فردوسی بزرگ حکیم و شاعر پرآوازه پارسی و خالق شاهنامه که بهحق اثری جاوید و ماندگار است، کتاب خود را با نام «خداوند جان و خرد» آغاز کرده است. شاید خواسته به ما گوشزد کند که جان بدون خرد و اندیشه پوچ و بیارزش است؛ اما این اندیشه چگونه حاصل میشود و چه تأثیری در افکار، عقاید، اخلاق و رفتار انسانها در جوامع بشری دارد. بدیهیترین پاسخ برای این پرسش مطالعه و خواندن کتاب است.
در ایران هر سال اواخر آبان به نام هفته کتاب و کتابخوانی نامگذاری شده است. آری کتاب، یار مهربانی که ما نامهربانانه او را به کنج عزلت راندیم و همنشین دائمی گردوغبار و قفسههای بیجان کتابخانهها کردیم و یا حتی در بسیاری از منازل لوکس، بهعنوان شیء زینتی و شیک در معرض عموم قرار میدهیم بدون اینکه صفحهای از آن را خوانده باشیم.
در کشور ما مانند خیلی از موضوعات دیگر که آمار رسمی قابل اعتماد و استنادی نداریم در زمینه سرانه مطالعه هم هیچگونه آمار متقن و مرجعی وجود ندارد. در زمانهای مختلف از زبان متولیان و مقامات مربوط از ۲ تا ۱۷ دقیقه اعلام کردهاند؛ این در حالی است که در برخی کشورها 44 تا 90 دقیقه هم اعلامشده است.
فارغ از اینکه چه آماری در این حوزه وجود دارد با یک بازدید ساده از کتابخانههای عمومی، کتابفروشیها، کیوسکهای مطبوعاتی و یا تیراژ جراید میتوان به عمق فاجعه پی برد. واقعیت این است که حتی اگر اعداد و ارقام صورت مطلوب و ایده آلی داشته باشد - که ندارد - اما سرانه مطالعه از میزان فرهنگ، رفتار، اخلاق، ارتباطات انسانها با یکدیگر و درنهایت توسعه کشور از زوایای مختلف مشخص میشود. مطالعه کتاب، روزنامه و یا هر نوشتاری که آگاهی و دانش فرد را ارتقا دهد، بهاندازهای در تفکر و اعتقادات تأثیرگذار است که بهسادگی میشود از رفتار و شخصیت فرد به بطن آن پی برد.
یکی از دلایلی که ما را در شمول جهان سوم قرار داده عدم توسعه است و این توسعهنیافتگی از هر نوع آن به عدم رشد آگاهی درنتیجه بیرغبتی و نخواندن کتاب حاصل میشود. نمیتوان منکر این موضوع شد که کتاب و مطالعه آن بافرهنگ جوامع و توسعهیافتگی ارتباط مستقیم و معناداری دارند.
تاریخ اروپا دوران معروفی دارد به نام قرون وسطی که گاهی ما در مواقع مختلف برای جامعه یا اشخاص عقبمانده و کسانی که دچار تأخر فرهنگی هستند به کار میبریم. این روزگار از انقراض امپراتوری روم غربی در 476 میلادی تا میانه قرن چهاردهم میلادی یعنی انقراض امپراتوری روم شرقی (بیزانس) در سال 1453 طول کشید. معمولاً از این دوران بهعنوان حاکمیت کلیسا یاد میشود و نوعی از مسیحیت حاکم بود که بعدها آشکار شد که هزار سال با نگاهی شرکآلود به دین مسیحیت بوده و صرفاً برای حاکمیت مطلق روحانیون کلیسا و منافع شخصی خود مسیحیتی مسخشده را ترویج داده و بر افکار و اعتقادات مردم سوار شده و تا توانستند از نادانی آنها استفاده کردند.
درواقع همین اشرافیت کلیسا بود که جنگهای صلیبی را علیه مسلمانان راه انداخت و با تجاوزات وحشیانه خود شمار زیادی از مردمان بیگناه را قتلعام کرد. در چنین دوران تاریک و غمانگیزی در اروپا شماری از محققان و پژوهشگران گردوغبار مجموعه کتابهایی را که در قفسهها جا خوش کرده بودند کنار زدند و مشغول مطالعه آنها شدند و همزمان که کشورهایی مانند ایران میدان ترکتازی مغولان و دیگران شده بود و فرهنگ و تمدن آنها زیر چکمه دشمن لگدمال شده بود؛ اروپا برای دورانی جدید و بازیابی حیات علمی و ادبی خود آماده شد و کتابهایی را که اکثراً از اندیشمندان یونانی بود را مطالعه کرده و دانستههای خویش را به دیگران هم منتقل کردند. در این میان اختراع صنعت چاپ هم به یاری آنها آمد و دامنه این فراگیری و آموختن بهسرعت افزایش یافت. این موضوع در کنار نهضت ترجمهای که در اروپا شکل گرفت، موجب شد کلیه کتب مسلمانان در حوزههای مختلف علمی مانند پزشکی، نجوم، جبر، هندسه، ریاضیات و ... را به زبان لاتین برگردانند و این خود جریان گسترده روشنفکری را به راه انداخت که تا امروز کاروان علم آنها با سرعتی باورنکردنی همچنان میتازد.
