دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۸
چهار دهه کتابفروشی در بطن محله ارامنه اصفهان/ قاراخانیان: به این حرفه آغشته شده‌ام

«آلفرد قاراخانیان»، تنها کتابفروش ارمنی اصفهان با اشاره به چهار دهه فعالیتش در این حرفه، بیان کرد: اینجا درآمد برای من معنا ندارد؛ من آغشته به این کار شده‌ام و عاشقانه دوستش می‌دارم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اصفهان، «خاقانی» یکی از خیابان‌های محله جلفای اصفهان در موازات با کوچه سنگ‌تراش‌ها است. این محله از دیرباز به محله ارمنی‌ها معروف بوده است. کوچه‌های سنگ‌فرش شده، کلیسا‌ها و فضای مختص ارامنه، باری بیشتر به نقش جهان بودن اصفهان می‌افزاید.
 
دقیقا در مجاورت با «مدرسه ارامنه اصفهان» یک دهانه مغازه هست که وقتی وارد آن می‌شوید، گویی رفته‌اید به چند دهه پیش. کتاب‌ها و نوشت افزار قدیمی، مجسمه‌های کوچک حضرت عیسی مسیح و حضرت مریم و خاکی که بر جلد کتاب‌ها نشسته است، همه گویای یک تاریخ خفته در جزئیات ساختار این مغازه است. کتاب‌فروشی «گقارد» که حالا چهار دهه از تأسیس‌اش می‌گذرد، یک بانی دارد با نام «آلفرد قاراخانیان». آلفرد، متولد 1334 و فرزند پدری کتاب‌خوان و خانواده‌ای مسیحی است. کودکی و نوجوانی‌اش را در کلیسا و کتابخانه آن گذراند و بعد از طی کردن دوران سربازی، سرقفلی این کتابفروشی را از آقای «مارکاریان» تحویل گرفت و از آن پس سرنوشت عمرش به اینجا گره خورد.
 
به بهانه یک عمر فعالیت فرهنگی و فروشندگی کتاب، گفت‌وگویی با این کتابفروش اصفهانی داشته‌ایم که در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.
 
از تولد کتابفروشی «گقارد» برایمان بگویید.
 
من شهریور 1366 اینجا آمده‌ام. اما قبل از آن هم اینجا کتاب‌فروشی «گقارد» و پیش‌ترش کافه تریا بوده است. دوره دبستانم را در همین «مدرسه ارامنه اصفهان» به پایان رساندم. کارم کار فنی بود و معترفم که بهتر از این بود، اما به‌خاطر علاقه‌ام به این سو کشیده شدم. از بدو نوجوانی سروکارم با کتاب و مجله و روزنامه بود، یادم است از 11 سالگی کتاب خواندن را آغاز کردم و همان مسیر بود که من را کتاب‌فروش کرد. بیشتر سروکارم با کتاب‌هایی بود با نویسندگان ارمنی؛ چه آن‌ها که متولد ایران بودند و چه نه. کتاب‌ها بیشتر داستان بود، رمان‌های تاریخی و عاشقانه و شعر. پس از آن دیگر تفاوتی نمی‌کرد چه کسی باشد. از صادق هدایت، شاملو، رهی معیری و نادر نادرپور گرفته تا فروغ فرخزاد. شعرایی هم بودند که به زبان ارمنی شعر می‌سرودند، مثلاً مشهورترین‌شان «واراند» است. «سوکاس کروکچیان» که اشعارش را به زبان فارسی هم ترجمه می‌کرد. بعد از آن «واهه آرمن» بود که او هم به هر دو زبان شعر می‌گفت که متاسفانه از سالی به بعد در اثر سانحه‌ای فلج شد و فعالیتی نکرد. «آزاد ماتیان» از اساتید زبان و ادبیات ارمنی در دانشگاه اصفهان، که شاعر و مترجم بود. زیاد بودند نویسندگانی که به این زبان می‌نوشتند و من را علاقه‌مند کردند. «میناسیان» بود که او هم قلمی قوی داشت و درباره ارامنه جلفای اصفهان می‌نوشت. از تاریخ و صنعتگران تا کلیسا‌های اصفهان در کتاب‌هایش وجود داشت و پیش‌ترش آقای «موسوی فریدنی» کتاب تاریخ 300 ساله ارامنه ایران را ترجمه کردند.
 
 

چه شد که فروشنده آن کتاب‌ها شدید؟
 
تمامش عشق بود؛ عشق به کتاب و مدرسه و لوازم نوشتن و فرهنگی. دوره‌ای بود که کتاب‌های درسی مدرسه ارامنه را می‌فروختم، که همان هم به مرور دیگر مستقیم از خود تهران به مدارس می‌رسید. از دهه شصت که من اینجا آمدم، میانه جنگ بود. سال 57 خدمتم تمام شد و در بحبوحه انقلاب بود. در همین دوران ما هم در جنب و جوش انقلاب بودیم. جو اجتماع مردم ایران بود و شاید ارامنه نقش میانه‌ای نداشتند، اما یادم است که همراه بودیم. جوان‌ها ددر خیابان جمع می‌شدند و مراقبت می‌کردند و به دنبال کتاب‌های انقلابی بودند. در آغاز انقلاب بیشتر کتاب‌هایم به زبان ارمنی بود و بیشتر در حوزه کودک و نوجوان. من اوایل خیلی کتاب نمی‌آوردم، بیشتر کتاب‌های کتاب‌خانه شخصی‌ام بود و یا آشناهایی بودند که کتاب‌هایی که خوانده بودند و دیگر نیازی نداشتند، یا می‌خواستند مهاجرت کنند به اینجا می‌دادند.

