در کودکی نزد پدر خود «آمیرزامحمد» و «محمدتقی ادیب نیشابوری» به فراگیری زبان و ادبیات عرب مشغول شد و هرگز به دبستان و دبیرستان نرفت. در ادامه فقه، کلام و اصول را نزد «شیخ هاشم قزوینی» فرا گرفت و پس از آن، تا آخرین مراحل درس خارج فقه را نزد «سید محمد هادی میلانی» خواند. «محمدرضا شفیعیکدکنی» که نیمی از کودکیاش را در زادگاهش «کدکن» و نیمی دیگر را در مشهد، غرق در آموزش گذراند، در خصوص این ایام نوشته است: «بازیگوشترین بچه محل بودم چه در کدکن و چه در مشهد. اولین بچهای که صبح زود وارد کوچه میشد، علیالتحقیق من بودم و آخرین کسی که کوچه را ترک میکرد نیز من بودم. علتش شاید این بود که نه خواهری داشتم و نه برادری...»
اشعار «محمدرضا شفیعی کدکنی» از آغاز نوجوانی با نام مستعار «م. سرشک» در مطبوعات خراسان به چاپ میرسید. همزمان با اشتغال به تحصیل در مدارس علوم دینی مشهد نیز، از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی این شهر به حساب میآمد. در سالهای ابتدایی دهه ۳۰ خورشیدی بههمراه تعدادی از جوانان اهل شعر و ادبیات، انجمن ادبی را تشکیل دادند که «دکتر علی شریعتی» نویسنده مشهور معاصر نیز از اعضای آن به شمار میرفت. «مهدی اخوان ثالث» شاعر نامدار خراسانی نیز از جمله دوستان نزدیک شفیعی بود که اشعارش همواره مورد پسند و علاقه او قرار داشته و هرگز این دلبستگی را پنهان نمیکند.
دکتر شفیعی کدکنی مدتی را در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا مشغول به کار بود، تنها با گذشت ۱۰ روز از فارغالتحصیلی، به سفارش و پیشنهاد «دکتر پرویز ناتل خانلری» ادیب، زبانشناس و استاد برتر زبان و ادبیات فارسی و تایید «استاد بدیعالزمان فروزانفر» از برجستهترین اساتید ادبیات و از جمله مولفان و محققان نامدار زبان و ادب فارسی، به تدریس در دانشگاه تهران در رشته سبکشناسی و نقد ادبی اشتغال پیدا کرد. «بدیعالزمان فروزانفر» زیر برگهٔ پیشنهاد استخدام وی نوشته بود «احترامی است به فضیلت او». «شفیعیکدکنی» سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد، تدریس در دانشگاه تهران را آغاز کرد. او یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۹ و در ۳۱ سالگی ازدواج کرد که حاصل این زندگی مشترک سه فرزند بوده است.
سالهاست که کلاسهای درس دکتر شفیعیکدکنی در میان اهالی ادبیات و دانشجویان با عنوان «سهشنبههای دوست داشتنی» معروف شده است؛ کلاس ۴۴۲ طبقه چهارم دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هر سهشنبه بدون قاعده و قانون خاصی، بدون حضور و غیاب و حتی بدون سرفصلهای مشخصی برای آموزش با حضور خیل عظیم شاگردانی مشتاق از سراسر ایران برگزار میشود. وی در کتاب «موسیقی شعر» درباره این کلاسهای درس چنین مینویسد: «من چون از مزایای فول تایم جدید (فول تایم اسلامی) برخوردار نشدهام، فقط یک روز در هفته به دانشگاه میروم و در همین یک روز، از سراسر ایران، بهقول ایرج، زائر و شاعر مهمان دارم. همه به هوای اینکه علیآباد شهری است، میآیند و برای من شعر میخوانند و از من در باب شعر معاصر و شعر خودشان نظر میخواهند.»
بسیاری از اشعار «محمدرضا شفیعیکدکنی» در حافظه عموم جامعه و در قالب موسیقایی ثبت و ضبط شده است؛ یکی از معروفترین این سرودهها که بسیاری آن را نقل قول میکنند و سالها در کتاب فارسی دانشآموزان این سرزمین خوش نشسته بود، «سفر به خیر»، متعلق به یکی از مشهورترین مجموعههای شعری وی به نام «در کوچه باغهای نیشابور» است که حالا چند سالی است که بهعنوان اولین شعر فارسی در فهرست آثار فرهنگی و هنری شهر «لیدن» هلند قرار گرفته و بر دیواری در این شهر حک شده است.
شعر «سفر به خیر» بر یکی از دیوارهای شهر لیدن هلند
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
بهجز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را
دکتر شفیعی کدکنی از آغاز دهه ۶۰ به پژوهش در تاریخ با رویکرد تصحیح متون ادبیات عرفانی روی آورد؛ تاریخگرایی که شاید پشتوانه تئوریک مشخصی نداشته باشد؛ اما به مستندسازی با متون تاریخی سخت پایبند است و به خلق آثار در خور توجه و ماندگاری انجامید.
زمزمهها (۱۳۴۴)
شبخوانی (۱۳۴۴)
از زبان برگ (۱۳۴۷)
در کوچهباغهای نیشابور (۱۳۵۰)
مثل درخت در شب باران (۱۳۵۶)
از بودن و سرودن (۱۳۵۶)
بوی جوی مولیان (۱۳۵۷)
هزاره دوم آهوی کوهی (۱۳۷۶)
آیینهای برای صداها (۱۳۷۶)
طفلی به نام شادی (۱۳۹۹)
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، ز نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون ز ترس و لرزها گذر کند ز مرزها
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موج آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان ز بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبر سبز باغ ما گل ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخش نغمهات ز شب شرر برآورد
شب ارچههای و هو کند، ز خویش شستوشو کند
در این زلال بیکران دمی اگر برآورد
صدای توست جادهای که میرود که میرود
به باغ اشتیاق جان وزان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمان باغ ما
هزار قمری جوان دوباره پر برآورد
سفیر شادی وطن صفیر نغمههای توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
نظر شما