا شهرنوش فارسیپور مشهورتر است از استاد شهیدی. زیرا ما به بچههایمان به جز شرح و تحقیق، چیزی یاد ندادهایم.
این مشکل مخصوص کشور ما نیست و کشورهای بزرگی مثل امریکا هم این مشکل را دارند و در حال حاضر رشته ادبیات تطبیقی یا ادبیات محض را با موضوعات دیگر پیوند زدهاند. در کشور انگلیس ادبیات را با 40 رشته مثل اقتصاد، سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی، تاریخ، داستاننویسی و سینما مرتبط کردهاند تا دانشجو وقتی فارغالتحصیل شد یک رشته تولیدی داشته باشد و بتواند از طریق آن کار کنند.
نظر شما درباره شرحهایی که بر مثنوی نوشته شده در بین آثار قدیم و آثار جدید چیست؟ و چه تفاوتی در این آثار موجود است؟ آیا شما تفاوتی بین آثار قدیم و آثار جدید قائل هستید؟
بله حتما. از دوره مشروطه به این طرف حتی از دوره شخصیتهای ادبی مثل آخوندف و زینالعابدین مراغهای و نویسندگانی که مدتی قبل از مشروطه ظهور کردند تعدادی آثار جدید ادبی بهوجود آوردند و در دوره مشروطه این اتفاق شروع شد تا به دوره معاصر رسید. یعنی شعر جدید، داستاننویسی جدید، تئاتر و نمایشنامهنویسی جدید، در ادبیات ما رایج شد بهطوری که تقریبا از حدود ۱۵۰ سال پیش تاکنون، بیشترین آثار ادبی که بهوجود آمده با آثار ادبیات قدیم قابل مقایسه است. در کتاب «فهرست داستانهای کوتاه» که اثر فرشته مولوی است حدود 6هزار داستان معرفی شده است که اثر کمی نیست. آثار ادبی و کلاسیک دوران معاصر بسیار زیاد است و ما برای اینکه بتوانیم هم با دنیا مرتبط باشیم و هم از آنها عقب نمانیم لازم است علاو بر ادبیات کلاسیک به ادبیات معاصر هم توجه کنیم.
حضرت امیر فرمودند فرزندان خود را تربیتی به غیر از تربیت خودتان کنید زیرا آنها در زمانی غیر از زمان شما هستند. یعنی مختصات مثبت زمانه را به آنها یاد بدهید. آنچه را که ما به آن بعد زمان میگوییم و تغییر زمانه میگوییم به فرزندانتان یاد بدهید. بنابراین اگر میخواهیم ادبیاتمان را احیا کنیم باید به مختصات زمانه و آثار جدیدی که در این زمان ارائه میشود توجه کنیم.
افرادی هستند که معتقدند آثار کلاسیک ایرانی را نباید به شرح درآورد و لذت عرفانی را باید با خواندن خود اثر بدست آورد، آیا اساسا به نثر درآوردن آثار کلاسیک بهویژه مثنوی، لزومی دارد و اینکه بهنظر شما به نثر درآوردن آنان به اصل اثر آسیبی نمیرساند؟
من معتقدم اگر کسی بخواهد در زمینه آثار کلاسیک کار کند باید اصل متون را به زبان اصلی آن بخواند و بسیاری از متون قدیم اصلا خودشان شرح هستند و خود متن شرح است. خود مثنوی میگوید: از برای رمز صحبت، سالها / بازگو رمزی از آن خوشحالها.
تا زمین و آسمان خندان شود/ عقل و روح و دیده صد چندان شود
اینها خودش شرح است و ما دوباره شرح را شرح میکنیم و شرحها که خیلی زیاد میشود، ما شروع میکنیم به تلخیص و خلاصه این شرحها و این است که سالهای بسیاری است که همهاش شرح و تلخیص میکنیم و این همه متخصصان را کلافه کرده است. در حالیکه متون قدیم را باید اصلش را خواند آنهم نه همه آنها را و باید گزیده کنند. متونی که مفید باشد را بخوانند. مثلا شاهنامه فردوسی، آثار نظامی، دیوان حافظ و سعدی، اشعار مولوی و دیوان خاقانی و آثار شاعرانی که به آنها شاعران خمسه میگویند را مطالعه کنید انگار تمام دیوانهای دیگر را خواندهاید. اگر این آثار را خواندید دیگر نیازی به خواندن آثار دیگر ندارید و انگار همه آثار را خواندهاید. البته این آثار را باید افراد خاصی به عنوان متخصص بخوانند. زمانی در مجله یغما در دهه 50 مرحوم امیری فیروزکوهی مقالهای نوشت تحت عنوان «حافظ بس» با این مضمون که چقدر به حافظ چسبیدهاید و شرح مینویسید و لغت معنی میکنید و اختلاف ایجاد میکنید؟ باید به ادبیات نوین پرداخت، ادبیات نو و کاربردی تولید کرد، به داستاننویسی و مقالهنویسی روی آورد.
مساله این است که اگر کسی نقدی بر کارهای انجام شده در این حوزه داشته باشد، باتوجه به اینکه ظرفیت نقدپذیری بالایی در این زمینه وجود ندارد و با منتقدان برخورد خوبی نمیشود، منتقدان چگونه باید نقد خود را مطرح کنند؟
دوگونه نقد میتوان انجام داد، یکی متنی را که کسی شرح و تفسیر کرده نقد کنید که درست شرح و تفسیر کرده یا خیر؟ و نظر شما درباره کار او چیست و دیگری درباره استراتژی ادبیات بحث میکنید. آن چیزی که من میگویم استراتژی آموزش ادبیات در سراسر کشور است که ما باید ادبیاتی را بیاموزانیم که فقط ادبیات محض نباشد. باید بتوانیم ادبیات عظیم ایران را که یک سرش در هند است و یک سرش در ترکیه است گسترش بدهیم و همینطور در کشور خودمان که حدود ۱۲ هزار شاعر رسمی صاحب دیوان داریم که تا بعد از انقلاب ۱۵ هزار هم شده است. بنابراین ما باید به این سمت حرکت کنیم که همواره روی نظری بودن ادبیات کار نکنیم و به ادبیات کاربردی هم توجه کنیم و وقت عمدهای را روی ادبیات عملی و کاربردی بگذاریم و بررسی برای آموزش اخلاق را کنار بگذاریم.
نظرات