سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: کتاب «به من نگو مامان!» را ماریان دوبو نوشته و تصویرگری کرده، گیتا رسولی آن را ترجمه و انتشارات زعفران برای گروه سنی بالاتر از ۶ سال منتشر کرده است. این اثر برگردانی از ترجمه آلمانی کتاب «!Nenn mich nicht Mama» است.
داستان کتاب «به من نگو مامان!» روایتی متفاوت و دلنشین از دوستی، پذیرش و مراقبت از دیگران و همچنین اشاره به موضوع فرزندخواندگی است. ماجرا از آنجایی آغاز میشود که یکروز صبح، «اُتو» سنجابی که در بزرگترین درخت جنگل زندگی میکند، یک توپ سبز خاردار را جلوی در ورودی خانهاش پیدا میکند. «اُتو» فضول نیست. برای همین بدون اینکه به آن توپ سبز خاردار دست بزند از روی آن رد میشود و به خرید میرود. وقتی بازمیگردد توپک کمی جابهجا شده؛ ولی هنوز سر جایش است. عصر آنروز وقتی که اتو برای خودش یک فنجان بزرگ شیر گرم میکند از پشت در صدایی میشنود؛ بله، گلوله باز شده و یک موجود کوچولو که گرد و نرم و پشمالوست و یک دماغ عجیب و غریب دارد از درون آن، صدا میزند: «مامان!». اتو می گوید: «اوه، نه! نه! نه! من مامان تو نیستم!» و با خودش میگوید حتماً مامانش میآید و این چیز عجیب و غریب را با خودش میبرد. سنجاب که فضول نیست توپک را رها میکند و به خانهاش میرود.
وقتی شب میشود و هنوز گلوله با موجود عجیب و غریب داخلش آن بیرون میماند، نظر اتو عوض میشود و رو به او میگوید: خیلیخوب فقط همین امشب میتوانی پیش من بمانی، ولی فردا صبح باید مامانت را پیدا کنیم. قبل از آنکه اتو چراغ را برای خوابیدن خاموش کند میگوید: خیلی خوب، دیگر شب به خیر! و موجود کوچولو از زیر پتوی گرم میگوید: «مامان.» اتو که کلافه شده است میگوید: نه من مامان تو نیستم، اسم من اتو است. ناگهان آن موجود پشمالو کوچک میگوید: «بیب» و اتو با خودش زمزمه میکند: بیب … و رو به موجود پشمالو میگوید: خیلی خوب؛ پس فقط بگو بیب!
داستان با ماجراهای مخصوص به خود جلو میرود و در این میان بیب، هر روز حجیمتر میشود و همهچیز را زیرورو میکند. اتو نیز برای همه همسایهها ماجرای گلوله خاردار را تعریف میکند: یک چیز کوچولو که همیشه میگوید: «بیب». به آنها میگوید: او باید حتماً مامانش را پیدا کند. خوب میشد اگر یکی به او کمک میکرد؛ ولی هیچکس نه گلوله سبز را دیده است و نه مامان گلوله سبز را. حتی هیچچیز را هم که شبیه گلوله سبز باشد ندیدهاند. این موجود شبیه هیچ موجود دیگری نیست و اندازهاش هر روز چند برابر روز قبل، و جایش در لانه سنجاب تنگتر میشود. بهطوری که دیگر در رختخواب جایی برای سنجاب نمیماند. هیکل درشت پشمالو به همه وسایل خانه برخورد میکند و آنها را میشکند. سنجاب که دیگر از این وضع کلافه شده است، چند روز به جنگل میرود و چند آگهی مینویسد و برای پیداکردن مادر او، به همه درختان اعلامیه میچسباند؛ ولی در جنگل هم کسی این موجود عجیب و پشمالو را نمیشناسد.
پشمالو که سنجاب را مامان خودش میداند در مدتی که سنجاب در منزل نیست، خانه را مرتب میکند و سوپ خوشمزهای میپزد و حتی ورودیِ لانه را متناسب با قد و اندازه خودش درمیآورد. اُتو نمیداند چطور باید از چنین گلوله پشمالوی کوچولویی مراقبت کند. او که از گشتن و پیداکردن مادر موجود پشمالو ناامید شده است، با خودش فکر میکند و به یاد میآورد که او سوپهای داغ و خوشمزه میپزد، مهربان است و اگر اتو در دردسر بیافتد برای نجاتش هر کاری انجام میدهد؛ مثل همان وقتی که عقاب به او حمله کرد و پشمالو از دست عقاب نجاتش داد؛ بنابراین از موجود پشمالوی قصه دعوت میکند تا با هم به خانه برگردند، سوپ بخورند و باهم زندگی کنند.
کتاب «به من نگو مامان!» داستانی ساده و تصویری، در مورد یک دوستی عالی است که با وجود موانع، هر روز عمیقتر میشود. ماریان دوبوک در داستان «به من نگو مامان!»، بهخوبی نشان میدهد که سرپرستی هر موجودی اگر با مهربانی همراه باشد، زندگی را پر از صفا و شادی و همدلی میکند؛ در مواقع خطر هم با کمک یکدیگر میشود خطر را رفع کرد. تصویرگری جذاب کتاب، با رفت و برگشت از درخت پربرگ جنگل به خانه گرم و امن اُتو، از نقات قوت این کتاب است که نگاه کودک را به درون جزییات و اتفاقهایی میبرد که ممکن است درون یک کلیت منسجم اتفاق بیفتد.
کتاب تصویری «به من نگو مامان!» در ۶۸ صفحه مصور رنگی به بهای ۷۹ هزار و ۹۰۰ تومان از سوی انتشارات زعفران منتشر شده است. این اثر چندی پیش به فهرست چهلوچهارم لاکپشت پرنده راه یافت و نشان «۴ لاکپشت پرنده تابستان ۱۴۰۰» را دریافت کرد.
نظر شما