شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۳
گنجاندن موضوع خشونت خیابانی در اثری  کمدی، چالش‌برانگیز بود

آیا می‌توان رمانی نوشت که هم نامزد جایزه داستان طنز باشد و هم به مسائلی چون مالیخولیا، تاثیر روانی خشونت خیابانی و اضطراب دوران قرنطینه بپردازد؟ دیوید نیکولز، معتقد است هیچ تضادی وجود ندارد. او با گاردین از چگونگی پرداختن به این مضامین دشوار در قالب یک کمدی رمانتیک می‌گوید.

سرویس جهان کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: یوید نیکولز، نویسنده و فیلم‌نامه‌نویسِ ۵۷ ساله بریتانیایی، خالق شش رمان است که از میان آن‌ها می‌توان به «ما» (راه‌یافته به فهرست بلند جایزه بوکر در سال ۲۰۱۴) و رمان میلیون‌ها نسخه‌ای «یک روز» (۲۰۰۹) اشاره کرد. رمان جدید او، «شما اینجا هستید» (You Are Here)، اکنون در فهرست نهایی جایزه بولینگر اوریمن وودهاوس (Bollinger Everyman Wodehouse) برای داستان طنز قرار دارد. این داستان درباره یک ویراستار مطلقه است که در حین یک سفر پیاده‌روی در شمال انگلستان با معلم جغرافیای افسرده‌ای ملاقات می‌کند. نیویورک تایمز این کتاب را به عنوان «یک داستان عاشقانه تأثیرگذار ستوده است. نیکولز در ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴ با گاردین مصاحبه کرده است که در این گفتگو درباره فرآیند نوشتن و تلاش برای ایجاد طنز در داستان‌هایش توضیح می‌دهد.

این کتاب چگونه شکل گرفت؟

قرار بود یک رمان بزرگ درباره لندن بنویسم، اما بعد قرنطینه از راه رسید و ناگهان دیگر نمی‌دانستم یک رمان لندنی چه شکلی می‌تواند باشد. همه در خانه، مضطرب و پریشان بودند. فکر می‌کنم همین، جرقه ایده را زد. متوجه شدم چقدر دلم برای طبیعت تنگ شده، با اینکه من یک لندنی‌ام که تقریباً هرگز بیرون از شهر زندگی نکرده‌ام. همچنین دشواری‌هایی که دوستانی که تنها زندگی می‌کردند با آن مواجه بودند را می‌دیدم و دریافتم که برقراری ارتباط چقدر سخت‌تر شده است. پس از قرنطینه، خودم حس می‌کردم در تعاملات اجتماعی کمی معذب و ناآشنا شده‌ام. این مضامین در ذهنم چرخ می‌زدند: می‌خواستم اشتیاقم به طبیعت را بکاوم، درباره مزایا و چالش‌های گفت‌وگو بنویسم و به مسأله تنهایی بپردازم. و البته، تأثیر روانی ماندگار خشونت خیابانی تصادفی، گنجاندن آن در اثری که اساساً یک کمدی رمانتیک است، چالش‌برانگیز بود.

من عاشق لندن هستم و مخالفم که آن را منطقه‌ای مملو از خطر و تهدید دائمی تصویر کنند – واقعاً اینطور نیست. در عین حال، می‌دانم که چطور یک لحظه گذرا در مترو – یک نگاه، یک کلمه – می‌تواند به چیزی تبدیل شود که مسیر زندگی‌تان را تغییر دهد. این حسی است که همیشه در شهر با من است.

بگذارید روشن کنیم که شما برای جایزه داستان طنز نامزد شده‌اید؟

[می‌خندد] بله. شش رمان نوشته‌ام و کوشیده‌ام همگی طنزآمیز باشند، و این اولین بار است که نامزد می‌شوم. هیچ تضادی بین نوشتن یک کمدی و پرداختن به موضوعاتی مانند مالیخولیا، افسردگی یا اعتیاد نمی‌بینم. گمان می‌کنم این اولین رمانی است که در آن با وسواس زیادی تلاش کرده‌ام سطر به سطرش را طنزآمیز کنم.

شما یک سال تمام، فقط جوک‌ها، مشاهدات، طرح‌های شخصیتی و ایده‌های مختلف را در یک دفترچه بزرگ یادداشت می‌کنید. این فرآیند شامل چه چیزهایی است؟

صیقل دادن جملات و گفتگوها تا لحظه آخر که کتاب را از دستم بگیرند. همیشه وسوسه می‌شوم بعد از انتشار هم یک دور دیگر ویرایش کنم. تا مراحل پایانی کار، سراغ فایل اصلی چیزی که قرار است رمان شود، نمی‌روم؛ یک سال تمام فقط به یادداشت‌برداری جوک‌ها، مشاهدات، طرح‌های کلی شخصیت‌ها و ایده‌هایی برای صحنه‌ها در یک دفترچه بزرگ می‌گذرد. پیش‌نویس اولیه همیشه زیادی سعی می‌کند بامزه باشد، کمی شبیه آدمی که در مهمانی بیش از حد تلاش می‌کند خودش را نشان دهد.

در مورد طرح داستان چطور بود؟

برای رسیدن به پایان مناسب، چالش داشتم. پایان‌بندی اولیه اصلاً کار نمی‌کرد، چون یکی از شخصیت‌ها باید در مدتی کوتاه چیزهای زیادی را می‌بخشید و این غیرمنصفانه به نظر می‌رسید. کتاب‌های من معمولاً درباره آدم‌های اساساً خوبی هستند که به دلایلی کاملاً قابل درک، مرتکب خطا می‌شوند. پرداختن به این پرسش که «چگونه می‌توان کسی را که به ما آسیب زده بخشید؟» به معمایی بدل شد که باید حلش می‌کردم؛ طوری که خواننده حس نکند یکی از شخصیت‌ها دست به کاری چنان نابخشودنی زده که بخواهد کتاب را از عصبانیت به دیوار بکوبد.

کدام شخصیت اول شکل گرفت؟

مارنی. در ابتدا، رمان درباره رفتن به سینما بود: دو نفر که در سانس‌های بعدازظهر (ماتینه) با هم آشنا می‌شوند و بعد، به‌جای تنها رفتن، با هم به سینما می‌روند؛ یک داستان عاشقانه که در دل فیلم‌ها روایت می‌شود. همزمان، ایده دیگری هم داشتم – خانواده‌ای در تعطیلات پیاده‌روی – بنابراین شخصیت‌های سینمارو را به این محیط آوردم، چون به نظرم قرار دادن یک کمدی رمانتیک شهری در مکانی مانند دشتی باران‌زده، جالب بود. دوست دارم دوباره برگردم و درباره سینما بنویسم، اما رمان فوق‌العاده «برایان» اثر جرمی کوپر باعث شد تردید کنم که بتوانم هرگز به آن خوبی درباره سینما بنویسم. آن کتاب درباره سینما رفتن به عنوان بخشی از درمان تنهایی است؛ او این کار را به قدری زیبا انجام داده که بعید می‌دانم از عهده من برآید.

قبلاً درباره تأثیر توماس هاردی صحبت کرده‌اید، که «تسِ خاندان دِربِرْویل» او را برای تلویزیون اقتباس کردید. آیا هنوز آثارش را می‌خوانید؟

سال‌هاست که نه. حقیقت تلخ این است که وقتی کتابی را اقتباس می‌کنید، آن کتاب به محض اتمام کار، دیگر برایتان جذابیتی ندارد. اگر حالا، بدون پیش‌زمینه خواندن آثارش در گذشته، به سراغ هاردی بروم، مطمئن نیستم چقدر از آن خوشم بیاید. در ۱۶ سالگی، احتمالاً با آنجل کلِیر بسیار بخشنده‌تر بودم.

کدام نویسندگان دوران نوجوانی الهام‌بخش شما بودند؟

سو تاونزند تأثیر عظیمی داشت. یادم هست کتاب «خاطرات سرّی آدریان مُول» را می‌خواندم و فکر می‌کردم: «یعنی من هم می‌توانم چنین کاری کنم؟». من از آن بچه‌هایی بودم که عاشق کمدی‌های تلویزیونی بودند. مانتی پایتون، «نه اخبار ساعت نه»، «جوانان» (The Young Ones) – همه این‌ها برایم هیجان‌انگیز بود. ویکتوریا وود کسی بود که بسیار برایم قابل احترام بود. اولین تلاش‌هایم برای چیزی شبیه به نوشتن – گرچه خودم آن موقع اینطور فکر نمی‌کردم – نوشتن قطعات طنز در دانشگاه بود، اما آن زمان بیشتر خودم را بازیگر می‌دانستم. خیلی زور زدم که آدم بامزه‌ای باشم، اما نیستم! راستش را بخواهید، در مهمانی‌های شام واقعاً ملال‌آورم. نمی‌توانم جوک تعریف کنم، نمی‌توانم ماجراها را خوب تعریف کنم. برای همین، قدر این را می‌دانم که [به‌عنوان نویسنده] می‌توانم به‌تنهایی بنشینم و هر چیزی را آن‌طور که می‌خواهم ویرایش و اصلاح کنم.

الان چه کتابی می‌خوانید؟

از خواندن کتاب «اینترمتزو» اثر سالی رونی بسیار لذت می‌برم. او نگاهی بسیار انسانی، هوشمندانه و صادقانه به مقوله عشق دارد و تحلیل‌گری فوق‌العاده در زمینه احساسات است. این توجه دقیق به جزئیات زندگی شخصیت‌هاست که تحسینش می‌کنم.

آخرین کتابی که هدیه دادید چه بود؟

«عصرهای ما» اثر آلن هالینگهورست که بسیار تحسینش می‌کنم. اینکه کسی کتابی به دستت بدهد، حس خیلی خوبی دارد، اما کم‌کم نگران شده‌ام که هرگز نخواهم توانست کتاب‌های نخوانده‌ام را تمام کنم. این موضوع برایم به منبعی از احساس گناه و اضطراب تبدیل شده است.

منبع: گاردین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین