سیاوش سبزی؛ شاعر و پژوهشگر یادداشتی باعنوان «فرمگرایی، سطح سوم زبان» را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانیم.
استفاده از هر عنصر در هنر و بهخصوص ادبیات، نتیجه کاربردی و عملی در پی دارد که آن عنصر برای آن نتیجه به کار میرود. عنصر تخیل نیز در هنر و بهخصوص در شعر، نتیجه و دستآوردی دارد و آن، خلق تصویر است. نازک خیالی و استفاده از تصاویر تخیلی دقیق و موشکافانه، موجب مباهات هنرمندان و شاعران بوده و هست. بشر و بشر هنرمند، هیچگاه به این نیاندیشیده است که هنر را بدون مداخله تخیل، در نظر بگیرد. هیچ تصویر هنری، در هیچ یک از شاخههای هنری وجود ندارد که از تخیل سرچشمه نگرفته و نتیجه کاربرد دقیق و ظریف تخیل نباشد اگر هم تصویری در ادبیات، یا در سایر هنرها گاهی بدون استفاده از تخیل نقش بسته کاملا اتفاقی و بدون اتکا به یک استراتژی هدفمند بوده است. امپراطوری تخیل در ذهن بشر تا آنجا نفوذ کرده که بشر هیچگاه به این مسأله فکر نکرده است که تخیل را از اثر هنری حذف کند چرا که تخیل، ذهن هنرمندان را به تمامی تصرف کرده است به گونهای که جزئی جداناشدنی از ذهن انسان و هنرمند شده است. مکاتب ادبی زیادی برپایه تخیل و تصاویر تخیلی به وجود آمدهاند. سورئالیسم، نهایت استفاده از تخیل در خلق تصویر است اگر تخیل و تصویر تخیلی را از سورئالیسم بگیریم، چیزی از آن باقی نخواهد ماند. کافی است تصاویر تخیلی سبک هندی را از آن حذف کنیم، در این صورت چه چیزی از سبک هندی باقی خواهد ماند؟ همینطور، اگر تخیل و تصویر را از شعر نیما، فروغ، سپهری، شاعران موج ناب، براهنی، شاعران پلاستیک، و از شعر شاعران این دهه و دهه قبل و حتی دهه قبل از این دو، و بهطور کلی، از تمام شعر فارسی و جهان حذف کنیم، از آنها چه باقی خواهد ماند؟
اما «فرمگرایی، سطح سوم زبان»، به این امپراطوری دیرینه و دیرگاه تا به امروز، پایان داده است. به این صورت که نتیجه عملی تخیل را که همان خلق تصویر است به وجود می آورد ولی خود تخیل را از پروسه خلق تصویر حذف میکند. تصویری که فرمگرایی ارائه میدهد به جای اینکه منشا تخیلی داشته باشد منشا صرفا زبانی دارد.
تصویری که منشا تخیلی دارد این قابلیت را دارد که از ذهن و زبان و از روی کاغذ برداشته شده ،به صورت نقاشی درآید. تصاویر شاعرانه که در ادبیات موجودند به راحتی قابلیت تبدیل شدن به نقاشی را دارند و یا میتوان آنها را به صورت تکنیکهای سینمایی مخصوصا انیمیشن بازسازی کرد. تصاویری که در ادبیات و کلیه هنرها و حتی در علوم و یا در رویاهای آدمی خلق میشوند بدون اینکه به عاملی بیرونی مثل ادبیات و هنر و علم نیاز داشته باشند میتوانند در ذهن بهواسطه تخیل فیالفور حاضر شوند. این تصاویر را میتوان بعد از خلق آنها دوباره در ذهن و یا در هنر و علم و رویا، بازسازی کرد. اما تصاویر زبانی که «فرمگرایی، سطح سوم زبان» ارائه میدهد قبل از اینکه در زبان تولید شوند قابل تصور توسط قوه تخیل که قویترین نیروی درونی انسان است نمیباشند؛ حتی بعداز اینکه توسط زبان تولید شد توسط قوه تخیل با آن قدرت عظیم و بیمانندش قابل بازسازی نیست. تنها با رسیدن به زبان خالص میتوان تخیل را به زانو درآورد. هدف فرمگرا به زانو درآوردن تخیل نیست که هست، بلکه هدف اصلی او رسیدن به زبان و تصویر زبانی خالص است؛ تصویری که مبدا و مقصدش صرفا زبان باشد؛ برای رسیدن به زبان خالص ادبی، باید زبان را از زوائد پیراست هرچند آن زوائد، از قویترین نیروهای انسان مثل تخیل باشد.
این نوع از تصویر زبانی را، هم میتوان در گزاره ارائه داد هم در ترکیب. اینجا نمونههایی از ترکیباتی که تصویر زبانی خالص را خلق میکنند میآورم:
1-
پیگردشان گرد
دندانهاشان سیم
اسبهاشان
همه از« چوب ِ فلز»...
2-
«سرخپوستی سیاهپوست »
که در دریا غرقه شد ...
تصویر «چوب ِ فلز» و«سرخپوستی سیاهپوست»، به هیچ عنوان در مخیله انسان نمیگنجد که بخواهد آنها را خلق کند این تصاویر، تنها و تنها در زبان انسان وجود دارند و حالا که در زبان، توسط فرمگرا خلق شدهاند توسط تخیل قابل بازسازی هم نیستند. شما نمیتوانید تصویر چوبی را در مخیله خود بگنجانید که از جنس فلز باشد و یا سرخپوستی را توسط قویترین نیروی خود مجسم کنید که سیاهپوست باشد. جهت اثبات راستی این ادعا، از نقاشان متبحر و یا سینماگران مجرب میخواهم این دو تصویر زبانی را با ابزاری که در اختیار دارند به تصویر بکشند، همانطور که در ریاضیات، صحت ضرب را با تقسیم میسنجند، صحت یا عدم صحت تخیلی بودن تصویر را نیز میتوان با نقاشی یا مجسمهسازی یا سینما سنجید. اگر تصویری قابلیت نقاشی شدن را داشته باشد آن تصویر تخیلی است وگرنه آن تصویر صرفا منشاء زبانی دارد؛ چیزی که «فرمگرایی سطح سوم زبان» مدعی آن است.
تمام تصاویر تخیلی، قبل از اینکه توسط نقاشان و یا شاعران و یا مجسمهسازان و یا سینماگران وغیره، به عنوان نقاشی، شعر، مجسمه و یا فیلم تولید میشوند قبلا در تخیل آنها تولید شدهاند و آثار آنها بروز تصاویری است که از قبل در تخیل وجود داشتهاند. آنها بدون تخیل، نمیتوانند تصویری ارائه دهند. تصویری که قبل از بروز و تولید در تخیل وجود داشته، بعد از تولید نیز در تخیل قابل بازسازی است به این معنا که تصاویر تخیلی نسبت به زمان تولید هم پیشینی هستند هم پسینی؛ اما، تصویر زبانی فرمگرایانه نه قبل از تولید در تخیل وجود داشته و نه بعد از تولید با تخیل حاضر خواهد شد یعنی نه پیشینی است و نه پسینی. این، معنای محو کامل تخیل از فرایند تصویرسازی است. برای بازسازی تصویر زبانی فرمگرایانه، فقط میتوان آن را در زبان تکرار کرد و به محض اینکه زبان از حرکت بایستد آن تصویر محو خواهد شد.
و اما، نمونه تصویر خالص زبانی در گزاره:
«و من که سردم است
و شیشه را تا پایین بالا آوردهام»...
تصویر شیشهای که تا پایین بالا آمده باشد در تخیل نمیگنجد زیرا این تصویر منشا زبانی دارد.
استفاده از تخیل برای خلق تصویر به شاعران اختصاص دارد اما تصویر زبانی خالص کاری است که تنها، «فرمگرایی سطح سوم زبان» از عهده آن برمیآید. تصاویر در سایر شاخههای هنری مثل نقاشی و مجسمهسازی و سینما و غیره نیز مانند تصاویر شاعرانه تخیلی هستند، به همین دلیل فرمگرایی از نقطه نظر تصویر و تخیل، سایر هنرها را نیز به چالش میکشد.
با این یادآوری که «خیال» نیز زیر مجموعه تخیل است، هدف فرمگرا خلق تصویر کاملا زبانی است و در این راه حذف قویترین نیروی درونی انسان یعنی تخیل را در کارنامه دارد.
چون که صدآمد نود هم پیش ماست.
نظر شما