مقصود فراستخواه در نشست نقد کتاب «جستارهایی در آموزش عالی، علم و بحران کرونا در ایران»:
علوم اجتماعی و انسانی در ایران مقفل است/ موسسات سندروم قفسه دارند
مقصود فراستخواه میگوید: موسسات پژوهشی در ایران دچار سندروم قفسه هستند. علوم اجتماعی و انسانی در ایران مقفل است، صدایش بلند نیست و نمیتواند یافتههای خودش را بیان کند. به گفته او به همین دلیل انتشار کتابها در این حوزه یک پرستیژ هستند.
در ابتدای این نشست حسین میرزایی با بیان اینکه این کتاب حاصل جستارهای چهل محقق ـموزش عالی است که در قالب 38 مقاله منتشر شده است گفت: باید بپذیریم که جهانی که از آغاز کرونا با آن مواجهایم جهان دیگری است و این وضعیت ما را در وضعیت خاص و ویژهای قرار داد که براساس آن این پرسش که در مواجهه با این بحران چه باید کرد را در پیش روی ما قرار داد.
وی افزود: با توجه به ماموریت ما در پژوهشکده پرسش این بود که آموزش عالی در مواجهه با این بحران چه نقشی دارد؟ این کتاب نیز برای پاسخگویی به این سوال طراحی شده و شامل چهار بخش است؛ در بخش اول یعنی آموزش عالی و تحولات آن در 15 جستار به این موضوع پرداخته شده است. در بخش دوم یعنی مسئولیت اجتماعی دانشگاه هفت جستار گنجانده شده و در بخش سوم یعنی آموزش عالی مجازی هشت جستار و در بخش چهارم چهار جستار در آن گنجانده شده است. در مقدمه آن متنی از وزیر علوم قرار دارد که متناسب با این کتاب است چرا که یکی از مخاطبان اصلی این کتاب بخش سیاستگذاری است که از طرف وزارتخانه هم مورد استقبال قرار گرفت.
میرزایی در ادامه درباره موضوع کتاب سخن گفت و ادامه داد: برخی از استادان نظر به جامعهپذیری جدید داشتند و معتقد بودند که کرونا جامعهپذیری خاص خود را دارد. به هر ترتیب آنچه در فحوای این جستارها پیداست این است که جهان پس از کرونا نسبت به قبل، جهانی متفاوت است. بنابراین باید به گونهای دیگر فکر کرد و اندیشید. دغدغه این بود که این دیدگاه طرح شود و در سیاستگذاریها بتواند مورد توجه قرار گیرد. در ادامه هم برنامه داشتیم که به آموزش و پرورش بپردازیم، شاید مهمتر از آموزش عالی هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت آموزش و پرورش است که نیاز است به آن پرداخته شود.
محمد یمنی دوزی سرخابی در ادامه درباره این کتاب توضیحاتی داد و گفت: یکی از جستارها بیشتر نهاد علم را مطرح میکند که نماینده برجسته آموزش عالی است، اما اینکه کدام آموزش عالی عهدهدار آموزش و علم است وجود ندارد. یا در جایی دیگر پیشنهاداتی برای سیاستگذاری و بازنگری در امر دو تکه شدن آموزش عالی را مطرح میکند که جای تأمل بسیار دارد.
وی افزود: نوشته دیگر بعد فلسفی را مطرح میکند و بحث رویارویی با این بحران را پیش میکشد. نویسنده دیگری بحث آموزش عالی و علوم پزشکی را مطرح میکند که نمیدانیم علوم پزشکی آموزش عالی هستند یا نیستند؟ بر اساس تجربه زیسته میگویم آموزش عالی ما به تجارب گذشته آنچنان ارزش قائل نیست. جستار دیگر بحث اعتماد را مطرح میکند و نویسنده در آن بحث به اعتمادی که مردم به آموزش عالی دارد تردید میکند. مصلحتاندیشی و پردهپوشی را نقد میکند و بر صداقت داشتن و بیان واقعیتها تاکید میکند.
