جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰
ناگفته‌هایی از شهربانی تا نیروی انتظامی/ راوی: خاطراتم باارازش‌ترین اثری است که از من به یادگار می‌ماند

حسین کاوشی، پژوهشگر تاریخ شفاهی گفت: من تصور می‌کنم دغدغه‌های مهم را در کتاب «سربلند سپیده‌دم» پیگیری کردیم و بحث‌هایی درباره شهربانی را جدای از افراد و حاشیه‌ها بررسی کردیم که بیشتر وقایع مهم است و بخش‌هایی از خاطرات که می‌توانیم بگوییم جزو ناگفته‌هاست.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب «سربلند سپیده دم؛ خاطرات امیرسرتیپ احمد ریسمانچیان» به زندگی و کارنامه یکی از نظامیان شهربانی دیروز و نیروی انتظامی امروز می‌پردازد. در این بررسی نکات خواندنی از تاریخ ایران ثبت شده که شاید در کمتر کتابی بتوان این سطور را پیدا کرد. از سیستم شهربانی در زمان شاه تا لحظات خاص بعد از انقلاب، حوادثی از وضعیت سیستان در زمان جنگ و خراسان در دهه هفتاد، مطالبی است که می‌تواند انگیزه برای ورق زدن کتابی باشد که حسین کاوشی در انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسانده است. در میزگردی که در ایبنا برگزار شد به بررسی برخی نکات کتاب با حضور امیرسرتیپ احمد ریسمانچیان و حسین کاوشی پرداختیم که در زیر بخشی از آن آمده است.

_ چرا سراغ امیرسرتیپ احمد ریسمانچیان رفتید و خاطرات را ثبت و ضبط کردید؟

حسین کاوشی: در بررسی اطلاعاتی که پیش از انتخاب سوژه و گرفتن مصاحبه در بخش تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی لحاظ می‌شود، تشخیص دادیم که تیمسار احمد ریسمانچیان جزو چهره‌های خاص و ماندگار در شهربانی است. برای همین سال ۸۷ دعوت شد و از آنجا که فرد بسیار منظمی است به طوری که حتی در میان نظامیان هم از سطح بالایی از نظم برخودار است.

با این پیش زمینه مصاحبه‌ها شروع و کار خیلی خوب پیش رفت و طی چند ماه کلیت آن درآمد. اما چاپ کتاب به سوال ۹۲ برمی‌گردد که وقتی کارها را بررسی کردیم در مصاحبه‌ها با تیمسار دریافتیم که قابلیت جای دادن در کتاب به صورت کمی و کیفی را دارد. هر چند به دلایل متعددی انتشار کتاب طول کشید، اما از آنجا کتاب درباره تاریخ نیروی انتظامی است کار خیلی حالت تخصصی پیدا کرد. اگر کتاب را مطالعه کرده باشید روایت‌های کتاب خیلی جدید است و تقریباً روایت مشابه ندارد. در برخی موضوعات روایت‌های متعددی وجود دارد که وقتی افراد روایت کردند یک سابقه و اطلاعاتی هست، اما در این کتاب اطلاعات بکر و دست اولی از بعضی حوادث تاریخی وجود داشت. بنابراین نیاز بود که این پروژه با توجه به حساسیت‌هایی که خود تیمسار نسبت به ویژگی‌های آن داشت، تدوین و تنظیم شود. در کتاب سعی شد درباره اتفاقاتی که روی داد اسناد آن نیز بلافاصله قرار بگیرد.

گنجاندن اسناد در کنار مصاحبه‌ها کار سنگینی بود که چند سال طول کشید. درباره بعضی از روایت‌ها نیز چون چندین سال طول کشیده بود و روایت مشابه نداشتیم که بتوانیم با مراجعه به آن اطلاعات تکمیلی یا جزئیات بیشتری دریابیم و فقط خود راوی می‌تواند به ما کمک کند که اطلاعات را تکمیل کنیم و این کار را قدری سخت می‌کند. این موضوع موجب طولانی شدن کار شد. اما پس از چاپ کتاب بازخوردهایی داشتیم که نشان می‌دهد چاپ کتاب کار درستی بود.

_ در ایران نظامی‌ها خیلی کم جزو کسانی هستند که یادداشت‌های روزانه بنویسند یا خاطراتشان را ثبت کنند. در خاطرات شما برخی جزئیات وجود دارد که جالب است آیا این جزئیات تنها در حافظه شما بود یا یادداشت‌هایی از گذشته داشتید که در مصاحبه‌های کتاب به آنها رجوع کردید؟ ضمن اینکه بفرمایید چرا نظامی‌ها تمایلی به نوشتن ندارند؟

اگر امروز آخرین روز عمرم باشد، تنها چیز باارزشی که از من به یادگار می‌ماند، تنها این کتاب است. نکته دیگر که باید قدردانی کنم و درود بفرستم به روح مرحوم فقید سعید حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان، ریاست سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی که در واقع به دعوت او این مصاحبه‌ها صورت گرفت. متاسفانه در زمان حیاتش خروجی کتاب محقق نشد. هر چند با اوامر و تلاش حجت‌الاسلام مصطفی پورمحمدی، ریاست کنونی مرکز مراحل ویرایش و چاپ نهایی را طی کرد. در طول دوازده سال که مراحل مقدماتی و اصلی مصاحبه‌ها، تدوین و پیاده‌سازی و ویرایش کتاب طول کشید، اگر زحمات و پیگیری حسین کاوشی نبود، شاید امروز به چاپ نمی‌رسید.

