زهرا کریمی شاهنامه پژو در حاشیه این دورهمی شاهنامه خوانی به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: در شنبه دیگر (دوازدهم آبان) و بیست هفتمین دورهمی شاهنامه خوانی ادامه خوانش داستان جذاب «رستم و خاقان چین» خوانش و روایت شد.
وی افزود: این دورهمی شاهنامه پژوهی با هدف خوانش شاهنامه و خوانش صحیح ابیات اشعار شاهنامه و تفسیر برخی از مفاهیم و معانی و پاسخ گویی به ابهامات و سوال های علاقمندان، هر شنبه در فرهنگسرای آینه اراک برگزار میشود.
کریمی خاطرنشان کرد: این دورهمی به صورت هم افزایی است و در پایان مطالبی از سوی شرکت کنندگان غیر از موضوع شاهنامه به صورت شعر یا دلنوشته خوانده می شود.
به گزارش ایبنا، بخشی از ابیات خوانده شده در دور همی انجمن اسطوره را میخوانید:
بگفت آنکه تیمار ترکان ز کیست
سر انجام درمان این کار چیست
خرامان به ایوان خسرو شدند
به رأی و به اندیشه نو شدند
سخن راند هر گونه افراسیاب
ز کار درنگ و ز بهر شتاب
زخون سیاوش که بردست اوی
چه آمد ز پر خاش ور گفت و گوی
ز خاقان و منشور و کاموس گردد
گذشته سخن ها همه بر شمرد
بگفت آنکه این رنجم از یک تن است
که اورا پلنگینه پیراهن است
نیامد سلیحم بدو کارگر
بران ببرو آن خود و چینی پسر
بیابان سپردی و راه دراز
کنون چارۀ کار اورا بساز
پر اندیشه شد جان پولادوند
که آن بند را چون شود کار بند
چنین داد پاسخ به افراسیاب
که درچنگ چندین نباید شتاب
گر آنست رستم که مازندران
تبه کرد و بسند به گرز گران
بدرّید پهلوی دیو سپید
جگرگاه اولاد غندی و بید
مرا نیست پایاب با جنگ اوی
نیازم به بد کردن آهنگ اوی
تن و جان من پیش رای تو باد
همیشه خرد رهنمای تو باد
من اورا یکی چاره سازم به جنگ
به گردش بگردم بسان پلنگ
تو لشکر بر آغال بر لشکرش
به انبوه تا خیره گردد سرش
مگر چاره سازم گر نی به دست
برو یال اورا نشاند شکست
ازو شاد شد جان افراسیاب
می روشن آورد و چنگ و رباب
بدان گه که شد مست پولادوند
چنین گفت با او به بانک بلند
که من بر فریدون و ضحاک وجم
خور و خواب و آرام کردم دژم
بخشی از قصه به صورت نثر:
... شیده نامه پدرش افراسیاب را به تندی باد بر پولادوند (فولادوند) رسانده و ماجرای جنگ با سپاه ایران و دلاوریهای رستم را بازگو میکند این پهلوان با خواندن نامه افراسیاب در مییابد که او پیمان میخواهد از وی بر کشتن رستم و اینکه گر بتواند رستم از میان بردارد نیمی از پادشاهی و نیمی از گنجینه توران زمین بدو دهد...
... رستم گفت: «تو چگونه مرد جنگی که تنها لاف زدن پردازی؟» پس هر دو همآور در یکدیگر آویخته نبرد آغازیدند.
رستم گرزی بر سر پولادوند نواخت و اندیشید به یک ضربت کار وساخته است لیکن پولادوند لحظه ای گیج شده و سعی می کند تا تعادل خویش نگه دارد.رستم یاد خدا کرده دیگر بار خی بر می دارد، پولادوند شمشیر خویش سوی رستم پرتاب می کند و بر ببربیان جامۀرزم رستم کارگر نمی افتذ...
...
نظر شما