به بهانه انتشار کتاب جدید نصیبی، «زَنبُلُق»، با او درباره این کتاب، گویش گرگانی، لزوم نگهداشتن میراث فرهنگی و شناساندن ظرفیتهای فرهنگی استان گلستان به گفتوگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
پس از 9 سال از آخرین کتابتان با عنوان «چَمبُلوک» بناست پس از عید فطر کتاب جدیدتان «زَنبُلُق» را روانهی بازار نشر کنید. کمی درباره این کتاب و روند چاپ و نشر آن بگوئید.
بعد از انتشار کتاب «چَمبُلوک» با گویش گرگانی در سال 89 با استقبال غیر قابل انتظاری از سوی همشهریانم روبهرو شدم و علیرغم اینکه کتاب تنها در شهر گرگان توزیع شده بود، به چاپ ششم رسید و بعد از آن هم بهصورت جستهوگریخته شنیدم که مثلاً فردی اهل شیراز یا تهران با یک گرگانی مواجه شده و اظهار کرده که من این کتاب را که متعلق به شهرتان است، دیدهام. با اینکه کتاب صرفاً در گرگان توزیع شده بود اما بهصورت خودجوش و دستبهدست به سایر شهرها هم رسید و در پی آن واکنشهای جالبی را دیدم؛ حتی پیغامهایی از گرگانیهای ساکن در خارج کشور که از طریق پست یا هر طریقی بهواسطه دوستان و اقوامشان کتاب را دریافت و خوانده بودند داشتم و با ابراز محبت اعلام کردند پس از خواندن کتاب، خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانی آنها مجدداً زنده شد.
پس از اینکه این حجم از استقبال را دیدم، این یقین بر من حاصل شد که چقدر مردم تشنه آثاری با گویش، آدابورسوم و اتفاقات شهرشان گرگان هستند؛ پس قصد کردم نوشتن کتاب جدیدم «زنبلق» را شروع کنم تا ضمن بیان برخی دغدغههای اجتماعی امروز و یادآوری سنتها و آداب دیروز؛ به سهم خودم در جهت جلوگیری از فراموشی گویش ریشهدار اما در معرض مرگ استارباد بهعنوان یکی از سندهای هویت این دیار و میراث معنوی سرزمینم گرگان تلاش کنم.
از سال 92 در ادامه همان کتاب «چَمبُلوک» و در بستر همان خانواده و شهر گرگان و آداب و رسوم و سنتهای گذشته و شرایط اجتماعی حال حاضر، شروع به نوشتن «زَنبُلُق» کردم اما بعد از مدتی، مشغولیتهای شخصی و اداری من بیشتر شد و در نوشتنم وقفه به وجود آمد ولی همیشه این حس را داشتم که یک بدهی معنوی به مردم شهرم دارم و مدام خودم را سرزنش درونی میکردم که چرا کتاب را به پایان نرساندم.
با تمام این احوال هر زمانی که پیش آمد باز جسته و گریخته همراه با تحقیق درباره واژگانی که مختص به گویش گرگانی است شروع به نوشتن کردم و علیرغم سختیهایی چون تطبیق گذشته و حال و اجتماع کنونی تلاش کردم کار را به سرانجام برسانم؛ حتی بعضاً در حین نوشتن پیش آمد به خاطر یک کلمه مسیر داستانم را عوض کردم تا اینکه بالاخره پس از 9 سال پُر فراز و نشیب پس از کتاب اولم، کتاب «زنبلق» در 27 اسفندماه 99 کتاب به پایان رسید و باری از دوشم برداشته شد و امیدوارم بعد از عید فطر بتوانیم کتاب را که توسط «محمدرضا عباسپور» تصویرسازی شده و به همت «نشر پیک ریحان» منتشر خواهد شد در 170 صفحه روانه بازار نشر کنیم.
اشاره کردید که در حین نوشتن پیش آمد به خاطر یک کلمه مسیر داستان را عوض کنید و یا برای برخی واژگان دست به تحقیق زدید. کمی از این مسائل بگویید.
در منابع مکتوب یا گفتوگوهای شفاهی، برخی واژگان و عبارات گرگانی، به شیوههای مختلف نگارش شده یا نحوه تلفظ آن متفاوت است، لذا تصمیم گرفتم در خلال داستانها بهعمد هر دو یا چند شکل را بگنجانم. همچنین برخی واژههای مورد استفاده در کتاب، ریشه استرآبادی نداشته اما همانند همه گویشها در تلفظ عامیانه مردم جاری است. علاوه بر این؛ بهغیراز کلمات متداول در گفتگوی عامیانه، برخی کلمات نیز با توجه به تأثیرگذاری دوسویه گویشهای مناطق همسایه و ساکنان جدید بر گویش گرگانی، امروز در دایره واژگان گرگانی قرار گرفته و در بخشهایی از کتاب به تعداد معدود استفاده شده است.
برای شیرینی و تنوع کار و نیز یادآوری مجدد اشعار سروده شده به گویش گرگانی، از برخی شعرها در خلال داستانها استفاده کردم اما بهمنظور احترام به نظر صاحبان اثر، بهجز دو مورد در نگارش و اعرابگذاری و ذکر معانی تغییری حاصل نشد. منابع مکتوب در رابطه با گویش گرگانی چندان فراوان نیست. به همین خاطر و به سهم خودم از همه آنهایی که پیشتر در این راستا همت کردهاند تشکر میکنم و امیدوارم سایر اهل قلم دیار ما که در این زمینه ذوق و نظر دارند، با انتشار آثار خود در جهت جلوگیری از فراموشی این گویش بکوشند. با توجه به طولانی شدن روند نگارش کتاب و گاه تغییرات در متن یا مسیر داستانها، اثر مذکور و سایر متعلقات آن اعم از اسامی و رویدادها و مکانها و ... به دنبال ایجاد شائبه در رابطه با هیچ دوره یا فرد یا ... نیست.
این اثر در ادامهی داستانهای کتاب قبلیتان «چَمبُلوک» همچنان با گویش گرگانی نوشته شده است. کمی هم درباره گویش گرگانی و خاستگاه آن بگوئید.
گویش گرگانی گویشی ریشهدار است که به نظر میرسد در وطنش اندکی غریب است؛ اما با نگاهی به تاریخ بهکرات به آن اشارهشده که بهعنوانمثال: «استرآباد شهری است بر دامن کوه و با نعمت و خرم و آبهای فراوان و هوای درست. ... آنها به دو زبان سخنگویند یکی لوترای استرآبادی و دیگری پارسی گرگانی». بهغیراز نویسنده «حدود العالم من المشرق الی المغرب» که مطلب ذکرشده را در سال 372 هجری قمری در کتاب خود آورده است، مقدسی نیز در سال 375 مینویسد: زبان مردم قومس و گرگان به هم نزدیک و «ه» زیاد به کار میبرند.
دکتر خانلری نیز در تاریخ زبان فارسی مینویسد: پس از ورود مسلمانان به ایران، در قرن 4 هجری قمری، غیر از زبان فارسی دری 40 گویش دیگر در سراسر ایران بوده که یکی زبان قومس و گرگان بود. همچنین دکتر ذبیحالله صفا نیز در تاریخ ادبیات ایران آورده است: از اوایل قرن 5 هجری نخستین ولایاتی که زبان دری در آنجا رواج یافت گرگان و قومس و ری بود. در گرگان لهجهای متقارب با لهجه طبری و در قومس لهجهای بین خراسانی و گرگانی وجود داشت که هنوز در این ناحیه موجود و متداول است. فضلالله حروفی استرآبادی بنیانگذار جنبش بزرگ حروفیه نیز تألیفات خود را به جهت ترویج اعتقادات فرقه خود با استفاده از گویش شیرین گرگانی به رشته تحریر درمیآورده است. درمجموع با نگاهی به تاریخ میتوانیم به ریشهدار بودن گویش گرگانی پی ببریم.
بدون تردید زبان و گویشهای مادری با تمام فونتیکش میراث کهنی است که به ما رسیده و میدانیم با حفظ فونتیک درست لهجه و آوانگاریاش میتوانیم حداقل یک گویش و لهجه را زنده نگه داریم و به نسل آینده بهعنوان یک میراث ناملموس منتقل کنیم. بهعنوان یک فعال فرهنگی که برای حفظ این میراث قلم زدهاید، چه پیشنهادهای علمی و عملی دارید؟
سادهاندیشی است که اگر گویش و زبان را تنها یک عامل ارتباطی بین انسانها بدانیم؛ بلکه بسیار فراتر از این نقش، زبان مادری و هویت رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. برخی میگویند زبان بازتابدهنده فرهنگ مردمی است که به آن زبان سخن میگویند و ازاینرو است که میتوان با دقت به نوع گویش و زبان افراد به خصوصیات جامعهشناسی آنها نیز پی برد. بر این اساس اعتقاد دارم که گویش گرگانی با شیرینی خاص، آهنگین بودن و نرمی واضحش، بهنوعی بیانگر خصوصیات اهالی این سامان نیز است. ازاینرو است که حفظ گویش استرآبادی که از زمانهای دور بارها سیاحان به آن اشاره و گاه چهرههایی همچون فضلالله حروفی استرآبادی بنیانگذار جنبش تأثیرگذار حروفیه نیز آثار خود را با تکیهبر این گویش به رشته تحریر درآورده، بهعنوان یکی از وجوه مشخصه تمایز هویت دیار گرگان با دیگر مناطق شمالی و باقی استانهای همسایه، دارای اهمیت دوچندانی است.
هرچند که متأسفانه با بیتوجهیهای صورت گرفته از سوی ادارات و نهادهای متولی و هم با بیتفاوتی صورت گرفته از سوی مردم این دیار، امروزه زبان شناسان از گویش گرگانی بهعنوان یکی از گویشهای مرده یا در حال از بین رفتن نام میبرند. ازاینرو معتقدم تشکیل انجمنی با حمایت نهادهای دولتی و نیز مشارکت علاقهمندان به فرهنگ این دیار به جهت صیانت از گویش گرگانی را با دو هدف توصیه میکنم. اول جلوگیری از فراموشی گویش گرگانی و ترویج این گویش در بین گروههای مختلف سنی با حمایت از اجرای برنامههای مختلف با استفاده از این گویش اعم از انتشار کتابهای شعر و غزل و داستان، اجراهای گروههای موسیقی، ساخت فیلمها و به صحنه رفتن تئاترها و ... ممکن است. همچنین تشکیل یک گروه علمی با بهکارگیری اهلفن به جهت نگارش واژهنامه گرگانی، ثبت گویش مذکور در یونسکو و ... میتواند بسیار مؤثر باشند.
شما با پشتوانهی سالها فعالیت فرهنگی و اجتماعی در حال حاضر مدیرکل امور روستایی و شوراهای استانداری گلستان هستید. با نگاهی به آمار، بیش از هزار روستا و نقاط دارای کد در استان وجود دارد که از این تعداد بالغ بر 900 روستا دارای دهیاریاند که نشاندهنده ظرفیت بزرگی از فرهنگ و هنر و گویشهای خاص خود است. لطفاً کمی درباره این ظرفیتها و اقداماتی که برای شناساندن این ظرفیتها بخصوص در حوزه فرهنگ، هنر و ادب و خصوصاً گویشها کردهاید و یا پیشبینی دارید بگوئید. همچنین بهعنوان یک مدیرکل استانی چه انتظاراتی از دستگاههای اجرایی و پیشنهادهایی برای فعالان فرهنگی و هنری دارید؟
حوزه فعالیت من زیرمجموعه معاونت عمرانی استانداری گلستان است و بخشی از مواردی که اشاره کردید جز شرح وظایف اداره فرهنگی و اجتماعی استانداری بوده که در کنار برخی ارگانها و سازمانهای مرتبط، خدماتش باید هم به شهرها و هم به روستاها برسد؛ اما آن چیزی که شرح وظایف ما برایمان تعریف کرده بیشتر در حوزه عمرانی و خدماتی چون جمعآوری پسماندها و فضای سبز و ... است اما اعتقاد داریم دهیاریها بهعنوان مدیران روستا باید حتماً نگاه فرهنگی و اجتماعی در فعالیتهای خودشان داشته باشند تا آن کارهایی که مدنظر برای توسعه دارند بهتر و بیشتر به ثمر بنشیند.
ما هم با این نگاه و رویکرد علیرغم محدودیتهایی چون وقوع سیل یا کرونا نتوانستیم بهطور تمام و کمال انجام دهیم اما در یک نگاه جامع؛ بالغبر 200 جشنواره روستا در جایجای استان باهدف انتقال آدابورسوم و سنتهای فرهنگی روستا و افزایش نشاط اجتماعی و همگرایی ساکنین روستا برگزار کردیم. ما در این جشنوارهها آدابورسوم، صنایعدستی، بازیهای بومی و محلی، غذاهای سنتی، موسیقی و گویش و هر آنچه بتوان از آن بهعنوان مؤلفهی فرهنگی و نیز توانمندیهای روستا یادکرد را به نمایش گذاشتیم. تصور میکنم این جشنوارهها و برنامهها با توجه به بازخوردهای مردمی که داشت و با توجه به اینکه یک رقابت مثبتی هم بین روستاها به وجود آورده؛ تا حدودی بهصورت غیرمستقیم به جلوگیری از فراموشی آدابورسوم و فرهنگ آن منطقه و توسعه فرهنگی روستاها کمک کرده است.
همچنین معترفیم که بهواقع این اقدامات نشاندهندهی تمام ظرفیت فرهنگی هر روستا نیست، به همین جهت همواره به دهیاران توصیه داریم درزمینهٔ ی فرهنگی هم گام بردارند و نگاهشان به فعالیتها فرهنگی و اجتماعی باشد و با توجه به مسئولیت خودم بهعنوان مسئول کارگروه فرهنگی و اجتماعی دهیاری کشور سعی کردهام نگاه به استان گلستان را پررنگتر کنیم اما اعتقادد ارم حتماً در دستگاهها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی نگاه خاص و ویژه به روستاها داشته باشند و تنها محدودهی فعالیت خود را در شهر تصور نکنند و خواهش میکنم صداوسیما با توجه به ظرفیتهایی که دارد و میتواند برای هنرمندان روستایی ایجاد انگیزه کند. همچنین به فرهنگ بومی استان بیشتر توجه نشان دهد و باید بدانیم آن چیزی که استان گلستان را «گلستان» کرده، فرهنگی غنی آن از نوکنده گرفته تا مراوهتپه است و من احساس میکنم باید برای عدم فراموشی آدابورسوم و انتقالش به نسل جدید بیشتر کار شود زیرا باور داریم هر جا به این مهم توجه شده شاهد افزایش نشاط اجتماعی و ارتقاء فرهنگی در آن منطقه بودهایم.
یادآوری میشود، در گویش گرگانی «چَمبُلوک» به معنای «نیشگون» یا «ویشگون» و نیز «زَنبُلُق» به معنای «تلنگر» یا به عبارتی «ضربهای که با انگشت میانه به بدن کسی یا چیزی بزنند» است.
نظر شما