به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، یکی از مباحث مهم در حوزه تربیت فرزندان، شکل گیری شخصیت آنهاست که استفاده از ابزاری همچون رسانه و البته کتاب، در این مهم، سهم بسزایی دارد. اما چه عواملی شخصیت یک کودک را شکل میدهد و نویسندگان در این میان چه نقشی دارند؟ دیدگاههای شکوه حاج نصرالله، فریبا نباتی و حسین بکایی، سه تن از نویسندگان و دست اندرکاران حوزه روانشناسی و ادبیات را در این زمینه جویا شدهایم که میخوانید.
دوران کودکی همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد
شکوه حاجینصرالله، فعال حوزه ادبیات کودک و نوجوان بر این باور است که تحولات و رخدادهای مختلف دوران کودکی همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. او می گوید: کودک رسمی همان کودک ساختگی است که همه ما چه کودکان قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب شاهدش بوده ایم. باید گفت معلم محوری در آموزش و پرورش جایی برای کتاب نمیگذارد. ما کودک ساختگی هستیم و تبلور این آسیبدیدگی در کارها و آثار تولیدی و تالیفات ضعیف به وضوح قابل مشاهده است.
این نویسنده و پژوهشگر کودک و نوجوان معتقد است که این آسیبدیدگی از آنجا ناشی شده است که همه ما براساس رویکرد رفتارنگر بزرگ شدهایم. این رویکرد از زمان پیش از انقلاب تا حال بر جامعه و کشور ما حاکم بوده است و براساس آن مدام برای کودک تعیین تکلیف میشود و مدارس و آموزش و پرورش هم براساس همین رویکرد شکل گرفته است.
حاجینصرالله با تاکید بر این نکته که روانشناسی رفتارنگر از ابتدا بایدها و نبایدها و خطر قرمزها را برای افراد تعیین میکند گفت: مولفانی که در حال حاضر کتاب مینویسند پرورده این روانشناسی هستند و این موضوع در کارها و آثارشان تاثیرگذاشته است. این موضوع سبب شده تالیف در کشور ما ضعیف باشد و کودکان استقبال بیشتری از کتابهای ترجمه بکنند. ما باید بنیادی بنگریم و سیستم آموزش و پرورش را از پایه عوض کنیم و سیستم آن را از رفتارنگر به انسانگرا تغییر دهیم. البته کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا با وجود اینکه سیستمی رفتارنگر دارند، به دلیل امکانات زیادی که در اختیار کودکان و افراد قرار میدهند انسانهایی خلاق و متفکر پرورش میدهند. در حالیکه ما سیستم رفتارنگر داریم اما امکانات نداریم و مطالب از پیش تعیین شده را به کودکان ابلاغ و ارایه میکنیم . این امر سبب شده کودکان مخترع، مکتشف و خلاق زیادی نداشته باشیم.
این نویسنده بر این باور است که کودکان دارای سه جنبه شخصیتی شامل شخصیتی که در جامعه و مدرسه دارند، شخصیتی که در خانواده دارند و شخصیتی که در بین همسالان و دوستانشان دارند،قابل تعریف هستند اما به دلیل وجود سیستم رفتارنگر بین این سه جنبه شخصیتی ناهماهنگی و ناهمخوانی زیادی دیده میشود چون وجود معلم محوری و درس محوری در سیستم آموزش و پرورش موجود، دیگر جایی برای کتاب و تمایل و توجه به بازیابی خود باقی نمیگذارد.
وی با اشاره به اینکه در روانشناسی انسانگرا برای کودک تعیین تکلیف نمیشود و او میتواند انتخاب کند که چه چیزی بخواند، گفت: به طور کلی سیستم آموزش و پرورش باید به صورت بنیادی از سیستم رفتارنگر به انساننگر تغییرکند و اگر این امکان وجود ندارد، حداقل تعدادی مدرسه با رویکرد انسان نگری در کشور ایجاد شود تا والدین بتوانند تصمیم بگیرند و تعیین کنند که فرزندانشان با چه سیستمی پرورش یابند و تعلیم ببیند.
حاجی نصرالله گفت: در حال حاضر فاصله بین کودکی و بزرگسالی در حال حذف شدن است و نمیتوان تعیین کرد که به طور مشخص حقیقت در کجا نهفته است و راه حلها و راهکارهای ما تابع زمانی است که در آن زندگی میکنیم و راهحل امروز ما این است که از دولت بخواهیم اجازه دهد روشهای گوناگون آموزشی در سیستم آموزش و پرورش ایجاد شود.
کودک واقعی وجود خود کودک است
فریبا نباتی از دیگر فعالان در حوزه کودک و نوجوان نیز گفت: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم کودکان بالاخره راه خودشان را میروند و هرچه ما در ظرف تعلیم و تربیت آنها بریزیم، بخش نهایی آنرا خودشان پرمیکنند. خانواده، جامعه و آموزش و پرورش سه مکانی است که کودکان با آن سروکار دارند و شخصیتشان تحت تاثیر آنها شکل میگیرد. از اینرو باید تلاش کنیم این سه مکان به یکدیگر نزدیک شوند.
نویسنده و مترجم کتابهای کودکان با بیان این مطلب که نسل دهه 70 یک حادثه است که به وقوع پیوسته و ما در برابر بنبست آنها ماندهایم، گفت: بچه رسمی کودکی است که ما میخواهیم در حالیکه کودک واقعی وجود خود کودک است که دیدگاه و نگرش خاص خودش را دارد. آموزش و پرورش با وجود تلاش زیادی که میکند تا کودک واقعی را به کودک رسمی تبدیل کند نمیتواند زیرا انسان اصلاً قابل پیشبینی نیست و کودکان هم انسان هستند و غیرقابل پیشبینی. به طور مثال وقتی رفتار واحدی با پنج کودک داشته باشیم پنج عکس العمل متفاوت از آنها میبینیم.
نویسنده «گربه و عروسك: و داستانهای دیگر» تاکید کرد: آموزش و پرورش، جامعه و خانواده به عنوان سه نهادی که تأثیرگذاری بسیار زیادی بر کودک و شکلگیری او دارند پاردوکسی را درون کودک ایجاد میکنند و این پارادوکس میتواند آینده کودکان و جامعه را پیریزی کند.
وی افزود: اگر تمام راههای ارتباطی، ماهواره و اینترنت را قطع کنیم اما باز هم تحلیل کودک با او همراه است و نمیتوان از بچههای امروزی توقع داشت که مانند کودکی که در یک جامعه بدوی زندگی میکند، رفتار کند. ادبیاتی که امروزه به کودکان ما تحمیل میشود چیزی نیست که آنها دوست داشته باشند. کودکان ما امروزه هرگونه بارآمده باشند، شخصیت هایی بار آمدهاند که رفتار آنها در مدرسه، خانواده و در بین دوستانشان متفاوت است.
وجود آشفتگی در کتابهای درسی آسیب رسان است
حسین بکایی، نویسنده کودکان و نوجوانان هم وجود تفاوت در روش تعلیم و تربیت کودکان بهوسیله آموزش و پرورش با نویسندگان و فعالان ادبی گفت: در یک بررسی اجمالی متوجه میشویم که تا چه اندازه کتابهای درسی که در آموزش و پرورش تدریس میشود توانسته به اهداف واقعی که برای آن کتابها در نظر گرفته شده است نزدیک باشد.
دبیر تحریه پیشین «کتاب ماه کودک و نوجوان» افزود: وجود آشفتگی در کتابهای درسی سبب میشود کتابهای موجود پر از اشتباه و بدآموزی باشد. باید توجه داشت که غلط آموزیهای موجود در کتابهای درسی سبب میشود که ذهنیت کودک از ابتدا اشتباه شکل بگیرد.
نویسنده «وقتی پدر مادرها ما را تنها میگذارند»، با بیان اینکه آموزش و پرورش در تعلیم و تربیت کودک واقعی نتوانسته چندان موفق عمل کند، عنوان کرد: برای برون رفت از این مشکل، ادبیات کودک میتواند بسیار یاری رسان باشد. نویسندگان کودک میتوانند خواستهها و مطالبات خانوادهها، جامعه و دولت را برآورده کنند به شرطی که فضای لازم به آنها داده شود.
یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
نظر شما