يك پژوهشگر تاريخ و تمدن ايران در نشست «نگرشي نو بر كتاب كهن ونديداد» گفت: اروپاييان كتابهاي ما را غارت كردند و بخشهايي از آن كتابها را به واتيكان برده و در آنجا نگهداري كردند. بيگمان اروپاييان با ترجمه كتاب «عزيزالدين نسفي» به يافتههاي علمي او دست پيدا كرده بودند ولي هرگز سخن نسفي را بر زبان نميآوردند.\
وي كه عصر روز گذشته (5مهرماه) در بنياد فرهنگي جمشيد جاماسيان سخن ميگفت به نسكهاي اوستاي ساساني اشاره كرد و گفت: دو نسك از اوستاي ساساني به طور كامل به دست ما رسيده است، نخست گاتهاست كه سرودههاي اشو زرتشت است و ديگري ونديداد. همه پژوهشگران به اين نكته اشاره ميكنند كه 2 فرگرد آغازين ونديداد با فرگردهاي ديگر همخواني ندارد اما اگر ژرفتر بنگريم، درخواهيم يافت كه اين 2 فرگرد ابتدايي، ميتواند نسكهاي جداگانهاي از اوستاي كهن (يعني اوستايي كه بر 12 هزار پوست گاو نوشته شده بود و كمابيش 50 ميليون واژه داشت) بوده باشد.
اين تاريخپژوه و محقق خاطرنشان كرد: در اين نسك جداگانه، حضور اقوام ايراني در نشستنگاه نخستين شان (ايرانويچ) نشان داده شده است. از همين روست كه من، بر پايه پژوهشهايم، باور دارم كه ميبايست عنوان اين 2 فرگرد ونديداد، « فرگرد پيشداد » بوده باشد.
وي افزود: يكي از اصطلاحاتي كه تا 200 سال پيش هرگز وجود نداشت، واژه «آريايي» است.
وي افزود: انگليسيها اين واژه را ساختند تا براي خود تبارتراشي كرده باشند. آنگاه از اصطلاح «هند و اروپايي» استفاده كردند تا در اين ميان نام ايران برده نشود اما همين هند، كه اروپاييان از آن نام ميبرند، بخشي از سند و پنجاب بوده است. اين دو ناحيه هم همواره بخشي از ايران به حساب ميآمدهاند. بخشي از كوچندگان ايرانويچ هنگامي كه بر اثر برف گرفتگي و يخبندان، از شمال سرازير شدند، در پنجاب جاي گرفتند. بعدها انگليسيها اين منطقه را به شبه قاره نسبت دادند و واژه آريايي را ساختند تا نام ايران از يادها پاك شود.
نويسنده كتاب «تاريخ تجزيه ايران در 3 جلد» خاطرنشان كرد: در 2 فرگرد نخستين ونديداد به روشني نشان داده شده است كه چگونه مردمان ايرانويچ مسير خود را طي كردند و پراكنده شدند. اگر ما آن 2 فرگرد را، كه بيگمان گستردهتر از امروز بوده است، نداشتيم 5 هزار سال از تاريخمان از بين ميرفت.
وي افزود: تمام مدارك ما از جمله شاهنامه سرآغاز جهان را با كيومرث ميدانند در صورتي كه استقرار ما در ايرانويچ ، 5000 سال پيش از كيومرث بوده است. هنگامي كه در دوره اشكانيان به دستور بلاش اوستا را گردآوري كردند، متوجه نشدند كه ميان جمشيد ويونگهان و جمشيد پسر شيد تفاوت وجود دارد. حتي ساسانيان نيز اين نكته را در نظر نگرفتند. در نتيجه آن اشتباه پيش آمد و آغاز جهان را با كيومرث دانستند. در دوره اسلامي هم كه يعقوب ليث فرمان به گردآوري تاريخ گذشته داد، توجهي به دوگانهاي آن دو نكرد. در شاهنامه هم ابتداي حيات با كيومرث نشان داده شده است.
مولف كتاب «چکيده تاريخ تجزيه ايران» خاطرنشان كرد: البته آغاز دولت مداري و زايش ملت ايران با كيومرث است. مردمي كه خاك مشخصي نداشته باشند، ملت نميشوند و در همان مرحله قوم باقي ميمانند. اين كه از كيومرث جهان را آغاز ميكند و ميگويند كه او نخستين پادشاه و كدخداي جهان بود، از آن روست كه در زمان او بود كه اقوام گوناگون ايراني با همديگر جمع شدند و سرزمين ايران را تشكيل دادند. در «فروردين يشت» هم به صراحت گفته شده است كه كيومرث سرزمين ايران را پديد آورد.
وي افزود: دلايل آب و هواشناسي و زمينشناسي به ما نشان ميدهد كه دوراني كه در آن زندگي ميكنيم، دوره چهارم زمينشناسي است. در اين دوره 4 يخبندان به وجود آمده است. چهارمين اين يخبندانها 10 هزار سال پيش از ميلاد به پايان رسيد. ساكنان ايرانويچ، 8 تا 9 هزار سال پيش از ميلاد به كوچ كردن دست ميزنند. آنها تا 33 درجه عرض شمالي پايين ميآيند. اين زماني است كه با گاهشماري 12000 ساله مطابقت ميكند و همزمان است با رفتن ايرانيان به پناهگاههاي زير زميني كه به آن «ور» ميگفتند. هنوز هم بقاياي برخي «ور» ها برجاي مانده است. همانند «ور نوش آباد» در نزديكي كاشان. اين شهر زير زميني، 6 تا 18 متر زير زمين بوده است.
اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: 2 فرگرد نخست ونديداد با فرگردهاي ديگر، كه درباره مسايل حقوقي است، تفاوت دارد. برخي از پژوهندگان شگفتزده شدهاند و ميپرسند كه چرا آن 2 فرگرد با بخشهاي ديگر فرق دارد؟ پاسخ پرسش آنها آسان است. نسكهاي بعدي ونديداد پس از 2 نسك آغازين پديد آمده است و در واقع قانونهايي به شمار ميروند كه در زمانهاي بعد نوشته شدهاند. آن قانونها از ميان مردم پاك نهادي برخاسته است كه انديشههاي تعصب آميز نداشتند. پيداست چنان قانونهايي نميتواند متعلق به هزارههاي بعد از ميلاد باشد، بلكه نخستين قانونگذاريهايي است كه به وسيله مردم ايران وضع شده است و سپس توسط كوچندگان آريايي در سراسر فلات ايران رواج پيدا كرده است.
وي افزود: درباره كوچ و مهاجرت آرياييها بحثهاي فراواني شده است. اروپاييان كه واژه هند و اروپايي را وضع كردند، كيانيان را با هخامنشيان يكي پنداشتند، يا داراي كياني را با داريوش سوم هخامنشي يكي قلمداد كردند. حتي زمان اشو زرتشت را هم به دلخواه تعيين كردند و محققي مانند «كريستين سن» زمان او را به دوره كياني نسبت داد و گفت كه همزمان با هخامنشيان بوده است. اما آنها هرگز به اين پرسش پاسخ ندادهاند كه اگر زرتشت در زمان هخامنشيان ميزيست چرا مورخي همانند هرودوت از او نام نميبرد؟ درباره مهاجرت آرياييها هم آنها حدسهايي زدهاند كه با اسناد ما سازگار نيست.
اين استاد دانشگاه يادآور شد: هنگامي كه ايرانيان در ايرانويچ مستقر شدند، آنجا را نخستين سرزمين نيكي ناميدند كه اهورامزدا آفريده است. سپس گفتند كه اهريمن همه تن مرگ، اژدها را در كنار رود «دائيتي نيك» آفريد تا بر جهان استومند (مادي) مستولي شود. به گونهاي كه 10 ماه از سال زمستان باشد و 2 ماه ديگر نيز براي سكونت انسانها و ديگر جانوران و گياهان مناسب نباشد. از اين رو آرياييان به زير زمين پناه ميبرند. پس از گذشت ساليان بسيار از پناهگاههاي خود؛ ور، بيرون ميآيند و بر اثر انفجار جمعيت، دست به مهاجرت مي زنند.
وي افزود: در همين اسنادي كه در دست داريم اشاره شده است كه اهورامزدا 16 سرزمين نيك آفريد كه نخستين آنها ايرانويچ بود. 15 بهره ديگر همان سرزمينهايي بوده است كه به روي مهاجران گشوده شده است. نخستين مسير مهاجرت «سغد» بوده است، سپس «مرو نيرومند پاك»، آنگاه به ترتيب، بلخ زيباي افراشته درفش، نسايه در ميان بلخ و مرو، هرات و درياچهاش، ويه كرته (كابل امروز)، اوروز (جلگه توس)، خنند (گرگان)، هژهوتي (البرز)، هيرمند رايومند نيرومند، چخر (كه به درستي معلوم نيست كه كجاست)، ور چهار گوش (احتمالا گيلان امروز)، هفت رود (پنجاب امروز)، هريرود و سرانجام آخرين مرحله كه سرچشمه رود رنگها است كه دقيقا پيدا نيست كه كجاست.
نظر شما