معصومه اسکندری فرزند شهیده عشرت اسکندری «شهیده ترور به دست منافقین» در ابتدای این مراسم ضمن گرامیداشت یاد شهدای هفتم تیرماه گفت: شاید برای برخی از دور از ذهن باشد که چرا مجاهدین خلق این گونه کردند؟ همه میدانند سردار سلیمانی برای مقابله با داعش جنگید. اقدامات منافقین به داعش شباهت های بسیاری داشت و حتی گاهی بسیار بدتر از آنها بود. در برخی از موارد منافقین کارهایی کرده بودند که حتی داعش دست به آن نزده بود.
روایتی از ترور یک مادر توسط منافقین
او در ادامه روایتی از ماجرای ترور شهیده عشرت اسکندری ارائه کرد و افزود: در سوم شهریورماه سال 1361 مهمان داشتیم و دایی امان را که تازه ازدواج کرده بود برای انجام رسوم به منزلمان دعوت کردیم. تا پایان شب بسیاری از مهمان ها خانه ما را ترک کردند اما دایی و همسرش در منزلمان باقی ماندند. نزدیک صبح دایی و همسرش و خانواده مشغول خوردن صبحانه بودند و منهم به آشپزخانه رفتم. مادرم صورتم را بوسید و گفت که نمازم را بخوانم و بیایم صبحانه بخورم.
او ادامه داد: وقتی به داخل حیاط رفتم مشغول بازی کردن با آب شدم که دیدم به شدت در را میکوبند. من آنقدر ترسیدم که در را به سرعت باز کردم و دونفر مسلح وارد حیاط شدند و من را روی زمین پرتاب کردند. مادرم هم از سروصداها وارد حیاط شد. باید بگویم مادر من انسان انقلابی بود. پدرم هم سپاهی بودند و چون در کردستان مجروح شده بودند در جنگ نبودند. اما جلوی دانشگاه تهران با منافقین مناظره میکرد و به همین دلیل منافقین از او کینه داشتند و چندین بار ما را با نامه تهدید به مرگ کردند.
اسکندری گفت: من خاطرم هست مادرم همیشه آرزوی شهادت داشت و در این مسیر بی هدف نبود. بنابراین ترور مادر من کور نبود. ایشان وقتی وارد حیاط شد شروع به شعار دادن کرد و مدام شعار مرگ بر منافقین و مرگ بر آمریکا میداد. هشت شعار داد و هشت گلوله خورد. بارها این اتفاق در ذهن من تکرار شد و من هیچ وقت یادم نمیآید مادرم ترسیده باشد و حتی وقتی به زمین افتاد باز هم با صلابت شعار میداد.
او اضافه کرد: بعد منافقین وارد آشپزخانه شدند و همسر دایی و پسر عمه ام را هم ترور کردند. خواهرم هم بالای سر جسد مادرم بود که به او هم یک گلوله شلیک کردند. بعد می خواستند داخل خانه نارنجک بیاندازند که به دلیل شلوغی محل نتوانستند کاری بکنند.
اسکندری عنوان کرد: خاطرم هست من آخرین لبخند مادرم را دیدم و دنبال اورژانسی که مادرم را برد دویدم و نرسیدم. بعد از یک ساعت پدرم داخل منزل شد و من تا یک ساعت حرف نمیزدم. بعد به آغوش پدرم رفتم و گفتم که مادرم را شهید کردند.
او با بیان اینکه بهترین تکیه گاه و مامن هر انسانی مادر است و آن وقت فکر کنید چنین فردی را جلوی چهار بچه از شما گرفته باشند گفت: اما من تمام لحظات زندگی لطف خدا را حس کردم و چون مادر باانگیزه در این راه قدم گذاشت و به آرزویش رسید برای ما مایه آرامش بود. امیدوارم آن جایی که به او نرسیدم در آینده به او برسم.
یک استدلال برای اینکه چرا منافقین تروریست شدند
اسکندری در پایان بیان کرد: گفته میشود چون به منافقین فضای فعالیت ندادند دست به ترور زدند در حالیکه چند تن از اعضای منافقین در مجلس رای نیاوردند. بنابراین آنها وارد فضای سیاسی شدند اما مردم آنها را نمیخواستند. اینها هم استدلالشان این بود که اگر مردم ما را نخواهند باید کشته شوند.
او یادآور شد: بین 12 هزار نفری که منافقین شهید کردند 300 نفر مسئول بودند و بقیه مردم عادی بودند. این با چه منطقی قابل استدلال است که اگر شما را نخواستند آنها را بکشید!
شهید بهشتی برای خندهاش وقت قبلی میداد
غلامعلی رجایی دیگر سخنران این نشست بود. او درباره کتاب «سیره شهید بهشتی» توضیحاتی را ارائه کرد و گفت: این کتاب را من سال 80 نوشتم و البته مورد بی مهری بنیاد شهید واقع شد و 13 سال به دلایلی توقیف و بعد مجددا چاپ شد. من سال 80 با صد نفر درباره شهید بهشتی مصاحبه کردم و این کتاب هفتصد صفحه ایتدوین شد.
او افزود: شهید بهشتی در نظم الگوی شهید رجایی بود و دقیقه ای وقت میداد. مرحوم شریعتی میگفت بهشتی آدم جالبی است! او در دفترش مینویسد من ده تا ده و ده دقیقه باید بخندم و برای آن تعیین وقت میکرد!
او با اشاره به بی علاقگی شهید بهشتی به دنیا به نقل خاطره ای پرداخت و افزود: مرحوم جواد اژه ای میگفت روزی ایشان مسواک میزد و به او گفتم خانه را بفروشید و به مرکز شهر بروید. گفتند این مسواک چه قدر میارزد؟ به خدا قسم کل این خانه ویلایی قلهک به اندازه مسواک برای من ارزش ندارد!
او ادامه داد: محمدرضا بهشتی میگفت یک لامپ سوخته بود و بعد از دادگستری لامپی آوردند و آن را تعویض کردند. وقتی شهید بهشتی به خانه آمد و مطلع شد گفت شما فکر کردید انقلاب شده پدرتان فرق کرده است!
رجایی با تاکید بر اینکه ما باید به این آدم ها بر گردیم توضیح داد: رجایی هم که شهید ترور است اعجوبه ای بوده است و حتی نعوذ بالله تنه به معصومین میزد.
وقتی منافقین افراد بیگناه داخل یک صف را کشتند!
این محقق تاریخ انقلاب با بیان اینکه در طول تاریخ جنایات مختلفی توسط منافقین رخ داد یادآور شد: من خاطرم هست صفی در تهران تشکیل شده بود و منافقین بدون علت مردم در صف را ترور کردند! بنابراین خیلی جنایات منافقین کور بود و اینها داعی حکومت شدند.
رجایی با اشاره به اینکه ما در فضای رسانه ای بد عمل کردیم گفت: البته قدرت آن هم زیاد است ولی ما کم کردیم.
او در بخش دیگری از سخنانش با بیان اینکه شهید بهشتی به مشترکات توجه داشت توضیح داد: شهید بهشتی در سال 41 میگفت اگر بخواهیم دور هر کسی به دلیل عقایدش خط بکشیم علی میماند و حوزش! ایشان میگوید حق پرستان باید قدرت جذب داشته باشند. اگر بخواهیم هم را طرد کنیم چه میماند. ایشان معتقد بودند اعتقاد باید درونی شود و ریش باید ریشه داشته باشد. اعتقاد اگر درونی نشود فایده ای ندارد!
او تاکید کرد: نیازی به اکراه نیست و اگر خوب عمل کنیم مردم معارف را درک میکنند. ما وقتی این کالا را خوب عرضه نمی کنیم کسی هم رغبتی پیدا نمیکند. شجاعت بهشتی در اینکه دین و عرف چیست بسیار مهم بود. خانم ایشان در خارج از کشور مانتویی بود. ایشان به استخاره در اسلام اعتقاد نداشت. خیلی مهم است که این ادم شجاعت اظهار داشته باشد. ایشان میگفت برای معرفی دین باید دین را فارغ از خرافه ارائه دهیم! ما باید ثابت کنیم چی دین نیست! او می گفت باید از سنت و عرف موجود، دین را جدا کرد.
رجایی با بیان اینکه شهید بهشتی صیاد دل بود یادآور شد: شهید بهشتی وقتی میخواسته از ترکیه به خارج از کشور برود زبان المانی را در مسیر یاد میگیرد.
او افزود: ایشان خیلی تخریب شد اما صبر کرد. برخی شهادت حقشان است البته ما هم نباید بی عرضه و بی تدبیر باشیم. باید برگردیم به نسخه شهید رجایی و شهید بهشتی.
سردشت با چراغ سبز آمریکا و اروپا بمباران شیمیایی شد
اسدالله محمدی جانباز شیمیایی نیز در بخش دیگری از این نشست خاطراتی را بیان کرد و گفت: من در سن 18 سالگی به جبهه اعزام شدم در عملیات رمضان و محرم، کربلا 3، کربلا 4 و 5 شرکت کردم تا اینکه در کربلای 5 با گاز خردل شیمیایی شدم. صبح روز 21 دی سال 65 در منطقه عملیات کربلای 5 شیمیایی زدند. ما از ماسک استفاده کردیم و بعد برای از بین بردن اثرات پوستی سعی کردیم دوش بگیریم و چون وسط زمستان بود با آب سرد دوش گرفتیم. به هر حال درمان را تا 40 روز در بیمارستان ادامه دادیم. بعد از مرخصی سال 69 در کنکور در رشته شیمیشرکت کردم و فارغ التحصیل شیمی از دانشگاه اصفهان هستم.
او افزود: در سال 80 دوباره حالم بد شد و ریه هایم مشکل پیدا کرد. بعد برای درمان به آلمان اعزام شدم و درمان 50 روزه ای را داشتم و پس از آن نیز برای ادامه درمان چندین بار به آلمان رفتم. تمام جانبازان شیمیایی مشکل چشم هم دارند. من نیز به همین دلیل چشمانم دچار مشکلاتی هستم و پیگیری درمان دارم.
او با اشاره به روز هفت تیر و بمباران شیمیایی سردشت گفت: عراق با چراغ سبز آمریکا و اروپا شهر سردشت را بمباران شیمیایی کرد و در یک روز حدود 120 نفر از هالی سردشت به شهادت رسیدند و هشت هزار نفر آسیب دیدند که هنوز هم در حال رنج کشیدن هستند. این در حالی است که کاربرد سلاح شیمیایی در جنگ ممنوع است! وقتی ما این موضوع را به شورای امنیت سازمان ملل انعکاس دادیم آنها هیچ عکس العملی نشان نداند و به همین دلیل عراق از سلاح های شیمیایی استفاده میکرد.
او با اشاره به آمار استفاده از گازهای شیمیایی در جنگ گفت: صدای دنیا در برابر این جنایات در نیامد. در حالی که حدود هفتاد هزار مصدوم شیمیایی در جنگ داشتیم و سردشت یکی از بدترین جنایات در این باره است. در سردشت هم امکانات کم است و هنوز مردم با مشکلات زندگی میکنند. سردشت اولین شهری در دنیا بود که در آن زمان بمباران شیمیایی شد.
بهشتی یک منظومه بود
اسلامی در ادامه این نشست با اشاره به مظلومیت شهید بهشتی گفت: خون پاک ایشان موجب دردیدن پرده نفاق شد. هم سن و سالان من شرایط روانی آن دوره را خاطرشان هست و آن زمان به شدت علیه ایشان تبلیغات سو بود. آنها جمعیت زیادی نبودند اما این هجمه ها به چشم میآمد. حتی در جلسات خصوصی میگفتند شهید بهشتی را نگوییم چون شلوغ میکند. این مظلومیت شهید بهشتی بود.
او با بیان اینکه شهید بهشتی یک منظومه بود و هر فردی از زوایای خودش برجستگی های شخصیتی ایشان را میدید یادآور شد: روحیه تعاملی با جوانان، تحقیق و... در ایشان ممتاز بود. در سال 52 که از آلمان آمدند تاکید کردند ما به بحث های فرهنگی و تفریحی در کنار مباحث اعتقادی نیاز داریم. ایشان میگفتند وقتی طلبه بودم با برخی از طلبه ها زمانی را میخندیدیم و شادی میکردیم. بعد به من اعتراض کردند و گفتند نباید وقتی طلبه شدی این طور بخندید! بعد ایشان به آیه قران استناد میکرد و بر تفریحات هم تاکید میکرد به همین دلیل ایشان اردوهای سبز را راه اندازی کرد.
اسلامیگفت: شهبد بهشتی روحی صمیمیبا مردم داشت جایگاه برجسته ایشان به گونه ای بود که مجموعه 72 تن تحت تاثیر قرار گرفتند.
او با گریزی به خاطرات پدرش گفت: پدرم شخصیت تکلیف مدار داشت. بعد نهضت امام که شروع میشود به امام میپیوندند و با لاجوردی و امانی و شهید بهشتی همکاری میکند. ایشان در همین راستا در عرصه سیاسی و اجتماعی کار میکرد تا زمانی که به نهضت رسید. من به عنوان یک جوان بارها طرف مشورت ایشان بودم.
او با بیان اینکه کتاب «روایت یک مبارزه» را در دست تالیف دارم افزود: من هنوز فقدان پدر را در کنارم حس میکنم. من یادم نمیآید در تربیت ما کم گذاشته باشد در حالی که در نسل ما تنبیه فیزیکی وجود داشت ایشان هیچ گاه ما را تنبیه نکرد. اما در نظم و انضباط مقید بود و میخواست برای جامعه فداکاری کند. ایشان بی رغبتی نسبت به دنیا داشت و روحیه بی تفاوتی به دنیا در کنار نظم و ترتیب و عاطفه ایشان واقعا مثال زدنی بود. قبل از انقلاب ایشان هر بار به سفرمیرفت برای ما هدیه میآورد اما بعد از انقلاب این کار را نکرد.
اسلامیدر پایان با بیان اینکه شهید بهشتی جوشکن بود و شهیدانی هم که با ایشان ترور کردند همین طور بودند عنوان کرد: آنها تکلیف مدار و حق مدار بودند. شهید رجایی هم همین ویژگیها را داشت. او در دل جامعه تحرک داشت و با درد مردم آشنا بود. باید تلاش کنیم این ویژگی ها را دوباره زنده کنیم.
نظر شما