هر چه به ذهنت فشار ميآوري، فردي به نام دكتر يوسف قريب در حافظهات پيدا نميشود. نهايتا در گوگل نام يوسف قريب را سرچ ميكني اما آنجا هم اثري از عضويت اين بزرگوار در حزب توده نميبيني. فقط متوجه ميشوي كه يوسف قريب، صاحب امتياز و مدير مسوول ماهنامهاي است در حوزه كشاورزي با نام «دهاتي». بعد به اميد اينكه لااقل مصاحبهكننده كتاب، بهمن زيردست، نوشته باشد كه يوسف قريب در حزب توده چه كاره بوده كه بايد با او مصاحبهاي مفصل درباره حزب توده انجام ميشد، هيچ چيزي در پيشگفتار كتاب نميبيني. يعني حتي خود مصاحبهكننده هم نتوانسته لااقل دو پاراگراف درباره نقش يوسف قريب در حزب توده بنويسد. با اين حال، اميد خواننده كاملا نااميد نميشود چراكه بهمن زيردست در پيشگفتار كتابش بالاخره سرنخي دست ما ميدهد؛ اگرچه بسيار گنگ و مبهم. زيردست در صفحه ١٥ كتابش در پنج خط، البته با نوشتاري حيرتانگيز، آورده است: «اگر براي شناخت جايگاه حزبي دكتر قريب به كتاب سير كمونيزم در ايران فرمانداري نظامي، كه خود چنان كه ميگويد تا امروز هم آنها را نخوانده، مراجعه كنيم، ميبينيم نام او به همراه صادق انصاري و محمد خوشاتكال به عنوان كساني كه در سازمان پوششي حزب توده ايران به نام انجمن كمك به دهقانان «مسووليتهاي بيشتري داشتند» آمده.»
با توجه به اينكه يوسف قريب نيز كتاب «سير كمونيزم در ايران» را نخوانده، منطقا مطالعه اين كتاب با هدف ارايه توضيحي مقبول و كافي درباره نقش يوسف قريب در حزب توده، بر عهده مصاحبهكننده كتاب «به دنبال سراب» بود. معلوم نيست كه آيا بهمن زيردست خودش كتاب «سير كمونيزم...» را خوانده است يا نه؛ ولي ميتوان حدس زد كه در آن كتاب چيزي بيشتر از همين تكجمله درباره فعاليت يوسف قريب در حزب توده وجود ندارد. پس ناچاريم از پيشگفتار عبور كنيم و سري به متن كتاب بزنيم بلكه از خلال حرفهاي يوسف قريب بفهميم كه او در حزب توده ايران دقيقا چه سمتي بر عهده داشته. طبيعتا اول از همه ميروي سراغ فصل مربوط به كيانوري. چهار صفحه بيشتر نيست!
مصاحبهكننده درباره رفتار كيانوري با ساير اعضاي حزب سوال كرده است و دكتر يوسف قريب چنين جوابي داده: «يك خرده مستبد بود، خب البته ببينيد يك امتيازاتي داشت. اولا خيلي قيافه قشنگي داشت، خيلي خوشگل بود، خيلي، از همه رهبرها هم جوانتر بود، بعد آدم پررو و يك خرده هم وقيح بود، خيلي قشنگ صحبت ميكرد، و مجموعا اين امتيازاتي بود كه داشت ديگر. » در بحث از فرقه دموكرات آذربايجان، دكتر قريب ميگويد: «اين يك نوع جداييطلبي بود، يعني آدم فكر ميكرد كه ميخواهند آذربايجان را جدا كنند از مملكت و اين براي ما ميهنپرستها... خيلي تحملش ناگوار بود. من هيچوقت از كارهاي فرقه {خوشم نيامد}، حتي از {سيد جعفر} پيشهوري، با اينكه خيلي خيلي دوستش داشتم و در روزنامه آژير چه سبك قشنگي داشت، چقدر ساده و چقدر شيرين چيز مينوشت، ولي وقتي كه شنيدم رييس فرقه شده يك خرده دلخور شدم. گفتم: اصلا در شأن پيشهوري نبود كه يك همچين كاري بكند.» اين نكته هم قابل تامل است كه بالاخره جداييطلبي فرقه دموكرات آذربايجان به رهبري جعفر پيشهوري، براي دكتر يوسف قريب خيلي ناگوار بوده يا اينكه ايشان را صرفا كمي دلخور كرده.
به نظر ميرسد همين دو فراز از نظرات مشعشع دكتر يوسف قريب، در اثبات كممايه بودن كتاب كافي باشد. اينكه چنين مصاحبهاي را تبديل كنيم به يك كتاب ٢٦٤ صفحهاي، كارمان قطعا مصداق بارز كتابسازي است. ولي همين معرفي كوتاه، دستكم ميتواند مانع از هدر رفتن پول مردم شود! عملكرد حزب توده هر اندازه هم بد و منفي بوده باشد، بايد از سوي كسي نقد شود كه صلاحيت نقادي دارد. با چنين نقد پوك و بيمايهاي، چگونه ميتوان بر آگاهي تاريخي مردم علاقهمند به تاريخ سياسي معاصر ايران افزود؟
نظرات