رویش و رونق اندیشه ورزی نیازمند «علم زنده» است، علمی که راویان متعدد آن را روایت و البته نقد کنند. ایدهها در فضای جامعه ما به سختی به صورت زنده در مبادله، بحث و گردش در میآیند و «مناسبات بینامتنی» اصیل شکل نمیگیرد.
مقدمه پانصد سال مهجور و ناخوانده ماند. ابن خلدون اندیشمندی نابهنگام بود. «مسئله ابن خلدون» همین زیستن در «موقعیت نابهنگام» بود. این مسئله همچنان در جوامع اسلامی از جمله ایران وجود دارد. در دهههای اخیر نظام آموزش عالی در ایران گسترش یافته است و کتابها و تحقیقات در علوم انسانی و اجتماعی هم رونق گرفتهاند، اما ایدهها به ندرت «راوی» پیدا میکنند. همچنان ایدهها در موقعیت نابهنگامی زاده میشوند. همکار و دوستم محسن رنانی این وضعیت را با مفهوم «علم مرده» توصیف کردهاند.
رویش و رونق اندیشه ورزی نیازمند «علم زنده» است، علمی که راویان متعدد آن را روایت و البته نقد کنند. ایدهها در فضای جامعه ما به سختی به صورت زنده در مبادله، بحث و گردش در میآیند و «مناسبات بینامتنی» اصیل شکل نمیگیرد. نظام دانش ما در دهههای اخیر به موضوع «تولید علم» تا حدودی توجه کرده است، اما از اهمیت سهم و نقش «روایت کردن» علم غافل است. «راویان» و «ناقدان» سهمی برابر «مولدان» در فرایند گسترش اندیشه دارند. ما همچنان با فقر روایت روبروییم.
ما دانشگاهیان باید به این بیندیشیم که چگونه راوی روایتهای یکدیگر باشیم. در سال های اخیر قانعی راد، منوچهر آشتیانی و اخیرا غلامعباس توسلی، سه اندیشمند بزرگ علوم اجتماعی ایران از میان ما رفتند. درباره هر سه آنها سوگواریها و ستایشگریهای بجا و پرشماری انجام شد، اما هیچیک از این بزرگان راویان فکری مشخصی ندارند و به جز نقل قولهای پراکنده از میان نوشتههای آنها، میراث معرفتی شان چندان روایت و نقد نمیشود. باید آگاه باشیم که میراث معرفتی، ساخته و پرداخته راویان اندیشه است. امیدوارم کم کم به سوی این روایت گری و روایت پردازی معرفتی حرکت کنیم.
نظر شما