گفتوگو با محسن نیکبخت به مناسبت 29 اسفندماه، روز ملیشدن صنعت نفت
کمبود خاطرهنگاری درباره مصدق/ او سیاستمداری پاک بود
اگر دو کتاب «خاطرات و تالمات مصدق» و «تقریرات مصدق در زندان» که یادگار خود دکتر مصدق است، موجود نبود، تقریبا هیچ کتاب خاطره دیگری از ایشان در اختیار نداشتیم. این کتاب، گردآوری خاطراتی از موافقان و مخالفانی است که سرانجام به یک نکته ختم میشود: «مصدق، سیاستمداری پاک بود.»
راویان خاطرات و نکات این کتاب چهرهها و شخصیتهای متعددی هستند. این خاطرات نزدیکان دکتر مصدق از جمله غلامحسین و محمود مصدق و همچنین عروس دکتر مصدق گرفته تا پدر نگارنده کتاب و همچنین شخصیتهایی چون شعبان جعفری، عیسی جاورتنی، علی ثروتی، نصرالله توکلی نیشابوری، هوشنگ نهاوندی، توران شهریاری، گیتی دیهیم، جلیل بزرگمهر، انور خامهای، ابوالفتح تک روستا، شیرین سمیعی، مهدیقلیخان هدایت، محمدابراهیم باستانی پاریزی، کریم سنجابی، نصرتالله امینی، محمد بستهنگار و ... را دربرمیگیرد. در این کتاب خاطراتی با عنوان پاکماندن در سیاست، نطق آتشین، گرم تا کی بماند این بازار؟، رفراندوم، زندان به سبک اروپاییان، تعمیر قصور سلطنتی، پیشبینیهای عجیب، عکس مصدق، آزادی مطبوعات، خواب دکتر مصدق و آشتیانیزاده، باید با شکلات جمعوجورشان کرد، نفت به دولت شوروی فروخته شود، نباید به کسی بدهکار باشد، منارجنبان اصفهان قرنهاست میلرزد، ایران را به آتش کشیدند، فروش مملکت به ده میلیون دلار، سیاست نفتی مصدق، من چمدانم را میبندم، دزد گندم و آقا، آقا رعیت بیکار دوست نداشت، به پاس بزرگی یک مرد، عیدی پدربزرگ، مصدق و لژ آدمیت و ... آمده است.
محسن نیکبخت شهریور ۱۳۵۰ در محله شهباز (۱۷ شهریور) تهران زاده شد. از همان نوجوانی به نوشتن علاقهمند بود؛ چون بسیار کتاب میخواند. وی نوشتن را از ۱۶ سالگی و در ماهنامه وزین «آشنایی با ریاضیات» به سردبیری زندهیاد استاد پرویز شهریاری آغاز کرد. نیکبخت علاقه زیادی به ادبیات داشت؛ اما به پیشنهاد خانواده، در رشته مهندسی (مکانیک) ادامه تحصیل داد؛ از سویی علاقه به ادبیات وی را به سمت خواندن شعر و نوشتن مقاله و داستان و جملات موزون (شعر) سوق میداد، و از دیگر سو تحصیلات وی را به سمت صنایع و فن میکشاند. سرانجام ادبیات بر صنعت غالب شد و نخستین کتابش که از مجموعه آثار جبران خلیل جبران بود، منتشر شد. با ادامه ترجمه آثار این نویسنده آمریکایی لبنانیالاصل، جبران خلیل جبران در ایران معرفی و شناخته شد.
نیکبخت پس از اخذ لیسانس، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و پس از مدتی، جذب سازمان پژوهش، بخش تالیف کتب درسی شد؛ و در این دوران، تالیف کتب درسی و آموزشی نیز آغاز شد. گرچه پیش از آن، چند عنوان کتاب آموزشی فنی نیز روانه بازار کتاب کرده بود. مسائل تاریخی و سیاسی همیشه یکی از مباحث پایانناپذیر در خانواده و بین دوستانش بود که باعث شد تا برای ارضای حس کنجکاوی، در این حوزه نیز مطالعاتی جدی و طولانی داشته باشد. ثمره این پژوهش و تحقیق و مطالعات چندین ساله و علاقهمندی به حوزهها و رشتههای مختلف به تالیف، ترجمه، تحقیق و گردآوری حدود ۵۰ عنوان کتاب انجامیده (ترجمه مجموعه آثار جبران خلیل جبران، کمدی الهی دانته، نوگفتههایی از تخت جمشید، گردآوری سخنان بزرگان و ...) که کتاب مورد بحث، آخرین این کتابهاست. با وی درباره کتاب «صد خاطره و نکته از دکتر مصدق» گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
کتاب «صد خاطره و نکته از دکتر مصدق» شامل خاطرات و نکاتی است که موافقان و مخالفان از دورههای مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی دکتر محمد مصدق نقل کردهاند. این کتاب چه ویژگی نسبت به سایر کتابهایی که درباره مصدق نوشته شده دارد و وجه تمایز آن با دیگر کتابها چیست؟
اصولا وقتی از «خاطرهنویسی» یا به عنوان مثال کتاب «خاطرات فلانی» حرفی به میان میآید، یعنی شخصی خاطرات خود را گردآورده و یا خاطراتش با شخص دیگری را جمعآوری کرده که این کاری متداول بوده و از این دست کارها بسیار داشته و داریم؛ ولی برای شخص بهنامی چون دکتر محمد مصدق -که شهرت جهانی دارد- چنین چیزی نداریم یا بسیار اندک است. یعنی اگر دو کتاب «خاطرات و تالمات مصدق» و «تقریرات مصدق در زندان» که یادگار خود دکتر مصدق است، موجود نبود، تقریبا هیچ کتاب خاطره دیگری از ایشان در اختیار نداشتیم، و به همین دلیل این کتاب «صد خاطره ... از دکتر مصدق» نامگذاری شد؛ اما این کتاب، گردآوری خاطراتی از موافقان و مخالفانی است که سرانجام به یک نکته ختم میشود: «مصدق، سیاستمداری پاک بود.» چیزی که در دورههای مختلف سیاسی بسیار شنیدهایم؛ اما کمتر بوده و دیدهایم. به زبان دیگر در این کتاب کوچک به صفات و ویژگیهایی از مصدق اشاره شده که تا حد امکان تکراری نبوده؛ شیرین و جذاب و آموزنده است برای کسانی که «سیاستمردی» و «پاکی» را یدک میکشند... تصور کنید که دکتر مصدق بابت پول چراغانی و شادباش بازگشتش از دادگاه لاهه که از بودجه محرمانه پرداخت شده بود، ناراحت میشود و با تندی میگوید: «این بودجه مملکت است؛ نه محل چراغانی برای من!» و بعد یک برگه چک شخصی به مبلغ ششهزار تومان مینویسد و میگوید: «برگردانید به جای مبلغی که برداشتهاید.» یا وقتی پسر دکتر وارد اتاق پدر میشود و نامهای به ایشان میدهد تا زیر آن، دستور مقتضی صادر کند، دکتر نامه را جلوی او میاندازد و وی را از اتاق بیرون میکند...
وجه تمایز این کتاب، مجموعه کوچک شعری است که در انتهای کتاب و بعد از بخش خاطرات آمده است. امروزه کمتر کسی ایشان را میشناسد و بهجز نامی آن هم سالی یکبار، دیگر نه چیزی دیده و نه شنیده میشود؛ ولی با مراجعه به این دفتر شعر، و دیدن اشعار شاعرانی شناخته شده مثل مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، محمدرضا شفیعی کدکنی و ... در رثای ایشان، به محبوبیت و عزت او پی خواهیم برد.
