مترجم كتاب «در باب وحدت عقل در رد آراي ابنرشديان» گفت: آكويناس، فيلسوف قرون وسطي و نويسنده اين رساله، انديشههاي ارسطو را نماد نابترين فلسفه ميپنداشت كه هيچگونه تضادي ميان آن و عقايد مسيحيت وجود نداشت. به اعتقاد او، تضادهاي موجود ميان اين دو انديشه نتيجه تفسيرهاي نادرست است.\
وي افزود: ابنرشديان در برخي اعتقادات خودشان نظير «عقل فعال» در تضاد با عقايد مسيحيت قرار داشتند، زيرا ابنرشد معتقد بود عقل «فعال» و «منفعل» يكي است و اين عقل واحد خارج از انسانها وجود دارد و بشر از اين عقل، خارج از وجود خود بهره ميگيرد.
اكبري با اشاره به پاسخ توماس آكويناس به اين شبهه در رساله «در باب وحدت عقل در رد آراي ابنرشديان» گفت: به اعتقاد توماس اگر عقل را واحد در نظر بگيريم، نظام عقاب و ثواب از ميان رفته و اصولا مفاهيم معاد و پاداش و كيفر بيمعنا ميشود، زيرا اگر عقل واحد باشد و انسان فاقد آن و تنها از آن بهره بگيرد، ديگر كسي به واسطه عقل خويش، خير و شري انجام نميدهد.
وي افزود: آكويناس اين رساله را در پنج فصل تنظيم ميكند و به اين ترتيب كه ابتدا متون ارسطو را مطرح ميكند و نظر او درباره عقل فعال و منفعل را به تصوير ميكشد. آكويناس واژه به واژه متن ارسطو را تفسير ميكند تا به اين طريق آراي ابنرشديان را كه به نوعي از پيروان ارسطو به شمار ميآيند، درباره عقل رد كند.
اكبري ادامه داد: آكويناس در بخش ديگر با نماياندن وحدت ميان آراي ارسطو و اعتقادات مسيحي، ميكوشد باورهاي ابن رشديان را رد كند. او افكار ارسطو را نماد نابترين فلسفه ميپنداشت كه هيچگونه تضادي ميان آن و عقايد مسيحيت وجود ندارد. وي تضادهاي موجود را نتيجه تفسيرهاي نادرست ميدانست.
مترجم كتاب «درباره آكويناس» به ساير بخشهاي اين رساله اشاره كرد و گفت: اين فيلسوف قرون وسطي در بخش ديگري از اثرش به بيان آراي مشاييان نظير ابنسينا و تميتيوس ميپردازد. او حتي از غزالي نيز به عنوان يك مشايي ياد ميكند، زيرا در آن زمان تنها كتاب «مقاصد الفلاسفه» غزالي به لاتيني ترجمه شده بود و آكويناس بر اساس همين كتاب، وي را مشايي پنداشت، در حالي كه غزالي اين كتاب را به قصد ديگري نوشته بود. غزالي با نوشتن اين اثر در پي نماياندن تسلطش در فلسفه مشايي بود و پس از آن كتابي در رد اين فلسفه نوشت.
اكبري به ديگر استدلالهاي آكويناس در رد آراي ابنرشديان اشاره كرد و گفت: وي در بخشهاي نهايي كتابش با استفاده از عقل و خرد به رد نظريه ابنرشديان در باب وحدت عقل ميپردازد و استدلالهايش را بدون حجيت هيچ فيلسوفي و تنها بر اساس عقل انسان مطرح ميكند. او در بخش نهايي، آن دسته از استدلالهايي را رد ميكند كه ممكن است در برابر نظراتش بيان شوند. آكويناس رسالهاش به شيوهاي روشمند به پايان ميبرد.
وي درباره روش ابنرشد در فلسفه گفت: او به تفسير بسيار دقيق ارسطو ميپردازد و در اين تفسير آراي نوافلاطونيان و مسايل ديني را كمتر دخالت ميدهد. برخي از فلاسفه مغرب زمين كه بيشتر به ارسطو گرايش داشتند، از او با نام خاص «فيلسوف» ياد ميكردند، اما ابن رشديان او را «المفسر» ميخواندند.
اكبري در پايان به تأثيرات منفي غزالي بر فلسفه مشايي و تلاشهاي ساير فيلسوفان از جمله ابنرشد در احياي آن اشاره كرد و گفت: متأسفانه در دنياي اسلام پس از حملات غزالي به فلسفه مشايي، اين فلسفه به نوعي از جهان اسلام رخت بربست، چرا كه غزالي اجازه پا گرفتن مشاييان را نداد.
وي افزود: البته در اين ميان نميتوان تلاشهاي خواجه نصير و ملاصدرا را براي احياي آن را ناديده انگاشت. همچنين ابنرشد نيز كتابهاي مفيد در احياي اين نوع از فلسفه نوشت، اما حملات غزالي به قدري شديد بود كه فلسفه اسلامي رنگ و بويي ديگر گرفت و مسير ديگري را طي كرد.
كتاب «در باب وحدت عقل در رد آراي ابن رشديان» از سوي انتشارات حكمت منتشر شده است و در نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران عرضه ميشود. اين نمايشگاه از پانزدهم تا بيست و پنجم ارديبهشت در مصلاي امام خميني(ره) تهران برپاست.
نظر شما