به گفته این استاد دانشگاه: جستار دیگری به این میپردازد که کرونا به تغییرات اساسی در مدیریت و سیاستهای آموزش عالی نمیانجامد و بر بحران نبود علم در زندگی تاکید میکند، بر دو ضعف یکی ضعف بودن خردمندی در آموزش عالی و دیگر نبودن زمینهمندی علم تاکید میکند. جستار دیگری معتقد است که باید از سرمایهداری بازار بیرون بیاید و بر سرمایهداری اجتماعی روی آورد. حسین میرزایی بر نوعی از مدیریت مشترک تاکید میکند. میگوید آموزش عالی یک وظیفه دیدهبانی بر فرهنگ دارد، ایشان بر استفاده از فناوریها براساس پداگوژیها تاکید میکند. در نهایت ایشان از تکنولوژی بومی استفاده میکند پرسش این است که تا چه حد و در کجای دنیا تکنولوژی بومی یا علم بومی به معنای دقیق کلمه علم و تکنولوژی وجود دارد؟
یمنی در ادامه افزود: اگر این مباحث به گونهای بتواند وارد بحثهای ستادی و مدیریتی آموزش عالی شود بسیار موثر است. در این کتاب بخشی از نوشتهها به درستی به پیچیدگی سیستم آموزش عالی و دانشگاهها تاکید دارد. اما بافت و رنگ رشتهای را در نوشتهها میبینیم. با توجه به نکتهای که گفته شد که دانشمندان مسائل را زمینهای نمیبینند جای تامل بسیار دارد. در این کتاب کمتر گفته شده است که دانشگاه چه میکند. بنابراین این مهم است که مدیریت کرونایی در دانشگاهها چگونه است که میتواند در ویراستهای بعدی به آن توجه شود.
وی تصریح کرد: در یادداشتها یک نگاه استراتژیک به آموزش الکترونیک دیده میشود. اما مسئله چیست؟ آموزش الکترونیکی میخواهد کمک کند که ارتباط دانشجویان با یکدیگر و با استادان صورت بگیرد و این ارتباط نه تنها زندگی دانشجویی بلکه زندگی بعد از حضور در دانشگاه را هم شامل میشود و باید استفاده داشته باشد که یکی از نویسندگاه به عنوان فرمالیسم مجازی از آن نام میبرد. اما من میگویم به هیچ وجه آموزش مجازی نمیتواند جایگزین آموزش عالی حضوری شود.
یمنی دوزی با طرح این سوال که چه درسهایی از مسئله کرونا میگیریم عنوان کرد: مسئله کرونا بیشتر از آنکه یک بحث پزشکی باشد یک مسئله فرهنگی و اجتماعی است و وقتی که فرهنگ قوی باشد منتهی به رهیافتهای جدید برای سیستم آموزش عالی و زندگی آدمها میشود. بحث این است که آموزش عالی، استادان، هیئتهای علمی و... چه تعریفی از آموزش دارند؟ بحث جدایی آموزش عالی از آموزش پزشکی بحث مهمی است. در کشورهای پیشرفته دانشگاههای مهم چگونه مدیریت میشوند؟ در اکثر جهان اینها در کنار هم هستند. بحث دیگر بحث فرمالیستی است که در مدیریت دانشگاه وجود دارد مگر دانشگاه میشود با آئیننامه کنترل شود؟ الان هیئت علمیهایی که در دانشگاه هستند نبود و بودنشان را چگونه در دانشگاهها تعریف میکنند؟ دانشگاهها خیلی کم ابتکار دارند که این هم به عدم استقلال دانشگاه برمی گردد.
مقصود فراستخواه دیگر سخنران این نشست با اشاره به اینکه وقتی کتاب را میخوانیم با یک کتاب معیار مواجهه هستیم گفت: این کتابی است که در سطح بالایی با یک کتاب معیار مطابقت دارد. کتاب تنوع موضوعی بسیاری دارد و ساختاربندیاش بسیار خوب است. این اثر سعی کرده است که از دانشگاهیان و محققان شهرستانها و زنان استفاده کند. در پس پشت کتاب یک تفکر علمی و حرفهای و یک تفکر اجتماعی، علمی، مدیریتی و یک محتوای سازمانی وجود دارد. اگر یک محتوای سازمانی نباشد این کتاب فراهم نمیآید.
وی افزود: برای بیان این محتوای معرفت، یک عمل و شیوه از مفهوم چابکی سازمان استفاده میکنم. یک سازمان اگر چابک نباشد این میسر نمیشود. این کتاب نتیجه چابکی و هوشمندی یک سازمان است. موسسه فقط فکرش مطالعات اجتماعی نیست، بلکه رهبری و سبک زندگی است.
فراستخواه با انتقاد از ساختار علم در ایران گفت: این موسسه و موسسات دیگر دچار سندروم قفسه هستند. یکی از نقاط قوت موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی انتشارات خوب و گسترده آن است. پرسش این است که آیا موسسه فقط یک ناشر است؟ نباید موسسه را به یک ناشر تقلیل داد. آیا فکری در موسسه وجود دارد که چگونه باید از این کتابها در جامعه استفاده کرد؟ ما دو سندروم قفسه داشتهایم؛ یکی سندروم قفسهای است که قبل از انقلاب بود که موسسه تحقیقات مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران با این سندروم مواجه هست و این همان علم مقفل در ایران است. علوم اجتماعی و انسانی در ایران مقفل است، صدایش بلند نیست و نمیتواند یافتههای خودش را بیان کند.
این استاد دانشگاه یادآور شد: اما سندورم دوم قفسه را در بعد از انقلاب میبینیم که شاهد انتشار کتابهایی هستیم. این کتابها یک پرستیژ هستند و در قفسهها میروند که هیچ مرحمی برای مشکلات ما ندارند که میشود گفت مقفل است و نمیتوانند در اجتماع و مسائل آن کارایی داشته باشند. علاوه بر دانش مقفل دانش معطل را هم داریم. کتابهایی که نمیتوانند بر اداره کشور تاثیر بگذارند، یعنی این دانش اقتدار ندارد و زبانش بسته است و مقفل و معطل است. دوستان موسسه تلاش کنند که این دانش معطل نباشد، بلکه دانشی باشد که بر افکار عمومی، مدیران و ... فشار بیاورد. باید صدای اجتماعی داشته باشیم، این کتاب در مواجهه با کووید نوزده، میتواند خیلی صدا داشته باشد، این کتاب در اثربخشی آن چیزی که باید میبوده نبوده است و در حل مسائل اجتماعی تاثیری نداشته است.
فراستخواه در ادامه سخنانش با طرح این پرسش که چه باید کرد گفت: ابتدا باید مسئلهشناسی کنیم، باید مسئلهگشایی شود و در ادامه برای راه حلهای این مسائل به سراغ محققان و تحقیقات برویم. حلقههای مفقودهای در موسسه میبینم که یکی از آنها ترجمه دانش است، یعنی ما باید این کتاب را به زبانهای سیاستگذاری و برنامهریزی و اجتماعی و حوزههای مختلف ماموریتی در جامعه ترجمه کنیم و از دانش معطل به دانش موثر تبدیل شود. در عین حال هم انتقال دانش بکنیم و این غیر از ترجمه دانش است. همچنین بخشی دیگر گسیل دانش است که به جامعه وارد شود و از جامعه هم بازخورد و نقد بگیرد.
فراستخواه در پایان سخنانش یادآور شد: بحث دیگر قابل بهرهبرداری کردن دانش است که این موسسه مانند موسسات دیگر در آن موفق نبوده است. حقیقت این است که ویروس کووید نوزده یک ویروس اجتماعی است و جوانب مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دارد. بنابراین آموزش پزشکی نیازمند همگرایی دیگر حوزههاست. بهترین روش برای دنیای بین رشتهای مسئلهگرایی است. یعنی همه علوم از دیدگاههای مختلف به مسئله بیندیشند و از این بینانیت است که معرفت تولید میشود و در اینجاست که دانش موثر خواهیم داشت که موسسه هنوز این دانش موثر را ندارد.
نظر شما