بیشتر کتابهایی که درباره دکتر مصدق نوشته شده، همان کتابهایی است که درباره کودتا و ملیشدن نفت است و یا خاطرههایی که دولتمردان آن دوره نوشتهاند و البته یکیدوتا کتاب خاطره از خود دکتر که آنها هم متاسفانه کمتر در دسترس هستند. ارزش این خاطرهها که یکجا جمع شده را در چه میدانید؟
در پرسش قبل هم خیلی کوتاه اشاره کردم که این خاطراتِ تا حدامکان غیرتکراری، یکجا جمع شد تا تصویری کلی از دکتر مصدق نشان داده شود؛ اینکه ایشان به عنوان نماینده مردم و سپس بالاترین مقام یک مملکت، از موقعیت خود سوء استفاده نکرد، از حق مردم سرزمینش دفاع کرد، آزادی را رواج داد، میهنپرست و بیگانهستیز بود و در این راه حتی از جان خود نیز مضایقه نکرد؛ و با آنکه طعم تلخ تبعید و خانهنشینی و انزوا را چشیده بود، اما باز هم عقب ننشست! به زبان دیگر، خواننده کتاب، با خواندن حدود صد خاطره، تقریبا با صد خصیصه بارز ایشان آشنا خواهد شد. نکته جالب اینکه در باطن خاطرات مخالفان نیز، میتوان بزرگی و صداقت و شرافت دکتر مصدق را به وضوح مشاهده کرد.
خسرو سیف بر این کتاب مقدمه نوشته است. وی به چه ناگفتههایی درباره دکتر مصدق در این کتاب اشاره کرده که جایی خوانده و شنیده نشده است؟
واقعیت این است که اولین بار که به قلعه احمدآباد رفتیم، آقای محمد محمدی اردهالی و آقای خسرو سیف، دهها خاطره از دکتر مصدق برایمان تعریف کردند که از بین آنها فقط دو مورد آن در این کتاب ثبت شد. ناگفته نماند که امکان دیدار با جناب محمدی اردهالی نیز فراهم نشد و صفحات کتاب از وجود نام ایشان محروم ماند؛ اما در دیدارهای بعدیمان با آقای تکروستا در احمدآباد، همان خاطرات از زبان ایشان شنیده و درنتیجه ثبت شد؛ زیرا جناب سیف هم معتقد بودند که ایشان با دکتر همکلام بوده و گنجینهای از خاطراتی است ناب و شیرین. به هرحال از دو خاطره موجود در این کتاب از جناب سیف، خاطره «دلسوزی پدرانه!!!» بنا به فرموده ایشان، کمتر جایی بیان شده است.
برای گردآوری این خاطرهها نیاز به خوانش جدی درباره مصدق داشتید و اقداماتی که وی در تاریخ معاصر ایران انجام داده است، درباره نمایندگی دکتر مصدق در مجلس شورای ملی و حضورش در قامت یک نماینده بگویید و اینکه در دوره نمایندگی مجلس چه اقدامات موثری به انجام رسانده است؟
اجازه بدهید پیش از پاسخ، توضیح مختصری عرض کنم: به نظر من، اقدامکردن یا پرداختن به عملی، فقط به معنای این نیست که «کاری انجام بگیرد»، زیرا در امور سیاسی، گاهی اوقات ممکن است «مخالفتکردن با کاری که به مصلحت مملکت نیست» بزرگترین و موثرترین اقدامی باشد که اتفاق میافتد. دکتر مصدق در سال ۱۳۰۲ نماینده تهران شد، و چون از خانوادهای آشنا با سیاست و از نظر مالی، توانگر و ثروتمند بود، از همان ابتدا نه اهل زد و بند سیاسی و مالی بود، نه اهل رشوه و اختلاس و نه تشنه قدرت و نمایش های عامه پسند، زیرا به هیچ کدام نیازی نداشت و فقط به مصلحت مملکت میاندیشید؛ بنابراین بی هیچ وحشتی «حرف میزد»، به راحتی و در موقع لزوم «نه» میگفت، و هرجا که منافع مردم و مملکت در خطر بود «مخالفت» میکرد. ایشان در مدتی که در مقام نمایندگی مجلس فعالیت میکرد، همواره به دوردست مینگریست و بهناچار با مواردی هم مخالفت میکرد تا اصطلاحاً راه را برای رسیدن به نقطه دوری که برای کسی معلوم نبود، هموار کند... و شاید به همین دلیل است که حتی بعضی از همراهان و همفکرانش نیز که از درک او عاجز بودند، تنها رهایش کردند.
با توجه به توضیحی که داده شد، اقدامات موثر دکتر در زمان نمایندگیاش را اینگونه میتوان فهرستوار نام برد:
- مخالفت با ساخت راهآهن که با توجه به موقعیت اقتصادی آن زمان و حجم واردات کالاهای پرمصرف و همچنین مسیرهای غیرضروری قطار، معتقد بود ضرر آن، بیش از نفعش است.