از آن روی به این مطالب اشاره شد که بگوییم اگر رشد و پیشرفتی در کشورهای توسعهیافته وجود دارد مدیون مطالعه است. مطالعهای که پایه و اساس آن را از کتب حکمای یونان و دانشمندان مسلمان اخذ کردند و این فرهنگ مطالعه را نسل به نسل به فرزندان خویش آموزش دادند همان فرهنگی که ما پیرو آن نشدیم و راه سعادت در پیش نگرفتیم و به قول سقراط، جامعه وقتی فرزانگی و سعادت مییابد که مطالعه، کار روزانهاش باشد.
پایین بودن سطح مطالعه میتواند با توجه به فرهنگ جامعه در کشورهای مختلف متفاوت باشد اما در ایران به مواردی میتوان اشاره داشت که قابلتأمل است:
ما یاد گرفتیم که خود را در همه زمینهها صاحبنظر بدانیم و بینیاز از خواندن کتاب و این بهسادگی از رفتار اجتماعی و پرستیژ کاذب ما در جامعه مشخص است. اینکه در هر موضوعی به ما ربطی داشته باشد یا خیر اظهارنظر کنیم و با یک ژست روشنفکرانه تأکید هم داشته باشیم نسخهای که ما پیچیدهایم بهترین است.
واقعیت این است که ما نباید خود را فریب دهیم اینکه بیشتر مردمان جامعه ما با گوشی بیدار میشوند و با گوشی میخوابند، حتی اگر از آنها بپرسید در طول مدت شبانهروزی که اوقات خود را صرف این مطالب و محتوای شبکههای اجتماعی کرده چه نکتهای به دانستههای آنها اضافهشده، به جرات میتوان گفت که نمیتوانند یک دقیقه در مورد آن صحبت کنند.
پدران و مادران بهعنوان الگوی رفتاری برای فرزندان این مقوله را به خاطر فقدان آن در وجود خودشان منتقل نکردهاند و به سودای دکتر و مهندس شدن فرزندان از کودکستان تا دانشگاه نسخهای بهجز کتب درسی و کمکآموزشی تجویز نمیکنند و متولیان آموزش هم آنچنانکه باید انگیزه لازم را برای تحقیق و پژوهش در دانش آموزان و دانشجویان ایجاد نمیکنند.
وضعیت مدرکگرایی و این نکته که در کشور به سهولت هر مدرک تحصیلی با هر مقطع دلخواه را که اراده کنی در دسترس است و تا هنگامیکه دانشگاه به چشم مشتری به دانشجو مینگرد و علم و دانش با پول قابل معامله است، اگر به عقبتر برنگردیم شاهکار کردهایم، اما بدون تردید همچنان باید سالیان متمادی درجا بزنیم.
وضعیت ازهمگسیخته اقتصادی کشور که ما را در میان همه کشورها متمایز کرده و افرادی کمسواد و کم سن و سال از بحرانهای به وجود آمده سوءاستفاده کرده و یکشبه به درآمدهای سرشار میرسند و متأسفانه الگوسازی غیرمتعارفی در جامعه شکل میگیرد. در اینگونه شرایط حرف زدن از درس و کتاب بیشتر به طنز میماند تا تشویق برای فراگیری علم و دانش.
دلیل دیگری که برخی مطرح میکنند این است که کتاب یا روزنامه قیمت بالایی دارد. حقیقت این است یارانههایی که دولت برای بخش نشر اعم از کتاب و مطبوعات اختصاص میدهد رقم چشمگیری است و مبلغ کتاب در مقابل برخی مخارج غیر ضرور که بهوفور در خانوارهای ایرانی هزینه میشود بسیار ناچیز است و برای نخواندن کتاب بهانه خوبی نیست.
مورد دیگر گسترش فضای مجازی است. هرچند نیک میدانیم که درصد بسیار کمی از عدم مطالعه کتاب به رشد این شبکههای اجتماعی برمیگردد اما باوجود مطالب بیحدوحصر، این فضا بدون تردید از اعتماد و اعتباری که کتاب دارد برخوردار نیست و برای یک تحقیق یا پژوهش علمی ناگزیریم از کتابهای مرجع و مکتوب استفاده کنیم.
و سرانجام اینکه همزمان که در دنیا با سرعتی شگفت به کسب علم و دانش میپردازند ما همچنان درگذشته ماندهایم و حتی گاهی به عقب برمیگردیم و اینجاست که برای ما نسخه میپیچند و از ناآگاهیمان برای اهداف خود بهره میبرند. یکی از دلایلی که مردم هر جامعه با کوچکترین حرف یا جمله سوار موجی شوند و با جملهای دیگر مسیر عکس میپیمایند، قطعاً ناشی از بحران بیهویتی و ناآگاهی مردمان است. دموکراسی و آزادی زمانی معنا و مفهوم خود را پیدا میکند که در ضمیر جامعه، اندیشه و خرد باشد وگرنه آزادی که از آگاهی و دانش تهی باشد نتیجهای جز بیبندوباری و هرجومرج به دنبال نخواهد داشت.
نظر شما