تمرکز شما بیشتر بر مخاطبان و کتابخوانان ارمنی بوده است؟

آن زمان فعالیت در حوزه کتابخوانی بیشتر بود. الآن بیشتر از رونق افتاده است. یادم است بچه‌ها بیشتر دنبال اطلاعات بودند. از مجله و روزنامه گرفته تا کتاب‌های اطلاعات عمومی. روزنامه‌ای بود مختص ارامنه با نام «آلیک» که سال‌هاست چاپ می‌شود مخاطبان و خریداران زیادی داشتند. به‌مرور رمان‌های تاریخی چاپ می‌شد که خریداران زیادی داشتند و نویسندگانش از ارامنه بودند. به‌طور مثال، «رافین ملیک ملیکاگوپیان» که او هم در آذربایجان به دنیا آمده است که ده‌ها جلد کتاب داشت و خریداران زیادی داشت. خُب قیمت‌ها هم واقعا خوب بود و کتابخانه هم که بود، مردم بیشتر از کتاب استفاده می‌کردند. در کلیسای وانک کتابخانه‌ای بود و هست، باشگاه آرارات هم کتابخانه‌ای دارد. به مرور اما آپارتمان‌نشینی معضلی شد تا مردم کمتر کتاب بخرند و نگه دارند. این است که سیستم هم به مرور تغییر کرد. کتاب‌های صوتی و اینترنتی که دیگر کار را برای مخاطبان راحت کرد و سطح خرید کتاب را پایین آورده است. کتابخوان‌های هم سن و سال ما هم که بعضا توان یکسری کارها را ندارند. سن که بالا می‌رود، امکانات آدم اما پایین می‌رود (لبخند).

بیش‌تر کتاب‌های مغازه شما، کتب تاریخ و سرگذشت و اطلاعات از ارامنه است؟

خوشبختانه کتاب در ایران، پس از انقلاب زیاد راجع به ارامنه چاپ شد. چند تاریخ‌نویس فعال داشتیم که در این زمینه پرکار بودند. به‌طور مثال، «موفسۀس خورِناتسی» (یا به فارسی موسی خورِنی) که پدر تاریخ‌نگاری ارمنیان محسوب می‌شود که متعلق به قرن پنجم بعد از میلاد مسیح است. پیش‌ترش هم داشتیم، «آگاتان گقوس»، «پاوستوس بیوزاند» و «آریستاگس لاستیورِسی» و خوشبختانه کتاب‌های اینان به فارسی برگردانده شده است و ما داشتیم و داریمش. ارامنه‌ای که در ایران متولد شده‌اند، خواندن زبان فارسی برایشان ساده‌تر است چراکه زبان ارمنی زبان سختی است، طوری که یک سطرش شاید معادل یک صفحه زبان فارسی باشد (لبخند). این است که بیش تر بچه‌ها فارسی‌اش را مطالعه می‌کنند. درباره نسل‌کشی ارامنه هم کتاب‌های زیادی داریم و مخاطبینش بسیارند. خُب کسی نمی‌تواند این واقعه را منکر باشد؛ البته کسانی هم هستند که این نسل‌کشی را کذب می‌دانند و معتقدند که جنگ بوده است و از هر دو طرف کشته شدند. درست است اما خواستند یک ملتی را نابود کنند. 1.5 میلیون ارمنی را نابود کردند و این سند تاریخی این قصد است. ارامنه هم برای تلاش ایجاب حکومت ترکیه و تمام جهان کتاب‌های زیادی را تألیف کردند که البته بعضا آن‌ها هم نپذیرفتند! اما نوه جمال پاشا سال‌ها پیش گلی را کنار مجسمه یادبود نسل کشی ارامنه گذاشت.
 
 

بجز شما کتابفروشی دیگری در اصفهان هست که مرجع این دست کتاب‌ها باشد؟
 
نه، در اصفهان نیست. اما کتاب‌های فارسی در کتاب‌فروشی‌های دیگر وجود دارد. مخاطبان فارسی زبان ما بیشتر هستند. به دلیل موج مهاجرت زیاد ارامنه به جاهای دیگر مخاطبان ارمنی ما روزبه‌روز کمتر شده است. مخاطبان فارسی زبان من بیشتر هستند که به تاریخ و سرگذشت ارامنه علاقه‌مند بوده و هستند و می‌سپرند که کتاب‌های تازه چاپ شده هم برایشان بیاورم.
 