- مخالفت با اعتبارنامه سیدضیاءالدین طباطبایی (به عنوان مزدور خائن)
- مخالفت با کمیسیون سهجانبه پیشنهادی روسیه- انگلیس- امریکا (که در آن قرار بود به بعضی استانها اختیاراتی داده شود که به سوءاستفاده و چهبسا درنهایت به خودمختاری منجر می شد)
- مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان (که در آن چند اصل از قانون اساسی مشروطه به منظور بیشترکردن اختیارات شاه تغییر کرد)
- مخالفت با کابینه رزمآرا (که مخالف منافع ملی بودند)
و در همین دوران:
- فراهمکردن انتشار کتاب «تمدن قدیم» با ترجمه نصرالله فلسفی
- بهتصویبرساندن طرح «منع دولت از هرگونه مذاکرهای در مورد امتیاز نفت»
و مهمترین اقدام:
- تصویب طرح ملیشدن صنعت نفت.
که به نظر من، این مورد آخر، در نتیجه مخالفت با بیگانگان و قطع دست کسانی است که برای بهچنگآوردن منافع ملی، جیبهایی گشاد و بلند دوخته بودند.
در این سالهایی که از روزگار مصدق میگذرد، پژوهشگران تاریخ در مطالعاتشان همواره دو گروه متعارض با یکدیگر، روایتی یکسان از مخالفت دکتر مصدق با اعلام انقراض سلسله قاجاریه توسط مجلس شورای ملی ارائه میدهند؛ با این تحلیل که وابستگیهای خانوادگی دکتر مصدق به دودمان قاجار عامل این مخالفت بوده است، از اعتبار و اهمیت آن میکاهند. نظر شما در این باره چیست و فکر میکنید دکتر مصدق چه دلایلی برای این مخالفت داشته است؟
درست است که دکتر مصدق، به گونهای متصل به خاندان قاجار است؛ اما با توجه به آثار بهجامانده و حتی مطالب این کتاب، چطور میتوان باور کرد کسی که نسبت به جان و مال خود تعصبی ندارد، به سلسلهای تعصب بورزد که به آن حتی دلخوش نیست؟! به نظر من، مخالفت مصدق، نه برای برجاماندن قاجار، که نگران قدم بعدی پس از انقراض قاجار بود... و این هم آیندهنگری بود که کسی آن را درک نکرد. برای پاسخ بهتر به این سوال، اجازه بدهید به رسم امانتداری، مستقیماً نطقی را بیان کنم که در منابع موجود، از خود ایشان بهجا مانده است. ایشان میگوید: «راجع به سلاطین قاجار، بنده عرض کنم که کاملا از آنها مأیوس هستم؛ زیرا در این مملکت خدماتی نکردهاند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد...»
به عبارت دیگر، مصدق معتقد بود اگر رییسالوزرا، پادشاه شود، یک شخص موثر و توانا، به شخصی تشریفاتی تبدیل خواهد شد که خود عین خیانت است. ایشان در این باره به وضوح به این نکات اشاره می کند که: «کیست که باید جانشین او (پادشاه قاجار و یا سلسله قاجار) شود؟ لابد باید بگویم آقای پهلوی بیاید سلطان بشوند، و در این صورت، هم سلطنت و هم حکومت و هم ریاستالوزرایی همه چیز را به یک نفر بدهیم. این ارتجاع و استبداد، و مملکت سیر قهقرایی نموده است. در مملکت مشروطه، رییسالوزرا مهم است نه پادشاه؛ پس اگر بیاییم قائل شویم که آقای پهلوی فقط شاه باشند، آن وقت از وجود یک نفر که عملیاتشان کاملا موثر در وضعیات است، دیگر استفاده نمیکنیم. اگر کس دیگری را پیدا میکنید یعنی رییسالوزرایی که بتواند دارای این نظریات و این اقتدار باشد، بنده چاکر شما هستم و مطیع هستم. بنده که سراغ ندارم. وقتی که نیست، بنده عقیدهام این است که وجود موثری را نباید بلااثر گذاشت.»
آن طور که مشخص است دکتر مصدق، مخالف جدیِ دخالت پادشاه در امور مملکت بود، نه مخالف انقراض قاجار؛ زیرا خیلی سخت معتقد بود: «پادشاه باید پادشاهی کند، و مملکت را به سیاستمداران بسپرد!»
یکی از اصلیترین دلایلی را که میتوان حتی طراحی نقشه قتل دکتر مصدق توسط دشمنانش منظور کرد، پروژه ملیشدن صنعت نفت ایران توسط دکتر مصدق است. مصدق این مساله را از مجلس شورای ملی و همزمان با نخستوزیری رزمآرا آغاز کرد. در این باره مصدق چه اقدامات موثری داشت و چه واکنشهایی را متحمل شد؟
همانطور که پیش از این گفتم، مصدق سیاستمداری واقعی، شجاع، قدرتمند و به اصطلاح «چشم و دل سیر» بود، بنابراین از چیزی هراسی به دل راه نمیداد؛ و برای انجام آنچه به مصلحت مملکت بود، ابتدا مخالفان را سر جای خودشان مینشاند، بعد موافقان را همراه خود میکرد، سپس طرح لازم را فراهم میآورد و سرانجام برای رسیدن به موقعیت جدید، همه امکانات را به کار میگرفت؛ و احیاناً اگر خطری بروز میکرد، حتی یکتنه و تمامقد، از خواسته خود به دفاع برمیخاست... و این، دقیقا همان دلیلی بود که او را «خودرأی» و «مستبد» میدانستند.
اگر چه ممکن است مدعی شوند که مصدق از ابتدا به فکر ملیشدن نفت نبود؛ اما مخالفتها و اقدامات جدی او، نشان میدهد که اتفاقا از همان اول قصد داشت که دست اجانب و نوکیسهها را از منافع ملی قطع کند، و همین اقتدار و بیپروایی، باعث شد سرانجام نفت، ملی شود و خودش، خانهنشین.
اما آنچه که مصدق برای ملیشدن نفت انجام داد، این موارد است:
- تصویب طرح منع دولت، از هرگونه مذاکرهای در مورد امتیاز نفت؛ در سال ۱۳۲۳
- اعلام موجودیت جبهه ملی؛ در سال ۱۳۲۸
- مخالفت با کابینه رزم آرا (که از مخالفان جدی ملیشدن صنعت نفت بود)؛ در سال ۱۳۲۹
- ارایه طرح ملیشدن صنعت نفت و تصویب آن؛ در سال ۱۳۲۹
- پذیرفتن نخستوزیری؛ در سال ۱۳۳۰
- دفاع از حقانیت ملیشدن صنعت نفت و حقوق ملت ایران، به عنوان بالاترین مقام مملکت در جلسات شورای امنیت؛ در سال ۱۳۳۰
- دفاع از حقوق ملت ایران در دادگاه لاهه؛ در سال ۱۳۳۱
بدیهی است آن طرح بزرگ میهنپرستانه که به بازپسگرفتن امتیاز ملی و تبدیل آن به یک منفعت ابدی منجر میشد، با مخالفتها و تهدید و تخریبهای شدیدی نیز مواجه شود؛ چه داخلی و چه خارجی.
در چنین مواردی نهتنها دولت محرومشده از این ثروت بادآورده، به ترور شخصیتی و دشمنیهای آشکار و نهان دست میزند، که کیسهدوختههای داخلی نیز که از این معامله کلان، سودی جزیی میبردند، نگران و خشمگین میشوند. البته کسانی مثل رزم آرا هم خود را دوسره به تباهی میکشانند و عدم توانایی مردم را نیز بهانه میکنند. ایشان برای مخالفت با دکتر مصدق، معتقد بود: «ملتی که نمیتواند لولهنگ بسازد، چگونه میتواند صنعت نفت را اداره کند؟» و این نظریه، دقیقا در همان دورهای بیان شد که دکتر مصدق پس از ملی شدن نفت و تحمل تحریمهای واقعی و شرایط بد اقتصادی، از صنعتگران دعوت کرد و از ایشان خواست تا با ساخت وسایل نفت سوز، از ایستادن چرخ صنعت نفت جلوگیری کرده و باعث رونق هرچه بیشتر بازار کار بشوند.
نظر شما