پنجشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۸
موجودیت نویسنده از حال و روز مردمش خالی نیست

زهرا نادری، نویسنده و مدرس داستان‌نویسی گفت: ماهیت و موجودیت نویسنده از حال و روز خود و مردمش خالی نیست، اگرچه بیش از هرچیز با انسان سروکار داشته باشد، اما روایتگر میراثی است که با خود دارد و دوره‌ای که در آن زیسته.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -بیتا ناصر: زهرا نادری، نویسنده‌ای که در سال ۱۴۰۰ با مجموعه داستان «ملمداس» برای اولین‌بار خود و آثارش را به مخاطبان معرفی کرد، پس از سه سال و در دومین‌گام مجموعه داستان «من موسی نیستم» را با نشر لوگوس به انتشار رساند. او در این کتاب که به سر و سامان رسیدنش بیش از سه سال زمان برده، بیشتر روایتگر جامعه و مردم است؛ روایتگر گرفتاری‌ها و رنج‌هایی که هرکدام از ما به نوعی و در سطحی با آن مواجه بوده‌ایم.

نادری که دانش‌آموخته‌ی زبان و ادبیات فارسی است، می‌گوید: «ماهیت و موجودیت نویسنده از حال و روز خود و مردمش خالی نیست، اگرچه بیش از هرچیز با انسان سروکار داشته باشد، اما روایتگر میراثی است که با خود دارد و دوره‌ای که در آن زیسته.» آنچه در ادامه می‌آید، حاصل گپ‌وگفت کوتاهی‌ست که به مناسبت انتشار «من موسی نیستم» با او داشتیم.

اخیراً مجموعه داستان تازه‌ای از شما وارد بازار کتاب شده با نام «من موسی نیستم». برای شروع، کمی درباره‌ی چگونگی خلق آن و تفاوت‌هایش با «ملداس» توضیح دهید.

نطفه‌ی این کتاب همزمان با مجموعه‌ی اولم بسته شد و طبیعی است که داستان‌هایش متأخرتر باشند؛ اما صورت اولیه‌ی برخی از آن‌ها پیش از انتشار کتاب شکل گرفته بود و مدام کامل می‌شد. این رشد، بیش از ۳ سال طول کشید و ترجیح می‌دهم دیگران نظرشان را درباره این موجود مستقل بگویند؛ اما برای خودِ من، این‌گونه است که «ملمداس» با گذشته و کودکی بیشتر ارتباط دارد و «من موسی نیستم» بیشتر با زنانگی و موجودیت روانی و اجتماعی و… شاید عنوان کتاب که خود، خود را برگزید نیز همین را می‌گوید. حالا که کتاب درآمده، موجودی است مستقل از من. نفس می‌کشد، می‌بالد، می‌ایستد نفس تازه می‌کند و به راهش ادامه می‌دهد.

1.jpg

داستان‌ها از نظر معنایی تا چه اندازه با یکدیگر در ارتباطند و در ساختار کلی قرار می‌گیرند؟

نمی‌دانم؛ شاید این بهترین پاسخ است. بهتر بگویم؛ مجموعه داستان‌ها، در دوران نویسندگی نویسنده، گاه روایتگرِ سیر زمانی مشخصی هستند و گاه نوشته‌های پراکنده‌ی او در طول زمان. برای پاسخ به پرسش تنها می‌توانم بگویم «من موسی نیستم» آفریده‌ی سیر زمانی مشخصی است؛ یعنی پیش از سال ۱۴۰۰ شروع به شکفتن و بالیدن کرد؛ پیش از چاپ «ملمداس». در واقع من بر این باورم تا زمانی که داستان‌ها منتشر نشوند، در ذهن نویسنده ادامه می‌یابند و هرگز تمام نمی‌شوند. وقتی داستان‌های مجموعه‌ی پیش بیرون آمدند، داستان‌های بعدی خود را نشان دادند و طی این سه سال، وادارم می‌کردند بارها بازنویسی‌شان کنم تا صورت واقعی خود را پیدا کنند. البته اغلب این داستان‌ها نظرهای میمنت ذوالقدری (میرصادقی)، استاد جمال میرصادقی و دوستان هم‌دوره‌ی داستان‌شناسم را نیز به خود دیده‌اند. بنابراین گمان می‌کنم معنای داستان‌ها با پیوستگیِ چندین سال از عمر من همراه‌اند و با گذشته و امروزِ من آشنا هستند.

«من موسی نیستم» داستان جامعه‌ی امروز ما و مسائلی‌ست که با آن دست به گریبان‌ند. این پیوندها چطور شکل گرفته است؟

نمی‌توانند داستان امروز نباشند. ماهیت و موجودیت نویسنده از حال و روز خود و مردمش خالی نیست، اگرچه بیش از هرچیز با انسان سروکار داشته باشد، اما روایتگر میراثی است که با خود دارد و دوره‌ای که در آن زیسته. گمان می‌کنم این داستان‌ها بیش از گذشته از درون من به بیرون نگاه می‌کنند و می‌دانند زیستن و نفس کشیدنشان با وضع روز جامعه ارتباط نزدیکی دارد. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مصداق این عبارت است: «هر دم از این باغ بری می‌رسد» من و مردمم رنج‌های پرشماری را تجربه می‌کنیم و این رنج‌ها بازتاب آشفتگی‌های اقتصادی و اجتماعی و روانی و… ما هستند. کافی است یکی از همین مردم باشی، می‌بینی که به اصطلاح باید نان را از زیر سنگ بیرون بیاوری، ساده‌ترین نیازهای زیستنت برآورده نمی‌شوند یا در برآورده شدن به تأخیر می‌افتند و زندگی با تعارض‌ها و تناقض‌هایی پرشمار روبه‌روست، که تو از زندگی کردن با آن‌ها ناگزیری. پس وقتی قلم در دست می‌گیری، هنوز یکی از همین مردمی.

این مجموعه در مقایسه با «ملمداس» چه جایگاهی برای شما دارد؟

این مجموعه بخش تازه‌ای از ذهن و زیستنم را پیش رویم می‌گذارد. حس می‌کنم دغدغه‌هایم پوست انداخته‌اند. گمان می‌کنم «ملمداس» کودکیِ من است. آنچنان که با درونی‌ترین احساسات و عواطفم در دوران گذشته پیوند خورده؛ اما در «من موسی نیستم» این من، ابعادی تازه‌تر و بیرونی‌تری را هم تجربه می‌کند.

درباره شخصیت‌های این مجموعه و چگونگی پرداخت آن‌ها توضیح دهید.

اغلب این شخصیت‌ها زن هستند. روزی یکی از دوستانم پرسید: «این کتاب درباره کیست؟» پرسش خوبی بود. فکر کردم شخصیت‌های این داستان‌ها چه کسانی هستند؟ چطور می‌اندیشند و چقدر آن‌ها را می‌شناسم؟ بعد فهمیدم بیش از هر شخصیت دیگری، در این داستان‌ها زن‌ها حضور دارند. آن‌ها در نقش‌های خود در خانواده و اجتماع ظاهر می‌شوند؛ حال‌آنکه اثر قرن‌ها را در خود می‌بینند و می‌شناسند یا نه. آن‌ها چنانند که هستند؛ در جامعه‌ای مانند جوامع ما آفریده می‌شوند، می‌آفرینند و به بالیدن خود و دیگران ادامه می‌دهند. نمی‌توانم چیز بیشتری بگویم؛ چون هر شخصیت در داستان چنان ظاهر می‌شود که در زندگی؛ با ابعادی گسترده و تعریف‌ناکردنی. هر تعریف، شخصیت را محدود می‌کند؛ به‌ویژه از سوی نویسنده‌اش. نمی‌خواهم شخصیت‌های داستان‌هایم را که حالا روی کاغذ جان گرفته‌اند و به حیاتشان ادامه می‌دهند، در بندِ تعریف‌ها و تفسیرها محدود کنم یا از موجودیتشان بکاهم.

در پایان پیامی برای مخاطبانتان دارید؟

از آنجا که تنها راه بیان در نوشتن، واژه‌ها هستند و تا آنجا موجودیت می‌یابند که بیانی در کار باشد؛ گمان می‌کنم داستان‌های من از «ملمداس» تا «من موسی نیستم» خودبه‌خود از نظر تعداد واژه‌ها وسعت یافته‌اند؛ پس با وجود این شاید مجموعه بعدی در قالب داستان بلند بیرون بیاید. هنوز نمی‌دانم. همین که اجازه دهم داستان‌ها خود قالب و راهِ بروزشان را بیابند، خوب است. امیدوارم تجربه‌های تازه‌ام را مخاطبان نیز بپسندند. حالا فقط نوشتن برایم مهم است و این نوشتن چنان قائم به ذات است که اغلب به عنوان نویسنده‌اش، تو را نیز شگفت‌زده می‌کند. می‌خواهم بنویسم و این جهان شگفت را بیش از پیش تجربه کنم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین