او توضیح داد: واقعیت این است که زمانی در غرب همجنسگرایی را حتی جرم تلقی کرده و مرتکبین اعمال همجنس گرایانه را مجازات میکردند و کمکم موضعگیریها نسبت به این پدیده اجتماعی ملایمتر شد و در مرحلهای دیگر اگرچه دیگر جرم نبود اما همچنان یک آسیب اجتماعی به حساب میآمد و از اینها گذشته این مسئله را در جامعهشناسی و روانشناسی و البته نه همه دیدگاههای مربوطه این حوزهها نیز وارد کردند و به این سمت رفتند که همجنسگرایی را به لحاظ روانی و اجتماعی امری طبیعی و معمول جلوه بدهند. نهایتا به اینجا رسیدند که تعریفشان از جنسیت کاملا یک امر اجتماعی و برساخت اجتماعی بود و به همین دلیل هم همجنسگرا بودن را هم به عنوان یک پدیده روانشناختی و اجتماعی که کاملا میتواند پذیرفته شده باشد مطرح کردند.
این مترجم ادامه داد: در کنار این گفتمان فعالیت آنهایی که برای حقوق همجنسگرایان تلاش میکردند هم موثر بود که مثلا انجمن روانپزشکی آمریکا و برخی مراجع علمی دیگر هم با این رویکرد همراه شدند. اتفاقی هم که افتاد این بود که آن جریانی که این پدیده را به عنوان یک اختلال و نیازمند کمک و حتی پیشگیری میبیند در حال حاضر در اکثریت نیست و به شدت در صنایع فرهنگی مختلف مثل فیلم و پورنوگرافی و ... روی عادیسازی همجنسگرایی کار میشود.
به گفته بدره، در این فضا کار نیکولوسیها که یک کلینیک روانپزشکی داشتند و اساسا چه در این کتاب و چه در دیگر کتابهایشان خیلی از تجریبات خودشان را گنجاندهاند واقعا ارزشمند است و حقیقتا روی مسئله همجنسگرایی کار علمی و روانشناختی کردهاند. یعنی نه به عنوان دو نویسنده که صرفا میخواهند یک دیدگاه مذهبی یا محافظهکارانه را حمایت کنند بلکه به عنوان یک روانشناس و اتفاقا از مبانی نظری جدی این علم همچون برخی نظریات فروید برای کارشان بهره بردهاند و عادی و طبیعی بودن همجنسگرایی را رد میکنند.
او همچنین درباره نوع برخورد یا نگاه نیکولوسیها به مسئله جنسیت؛ همجنسگرایی و ... بیان کرد: طبعا به اینها حملههای زیادی هم شده و میشود ولی این دو نفر فعال بودهاند و مخصوصا دکتر نیکولوسی در برنامههای پربازدید تلویزیونی در ایالات متحده مثل برنامه اوپرا وینفری هم حاضر شد و از نظریاتش دفاع کرد. در حقیقت اینها ضمن اینکه یک دیدگاه دینی به قضیه دارند ولی مواجهشان با آن یک مواجه علمی و بالینی است و سعی میکنند اثبات کنند این امر یک اختلال روانی و جنسیتی است که قابل درمان و پیشگیری است.
این مترجم با بیان اینکه این گفتمان دقیقا در مقابل دیدگاهیست که همجنسگرایی را یک امر کاملا طبیعی به حساب میآورد و میگوید اشتباه است که از درمان و پیشگیری حرف زده شود یادآور شد: نیکولوسیها با اتکا به تجریبات کسانی که قبلا همجنسگرا بودهاند و هم کسانی که تا آخر عمر گی بودهاند و همچنین تجربیات کسانی که خودشان را درمان کردند و ... نشان میدهد که این پدیده در نتیجه یک اختلال جنسیتی که خود یک اختلال روانی است رخ میدهد و این اختلال روانشناختی قبلا در فهرستهای منتشره انجمن روان شناسی آمریکا هم به عنوان یک اختلال روانی موجود بوده ولی بعدا در پی همین عادیسازیها حذف شده است.
این عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا (س) افزود: نیکولوسی به دنبال این است که بگوید تمام آن چیزی که برای عادیسازی همجنسگرایی گفته میشود بیشتر در حد اسطوره و مغالطات است. مثلا میگویند در بین حیوانات هم این پدیده دیده میشود پس امر ژنتیک است و مغز این افراد اساسا همجنسگراست و او با ارجاع به آمار و نظریات علمی از اشتباه بودن آنها میگوید و حتی مضرات و معایب این پدیده را عنوان میکند که وقتی آمار بالای ایدز و خودکشی و دیگر آسیبها و خشونتها بین همجنسگراها بالاست حتی اگر هم این پدیده علت ژنتیکی دارد باید درمان شود و از بروز آن پیشگیری کنیم. درست مثل اینکه کسی زمینه ژنتیکی بیماری چاقی، سرطان و ... داشته باشد و کاری برای پیشگیری از عیان شدن آن نکند.
برگزیده جایزه کتاب سال اصفهان در پاسخ به این پرسش که نیکولوسی شاید نخواهد دیدگاه محافظهکارانه به مسئله جنسیت را پررنگ کند اما در واقعیت برای کارش به همان کلیشههای سنتی و عرفی تعریف جنسیت متوسل میشود؛ متذکر شد: شما این تعاریف را کلیشه میدانید ولی واقعیت این است که در کنار اینها یکسری کلیشههای دیگری هم هست که به آن کلیشههای مدرن میگویند. همین چیزی که میگوید جنسیت کلیشهبردار نیست و اینها خودش کلیشه است چراکه هم طبیعت هم تاریخ و هم واقعیت اجتماعی و هم تفاوتهای بیولوژیک حاکی از جهانشمول بودن و طبیعی بودن دگرجنسگرایی است.
او افزود: بله جنسیت هم یک بعد فیزیولوژیک دارد هم یک بعد اجتماعی و نه کاملا به تنهایی بیولوژیک است و نه کاملا یک برساخت اجتماعی. باید یک دیدگاه بینابینی به جنسیت داشته باشیم. نیکولوسی کاملا ضرورتهای جامعه جدید را میشناسد و همجنسگرایی را مطالعه کرده و واقعیتهایش را میداند و با ارجاع به واقعیت در مقابله این کلیشههای مدرنی که ساخته شده بحث میکند. درواقع این اقلیت همجنسگرا چون خیلی هم مبارزه کردهاند کلیشههای خودشان را در قالب واقعیت جا انداختهاند و نیکولوسی ثابت میکند که هیچ مطالعهای این کلیشههای تبلیغ و ترویج همجنس گرایی را تائید نمیکند؛ کلیشههایی مثل اینکه مغز این افراد ذاتا همجنسگرا است. مثلا اینکه تفاوتهای هورمونی در برخی حیوانات باعث رفتارهایی میشود که برخی به طبیعی بودن از آن تعبیر کردهاند. نیکولوسی از این موارد به نام اسطورههای همجنسگرایی یاد میکند.
بدره در توضیح چگونگی نگاه نیکولوسی به مسئله جنسیت در ترنسها نیز گفت: نیکولوسی دراینباره یک بررسی روانشناختی میکند و میگوید ما یک مرحله اختلال جنسیتی داریم. یعنی به طور طبیعی هر فرد در خانواده با والد همجنس خود همانندسازی میکند که اگر به هردلیلی این همانندسازی و نقشپذیری و ... متناسب با جنسیت اتفاق نیفتد یک اختلال به وجود میآید. مثلا در خانوادهای که مادر شخصیت نادلچسب و کتکخوری است که دخترش اصلا دلش نمیخواهد با همچنین مادری همانندسازی کند چون احساس میکند زن بودن یعنی بدبخت بودن، پس سعی میکند خودش را بر خلاف جنس طبیعیاش نقشپذیر کند که متقاوت از فطرت و تکوین و اندام و هورمونهای خودش است.
او عنوان کرد: نیکولوسی میگوید ما مرحله پیشا همجنسگرایی داریم و در این مرحله راههایی برای درمان پیشنهاد میکند و خودش هم در موارد بسیاری این فرایندهای درمانی را روی بیماران عملی کرده است. اگر این درمان صورت نگیرد پای جراحیهای تغییر جنسی باز میشود که واقعا حتی جراحی هم این مسئله جنسیتی را حل نمیکند بلکه ماجرا را وارد وادی دیگری میکند که آسیبهای خودش را دارد. بحث نیکولوسی برخورد اجتماعی نیست بحثش درمان است و پیشگیری و اینکه باید به اینها به درستی پرداخت.
نظر شما