نوروز در سفرنامههای رجال قاجار و سیاحان اروپایی
روایت سفرنامهنویسان اروپایی و مستوفی قاجار از سیزدهمین روز فروردین/بساط حقهبازی، پهلوان کچل و خیمهشببازی در سیزده بدر
ایرانیان در سیزدهمین روز فروردین که به سیزده بدر معروف است، آیینهای ویژهای دارند. اوژن اوبن، سفیر فرانسه در ایران در سفرنامهاش بیرون رفتن مردم از خانههای خود و گشت و گذار در اطراف شهر را به این دلیل میداند که مردم میخواهند تازه شدن طبیعت را جشن بگیرند.
سیزده بدر به روایت سیاحان
روز سیزدهم نوروز را سفرنامهنویس آلمانی روزی نحس از نگاه ایرانیان دانستهاند. هنریش بروگش علت این نحوست را اینچنین بیان میکند: «یکی از روزهای بسیار نحس سال، روز سیزدهم ماه فروردین است. ایرانیان معتقدند که در این روز که به آن سیزده بدر میگویند، نباید در خانه ماند چون ممکن است نحوست آن دامنگیر صاحبخانه شود. لذا همه مردم از شهرها و روستاها خارج شده و به صحرا میروند تا این روز را در هوای آزاد و در زیر سقف آسمان بگذرانند. در این روز نباید ناراحت بود بلکه باید خوش گذراند تا اینکه دیوهایی که در خانه هستند بهانهای برای آسیب رساندن به صاحبخانه و اعضای خانوادهاش نداشته باشند.» (سفری به دربار سلطان صاحبقران، هنریش بروگش، ترجمه مهندس کردبچه، تهران: اطلاعات 1367، ص 138)
ادوارد پولاک نیز معتقد است که مطابق رسم کهن گویا تمام خانهها در چنین روزی معروض خطر ویرانی هستند به همین دلیل از دروازه شهر خارج و به باغها میروند. (ایران و ایرانیان، یاکوب ادوارد پولاک، ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: خوارزمی 1361، ص 265) اما اوبن فرانسوی بیرون رفتن مردم از خانههای خود و گشت و گذار در اطراف شهر را به این دلیل میداند که مردم میخواهند تازه شدن طبیعت را جشن بگیرند.
حکایت سیزده بدرهای قجری از زبان مستوفی
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» درباره برگزاری این روز در عصر قاجار مینویسد: «سیزدهم نوروز عید ورزش و تفرج بود. روز یا شب پیش، هرکس به قدر وسع و لزوم تدارکی برای این روز میدید. از صبح این روز خانوادههای شهری با سماورهای کوچک و بقچه بستههایی که در آن خوراکی روزانه را بسته بودند، خیابانهایی را که به بیرون شهر میرفت، پر میکردند. دسته دیگر که سیزده بدر را فقط برای عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر به این خیابانها رو میآوردند. از شهر که بیرون میرفتند، هر دستهای کنار نهر آب و سبزهزاری مینشستند. نهار را در زیرطاق آسمان و اگر چند درختی گیرآورده بودند، در زیر سایه کم آن صرف میکردند. آجیل و شیرینی هم چه قبل از نهار و چه بعد از نهار داشتند، به علاوه عصر کاهو با سرکه یا سنکنجبین و یا سرکه شیره حکما باید بخورند. بعضی از خانوادههای نسبتا تواناتر رشته بریده و نخود و لوبیای پخته و اسفناج خردکرده شسته در دو سه کیسه و دوغ و کشک در یک کوزه و مقداری پیاز و روغن همراه برده و در یورتی که برای خود گرفته بودند، آش رشتهای هم ضمیمه سایر خوراکیها میکردند.»
او مشاهدات خود از برگزاری سیزده بدر را اینگونه بیان می کند: «سماور آنها از صبح بار بود. شاید این روز یک دهم اهل شهر هم در شهر نمیماند و اجمالا هر کس تمکن بدنی داشت، از این تفریح و تفرج خودداری نمیکرد. خانوادههای اعیان اکثر به باغهای داخل یا خارج شهر میرفتند و در آنجا سیزده به در را با تمام لوازم و جزییات برگزار میکردند. مادرم از اقوام و دوستان خود دعوت میکرد و در باغ بیرون که نزدیک سه راه خیابان برق و شهر ری امروز واقع بود، سیزده بدر حسابی برپا میداشت، خانمها به داربست مو کنار دیوار باغ تاب میبستند و تاب میخوردند حتی الک دولک و توپ بازی هم میکردند. ما هم البته در این ضیافت شرکت داشتیم ولی این کار مانع آن نبود که عصری سری به بیرون دروازه دولاب زده و منظره سیزده بدر عمومی را هم تماشا کنیم. منظره بیرون شهر بسیار جالب بود، بچهها و جوانها و کامل مردها دسته دسته به بازیهای ورزشی از قبیل الکدولک بازی، اعم از سردستی و سرسنگی و چری یانچری زوئی و توپبازی، گردو، بل بگیر بالا بیا و چپ توپ و باقلی به چند من و بازی جرنگ جرنگ اسب چه رنگ؟ و اگر وضعیت مکان اجازه می داد، گرگم به هوا و قایم باشک مشغول بودند.»
بساط پهلوان کچل در سیزده بدر!
مستوفی با اشاره به سرگرمیهای مردم در این روز میگوید: «میمونبازها و خرسبازها و بزبازها و غول بیابانی و دوری گردانها با تنبک و تصنیف خواندن خود هم میآمدند و با ده شاهی پنج شاهی اسباب سرگرمی میشدند. دستههای مطربی که تارزن و آوازهخوان هم داشتند زیاد بودند. طبقهای آجیل و شیرینی و بالاختصاص کاهو به حد فراوان بر روی چهارپایههای چوبی گذاشته شده و فروشندگان با توصیفات معموله خود مشتری میطلبیدند. داشمشدیها، عبادها را یک شاخ بدوش انداخته، گاهی به اجتماع با خواندن یکی از تصنیفهای متداول جلب توجه میکردند. بعضی از آنها با چوپ پاهای بلند از جلو و جمعی از عقب باز با خواندن تصنیفهای خود بچهها را جلب کرده هیات عظیم پرسروصدایی را میانداختند... بساط حقهبازی و پهلوان کچل و خیمهشببازی هم این سرو آن سر پهن بود که وقتی مردم از ورزش خسته میشدند، دور بساط این آقایان جمع شده خستگی در کنند و خود را برای بازیهای ورزشی دیگر آماده نمایند. مردمان اعیان هم در این روز به باغات بیرون میرفتند ولی آنها به ورزش نمیپرداختند. ورزش آنها همان سواری و رفتن تا باغ بیرون بود، با وجود این جوانهای آنها الکدولک و توپبازی را راه میانداختند.»
او در ادامه مینویسد: «در این روز دخترهای دم بخت، برای پیدا کردن شوهر، به سبزه گره میزدند و معتقد بودند که تا سیزده آینده البته حاجت آنها روا خواهد شد، به شرط اینکه این ذکر را در حین انجام گرهزنی گفته باشند: "سیزده بدر، سال دگر، خانه شوهر، بچه به بر" ولی گره زدن سبزه اختصاص به این حاجت نداشت، زنها برای نیتهای دیگر ولو رفتن زیارت کربلا و مشهد هم، این کار را میکردند. وقت عصر مراجعت مردم از زن و مرد و بچه و سواره و پیاده به خصوص در خیابانهای نزدیک به دروازهها که پر از جمعیت بود واقعا تماشا داشت. تا یکی دو ماه از عید گذشته هم روزهای جمعه در سبزهزارها و باغات بیرون شهر، البته نه به عمومیت روز سیزده، ولی در هر حال از این بازیها برپا بود که جوانها از صبح یا بعدازظهر به این گردشهای ورزشی میرفتند.» (شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، تهران: زوار 1388، صص364-366)
نظر شما