در پاسخ به سوال جنابعالی باید بگویم یادداشت‌برداری نمی‌کردم، اما همواره به نگهداری اسناد حساس بودم. اگرچه از دی‌ماه ۱۳۴۱ که وارد دانشکده پلیس شدم آنچه به صورت رسمی در طول خدمت به من ابلاغ می‌شد، سعی می‌کردم ابلاغ‌ها و احکام را نگه دارم. در این کتاب سندی وجود دارد که مربوط به سال ۱۳۴۳ است که من سال دوم دانشکده افسری را تمام کردم و می‌خواستم وارد سال سوم دانشکده افسری شوم که در آن موقع چند تن از دانشجویان شاخص را به سرپرستی دانشجویان همدوره یا سال‌های پایین‌تر انتخاب می‌کردند در این موضوع سندی می‌بینید که ۶۰ سال از عمر آن می‌گذرد که در این کتاب آمده است. همین طور که حسین کاوشی هم اشاره کرد اسنادی که در این اثر آمده است، برگرفته از یکی از غنی‌ترین آرشیوهاست که این گردآوری به دلیل علاقه‌مندی من به آرشیو کردن اسناد است. برای مثال چند عکس من مربوط به دوران خدمت در خراسان است که اخیراً علی جنتی، استاندار وقت خراسان این عکس‌ها را دید، متوجه شد عکس‌ها را ندارد.

خاطراتم باارازش‌ترین اثری است که از من به یادگار می‌ماند/ ناگفته‌هایی از شهربانی تا نیروی انتظامی

آنچه درباره دوران کودکی با جزئیات در کتاب آمده، ثبت در حافظه‌ام بود و در جایی یادداشت نشده است. اگر نام اغلب معلمان دبستان را ذکر کردم برای این‌که در ذهنم مانده است.

_ جناب کاوشی تصور می‌کنید وقتی تیسمار می‌خواست روایت گذشته را برای شما بگوید چه قدر از شخصیت نظامی خود فاصله می‌گرفت و راحت‌تر جزئیات را می‌گفت؟ برای مثال درباره همسایه بودن با جلال‌الدین فارسی می‌گوید و جزئیات جالبی را هم تعریف می‌کند علی‌رغم این‌که او را تنها به عنوان یک دانشجوی مذهبی می‌شناسد و نمی‌داند او یک مبارز انقلابی است؟

تیسمار احمد ریسمانچیان: پنجشنبه‌ها که از دانشکده می‌آمدم و می‌خواستم مرخصی را بگذرانم می‌دیدم که در اتاقش باز و کف اتاقش روزنامه بود در درون اتاق یک تختخواب تاشو، یک قابلمه و پریموت بود. من واقعاً با او هیچ مراوده‌ای نداشتم و بعد از انقلاب فهمیدم او یکی از مبارزان سیاسی بوده است.

_ برای من جالب بود یک مبارز انقلابی در همان ساختمانی هست که یک افسر شهربانی زندگی می‌کند و شما جزئیاتی هم از زندگی او ارائه می‌دهید، اما چندان کنجکاو زندگی، کار و بار او نیستید؟

تیسمار ریسمانچیان: در آن موقع نمی‌دانستم جلال‌الدین فارسی کیست و چه می‌کند و اتاقی کنار دو دانشجوی پلیس گرفته و برای خودش پوششی ایجاد می‌کند. بعد از انقلاب فهمیدیم همسایه ما چه کسی بوده و چه می‌کرده است.

حسین کاوشی: من به صداقت گفتار تیمسار به عنوان تجربه‌ای که قبلاً از این دست کارداشتم و گفت‌وگوهایی که برای ثبت و ضبط انجام دادم، شک نداشتم. ضمن اینکه درباره برخی مطالبی که تیمسار گفت به اندازه کافی کنجکاوی داشتم اگرچه یک توصیه می‌شود به افرادی که در تاریخ شفاهی کار می‌کنند که در زندگی افراد خیلی کنجکاوی نکنید.(این سخن را یکی از نویسندگان بزرگ می‌گوید.) چون شاید در زندگی آنها نکاتی باشد که نخواهند شما بدانید. اما به دلیل ذات و شکل کاری که داریم کنجکاوی‌ها را در حدی که معقول باشد انجام می‌دهیم.