در طول این سال‌ها بزرگترین دستاورد و دغدغه شما چه بوده است؟
 
ببینید! این کار، کاری است که باید کمی از درآمد و سودش چشم‌پوشی کرد. اگر یک بچه اینجا از من کتابی بخواهد، دو کتاب را به او خواهم داد با قیمت 5 تومان؛ اما خوشحالی من دریافت آن مبلغ خاص نیست. بلکه خوشحالی من ارائه و توزیع آن دو کتاب به آن بچه است. یعنی لطف آن، برای من مفهوم دارد. علاقه واپسین او به فرهنگ، تاریخ و ادبیات و تأثیرش برای من مهمتر بوده و هست. در این محله، که محله ارمنی‌نشین بوده است، حالا به‌قدری آپارتمان‌سازی شده که نمای مختص اینجا به هم خورده است و قدم‌به‌قدم کافه‌تریا است، که حتی صفای کافه‌های قدیمی را که پاتوق روشنفکران بود، هم ندارد و فقط منبع درآمد است و کسب درآمد هم کار راحتی است؛ سه فنجان قهوه بفروشد، 60 هزار تومان درمی‌آورد اما من صبح تا شب هم که کار کنم، شاید 20 هزار تومان درآمد داشته باشم! بعضی‌ها می‌گویند اشتباه از تو است، مغازه را اجاره بده! که در این سال‌ها هر کس هم اجاره خواسته، بیشتر برای کافه، فست‌فودی و یا لباس‌فروشی بوده است که من هم زیر بار نمی‌روم. اینجا درآمد برای من معنا ندارد. من آغشته به این کار شده‌ام و عاشقانه دوستش می‌دارم. من بچه‌هایی را که می‌بینم علاقه‌مند به کتاب هستند، کتاب را شده نصف قیمت هم به آن‌ها می‌دهم. بارها پیشنهاد داده‌ام که در این محله یک سالن مطالعه بزنند که فقط بازار نشود.
 
در این سال‌ها از شما حمایت و تقدیری هم شده است؟
 
تقدیر و یا حمایتی نشده است. کمکی هم نشده است؛ اما این مغازه متعلق به خلیفه‌گری ارامنه است و از آن‌جایی که در کنار مدرسه ارامنه است به ارامنه با کرایه بسیار کمی واگذار می‌کند. همین ناخواسته دلیل این بوده است که من خیلی به جنبه فقط تجاری‌اش فکر نکنم و برایم بحث فرهنگی باشد. اما انتظار کمک یا حمایتی هم نداشتم. ولی کاش کمی به بحث کتاب هم فکر می‌کردند. این می‌توانست برای این منطقه مهم باشد و معرف بافت قدیمی و محلی ارامنه اصفهان باشد. از آن‌جایی که مغازه‌های این محله، مغازه‌های گرانی است، بیشتر به سودآور بودنش فکر می‌کنند. از من می‌پرسند چهل سال است اینجا نشسته‌ای و چه کار می‌کنی، از خودت یک ماشین یا یک خانه نداری؟! من هم می‌گویم چه داشته باشم چه نه، خدا بزرگ است و روزی‌دهنده هم خدا است. من در این سال‌ها هیچ وقت گرسنه نمانده‌ام و شکر کرده‌ام. من مریض نشوم، جای شکر دارد.

«احمد نوری زاده»، آدم بزرگی است که سال‌ها در حوزه ادبیات و تاریخ ارمنی فعال است. کتابی دارد با عنوان «سلام بر شما ارمنیان» که اشعاری است به زبان ارمنی، او پس از سال‌ها فعالیت متداوم، حالا حاصل از کهولت سن، در خانه سالمندان کهریزک در تهران زندگی می‌کند. می‌بینید روزگار را؟ در هر صورت ما پیر می‌شویم و رو به زوال... مهم این است که چه چیزی به‌جا گذاشته‌ایم. و خوشبختانه چنین افرادی فراموش نمی‌شوند و همین چیز‌ها و ارزشمندی‌ها را دوست داشته‌ام که در این کار مانده‌ام.
 

آیا به چشم‌انداز آینده و ماندگاری فرهنگ جامعه ارامنه در اصفهان امیدوار هستید؟
 
جامعه ارمنی هر چقدر هم کوچک و ضعیف بشود. به چنین چیزهایی نیاز دارد. البته به دلیل همسایگی با ایران، رفت‌وآمد و رابطه‌اش خوب است. به‌دلیل مهاجرت زیاد ارامنه از ایران، فرهنگ و عقیده و سنت‌های ارامنه روز به روز کم‌رنگ‌تر می‌شود. اکثر ارامنه اصفهان ارتدوکس هستند و ایمان برای ما معنای پُررنگ‌تری دارد. ارامنه در این بیش از یک قرنی که در ایران زندگی می‌کنند، به آن‌ها می‌گویند ارامنه ایران. ما تار و پودمان ایرانی شده است. من و شما فرقی با هم نمی‌کنیم. هر دو با یک زبان صحبت می‌کنیم. ارامنه در ایران هرکاری که از دستشان برآمده انجام داده‌اند.
 
البته امتیاز شما این است که به دو زبان مسلط هستید. ممنون که با ما گفت‌وگو کردید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها