لندن در سال 1916 به علت نامشخصی از دنیا رفت ولی شش سال قبل از مرگش داستانی نوشته بود که حول محور بیماری مهلکی بود که مبتلایان قبل از مرگشان دچار التهاب و پوست قرمز میشدند.
به طور کلی در نوشتههای جک لندن تاثیر افکار «چارلز داروین»، «هربرت اسپنسر»، «کارل مارکس» و «فریدریش نیچه» آشکار است. این آثار که گاهی رنگ شدید ناتورالیستی یا طبیعتگرایی به خود میگیرند غالباً تجزیه و تحلیلهای بسیار دقیق اجتماعی هستند.
لندن در سال 1916 به علت نامشخصی از دنیا رفت ولی شش سال قبل از مرگش داستانی نوشته بود که حول محور بیماری مهلکی بود که مبتلایان قبل از مرگشان دچار التهاب و پوست قرمز میشدند. نویسنده آمریکایی در رمانی به نام طاعون سرخ بیماری را شرح داده بود که دارای علائم بسیار شبیه کرونا است.
این رمان نخستین بار در سال ۱۹۱۲ در مجله لندن (The London Magazine) به چاپ رسید ولی اگر بخواهیم از واقعی یا تخیلی بودن داستان جک لندن بگذریم بیشتر پیامی که در این داستان توسط شخصیت اصلی داستان داده میشود توجه مخاطب قرن بیست و یکمی را به خود جلب میکند. در داستان شخصیت اصلی که یک استاد ادبیات دانشگاه برکلی در کالیفرنیاست درباره چارهجویی انسانها در مقابل این بیماری صحبت میکند.
در داستان اینگونه نوشته شده است که این استاد دانشگاه به عنوان یکی از بازماندگان طاعون سرخ در دوران پیریاش در سال 2073 در برای نوههایش از حوادث سال 2013 صحبت میکند. در پیامی که لندن از زبان این استاد دانشگاه برای مخاطبان آمریکایی خود بازگو میکند آورده شده است که در مواجهه با اینگونه بیماریها تنها چیزی که انسانها باید روی آن تمرکز کنند نه ساختمان و نه شغل بلکه جان انسانها در اولویت است.
لندن در داستانش با استفاده از یک قصه تخیلی و البته طبیعتگرا پیامی به انسانها منتقل میکند که در زمان کنونی نیز تاریخ مصرف دارد. او میگوید انسانها وقتی با بیماریهای این چنین مواجه میشوند، تازه ارزش جان خود را درک میکنند. بسیاری از مقامات نباید در این دوره به فکر اقتصاد یا شغل انسانها باشند و بیشتر از آن حفظ جان انسانها اهمیت دارد.
لندن در نوشتههایش آینده آمریکا را به درستی با تجهیزات ارتباطی بیسیم و رشد و توسعه کالیفرنیا و اداره این کشور توسط ثروتمندان پیشبینی میکند ولی مهمتر از آن نگاه طبیعتگرا و طبیعتدوست این نویسنده آمریکایی است. در داستان لندن آورده شده است که پزشکان سال 2013 با وجود امکانات پیشرفته قادر به تشخیص میکروارگانیسمهای مولد بیماری نیستند.
لندن در داستانش مینویسد: در کالیفرنیا و دیگر نقاط دنیا پزشکان نمیتوانند علائم و نشانههای بیماری را مشاهده کنند. همه امور زندگی مختل شده و شبیه این است که دنیا به آخر خود رسیده است. مردم از فروشگاهها اجناس را دزدی میکنند و مشتریها به صاحبان مغازه شلیک میکنند.
در پایان داستان نویسنده از زبان استاد دانشگاه که راوی قصه است، مینویسد: در مواقع بیماریهای همهگیر سعی کردم کتابهایم را از نابودی حفظ کنم چون اعتقاد دارم این کتابها و علم نوشته شده درون آنها میتواند من را از بیماری نجات دهد. لندن به مخاطب خود پیامی میدهد که به خوبی در این دوران قابل لمس است. کتابها در چنین مواقعی نابود میشوند ولی در آخر این طبیعت است که پیروز میشود و کتابها را نیز باید برای حفظ طبیعت و تمدن بشری حفظ کرد.
نظر شما