سال 1396 از سوی رهبر معظم انقلاب بهعنوان «سال اقتصاد مقاومتی؛ تولید – اشتغال» برای همه آحاد ملت و اسناد دولتی رسم مشی شد و آنچه که هویت این افق رفیع را میتواند تضمین کند، فقط تمسک به کتاب و کتابخوانی است؛ چنانکه میتوان حرکت نزولی نمودار نرخ مطالعه را زمینه حرکت بهسوی استعمار نوین توصیف کرد.
در این یادداشت مختصر نیت حقیر بر این استوار نیست که تاریخچه کتابخوانی و نقش کتاب را در زندگی بشری ترسیم کنم؛ اما آنچه که برای جامعه فعال بشری همواره بهعنوان یک دغدغه مشاهدهشده است، عدم تناسب نیازشناسی نویسنده در تولید محتوای تمدن ساز با قالب کتاب است. آنچه که زمینه کاهش چشمگیر نرخ مطالعه در جوامع انسانی شده است، بیمحتوایی و زیورنگار محض نویسندگان بوده و این در حالی است که خود این بیمحتوایی از انحصارطلبی با طعم سلطه در بازار نشر نشأت گرفته است.
پاسخ به این سؤال که چرا آثار تولیدشده در بازار نشر فقط شئون تألیفی داشته و متناسب با نیاز روز بشری به تولید محتوا نپرداخته است؟ ماهیتی تخصصی و خارج از حوصله این بحث است، اما آنچه که مسلم است، توجه به این حقیقت که نویسندگی در جامعه ما بهعنوان یک رسالت شناختهنشده و عموما از آن بهعنوان یک شغل تعریفشده است.
این برداشت که نویسندگی یک شغل است، زمینه تنزل مبانی را در ساحت علم فراهم آورده و دیگر قلمها توان شناخت جغرافیای نیاز مخاطب خود را ندارند؛ در چنین ورطهای ماهیت علم به هویتی چند موجودیتی و چند ساحتی بدل شده که بشر را وادار به تخصص گرایی کرده است.
باید توجه داشت آنچه که زمینه توقف مرزهای قلمرو علم در منطقه فعلی جهان امروز فقط در ذیل بیرق دور شدن از ساحت علم حضوری مفهوم میپذیرد، چراکه نویسندهای که امروز برای عنوانی شغلی دست بر قلم برده و میخواهد اقتصاد خُرد خود را تأمین کند، دیگر مفاهیم قلمروهای علمی برای او و مخاطب خیالیاش اعتبار و ارزش قلم نگاری نخواهد داشت، در حالیکه عالمان حقیقی با ردای رسالت که بر دوش داشتند، همواره در حال پیش بردن قلمرو علم به مرزهای نوین بودند.
در چنین سرنوشت تلخی، خواننده کتاب نیز دیگر تأمین نیازهای خود را در کتابخوانی ندیده و این گوهر گرانبها را بر زمین گذاشته و به دنبال چشمهای دیگر برای تأمین نیاز خود خواهد رفته است.
آنچه که این مختصر یادداشت به دنبال طرح و اثبات آن است، توجه دادن مخاطبان به این حقیقت است که تضمین همه مؤلفههای اقتصادی و بهطور کل حیات اقتصادی یک جامعه هدفمند به مطالعه و کتابخوانی گرهخورده است. بر این مدار خواننده باید به این نکته توجه داشته باشد که قلم بیمحتوا آشکارترین دشمن حیات تمدن بشری است.
حقیر در اولین اثر خود با عنوان «المبدئ؛ نظریه فقه زبان و ادبیات» که بر محور نظریه نوین ردهبندی نوین علم به طرح مبانی خود پرداخته، تلاش کردهام که این خطر را به جامعه نویسنده و کتابخوان گوشزد کنم که کتابخوانی به این دلیل در معرض سقوط است که مخاطب نیاز خود و الگوی تأمین آن را در پروسه نویسندگی عصر حاضر مشاهده نمیکند؛ بر این مدار نویسنده و صاحبان حقیقی قلم باید بر سکوی رسالت نگار قدم گذاشته تا بتوانند به تبیین الگوی تأمین نیاز امروز بشری بپردازند.
در پایان لازم میدانم به این نکته تصریح داشته باشم که رسالتنگاری قلم همان تمسک به ماهیت مبانیام الکتاب است؛ باید توجه داشت امالکتاب میتواند روح تضمین نیاز مخاطب را در قلم نویسنده دمیده و قطار تمدن بشری را به ریل اصلی آن بازگرداند.
نظر شما