همان‌طور که اشاره شد این موضوع جزء نکات جالبی بود که قطعاً توجه مرا هم جلب کرد و یکی دو ساعت درباره آن با راوی صحبت کردم و توضیحاتی را ارائه داد. اگرچه پس از انقلاب مشخص شد که همان‌طور که به موضوع فارسی اشاره شد، نکته منحصربه فردی نیست. بعد از انقلاب در روایت‌های زیادی آمده که فردی گفته بعد از پیروزی انقلاب فهمیدیم هم‌سلولی ما فلانی بود. در آنجا شاید صداقت گفتار خیلی بیشتر بود که بخواهید درصد پایینی برای شک بگذارید که در آنجا همه زندانی بودند و شبانه روز در کنار هم، اما اطلاع دقیقی از فعالیت‌های یکدیگر نداشتند، یعنی از سطح مبارزاتی افراد به ویژه زندگی مخفی داشتند و در واقع باید نکاتی را برای حفظ امنیت خودشان انجام می‌دادند و از طرف دیگر هم تیسمار در آن حوزه اطلاعاتی که در آن حوزه که شاید مدنظر شما باشد، اشتغال نداشت. آن موقع در زمینه ضداطلاعات بود و آشنایی در آن سطح با مبارزان انقلابی نداشت.

بخش دوم سوال که اشاره شد به افرد خاص، حالا اگر سربسته بگویم برای کار ما موضوعیت نداشت که بخواهیم آن را بیشتر بررسی کنیم. بحث اصلی کار ما روایت تاریخ انقلاب است که در کنار آن شاید زیرمجموعه‌هایی داشته باشد، اما داده‌های آن به معنایی که ذهن شما را درگیر کرده باشد، اما بعد که لایه‌های آن را باز می‌کنید متوجه خواهید شد که حاوی مطالب دست اولی نخواهد بود. من تصور می‌کنم دغدغه‌های مهم را در کتاب پیگیری کردیم و بحث‌هایی درباره شهربانی را جدا از افراد در حاشیه آن بررسی کردیم که بیشتر وقایع مهم است و بخش‌هایی از خاطرات که می‌توانیم بگوییم جزو ناگفته‌هاست؛ چه بحث‌هایی که در حوزه زندان داریم چه خارج از آن درباره دفاع مقدس، اسرا و وضعیت آنها، مسائلی است که در این کتاب قصد نداشتیم به آنها ورود پیدا کنیم.

_ فصل‌های ابتدایی کتاب خیلی جذاب و روان با ارائه جزئیات است و خانواده هم حضور دارند اما در این کتاب مطالب خیلی اندکی درباره پدر و برادر شما آمده است و به مرور هم محو می‌شود. خودتان نخواستید که درباره خانواده مطالب بیشتری بگویید یا نیاز نبود که خانواده در طول روایت شما حضور داشته باشند؟

ریسمانچیان: اتفاقاً به طور مفصل درباره خانواده صحبت کرده بودم، اما در ویرایش‌هایی که درباره گفت‌وگوها صورت گرفت سعی کردیم این حواشی را حذف کنیم و بر فعالیت‌های اجتماعی و پلیسی تمرکز داشته باشیم. به همین دلیل، مولف فصل اول را با جزئیات بیشتری به تولد، کودکی، خانواده و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان اختصاص داد و تا جایی که اقتضا پیدا کرد جزئیاتی بیان شد.

تصور می‌کنید ارائه اطلاعات به مخاطب در این حد کافی بود و در ادامه نیاز نبود که به آنها پرداخته شود؟

کاوشی: درباره اعضای خانواده توضیحات مختصری به مخاطب داده شد. تیمسار تنها یک برادر داشت که چند سال از او بزرگ‌تر بود.

ریسمانچیان: من یک برادر بزرگ‌تر از خود داشتم و خواهر نداشتم. مادرم کارآفرین بود. پدرم هم مرد بازاری و یزدی خالصی بود که ما به وجودش افتخار می‌کردیم. وقتی من به یزد می‌رفتم دوست داشت که لباس افسری بپوشم و با او در خیابان راه بروم.

کاوشی: در تکمیل صحبت‌ها باید بگویم تیسمار در همین حد مقید بود که اگر کاری انجام می‌شود زندگی‌نامه شخصی نباشد و مسائلی بیان شود که به درد بخورد و حتی در همین حد را هم با اصرار بنده موافقت کرد که در کتاب بیاید. چون در هر صورت برای خواننده لازم است که قدری با جزئیاتی از زندگی شخصی و خانواده راوی آشنا شود هر چند ممکن است مسائلی در کتاب بیاید که با وقایع و تاریخ عمومی که دنبال ثبت آن هستیم خیلی مرتبط نباشد. اما چون روایت کتاب به زندگی و کارنامه یک فرد نظامی می‌پردازد من نیاز دیدم که به این بخش از زندگی تیمسار هم پرداخته شود. برای همین به طور خلاصه به این بخش هم اشاره کردیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها