شماره ١١٧ ماهنامه همشهری داستان ویژه یلدا در ١٨٨ صفحه و با قیمت ٣٠ هزار تومان منتشر شد.
شماره ١١٧ این مجله علاوه بر داستان، روایتها و عکسهایی دارد از شب چله طولانیترین شب سال در سنت و آئین ایرانیان.
در این شماره از تاتیانا تولستایا، لاری دیوید، استیفن گامل، هیرو آریکاوا، برایان ا.کِلِمز، سارا لویتز، حسين لعلبذری، لیلا صبوحیخامنه، احمد ابوالفتحی، آرش محمودی، سروش مظفرمقدم، بهزاد باباخانی، حنانه سلطانی، لیلا معظمی، مجتبی شول افشارزاده، فاطمه زندهبودی، طیبه رسولزاده و نوید حمزوی داستان آمده است.
در بخشی از داستان «ژالانه» نوشته احمد ابوالفتحی که در این شماره از نشریه داستان منتشر شده است، میخوانیم: «خیلی وقت بود که میتوانستم بیایم؛ اگر نمیآمدم تقصیر آزاد بود. به خودش باشد هنوز هم میگوید نه، ولی میدانم؛ بارم را از قصد سنگین میگرفت که نتوانم. به خیال خودش مهربانی میکرد که وسط راه زیر بار کم نیاورم.
میگفتم به جان خودت کم نمیآورم. همهی بارها که سنگین نیستند. سبکترش را برمیدارم. ولی سبکترها را به من نمیداد. میگفت اصلا از کجا که توی گردنه ترس به جانت نیفتد؟ میگفت تو چه میدانی وقتی یک لاشهی سنگین را گذاشتهاند پشتت و مجبوری روی برف و یخ شیب کوه را پائین بیایی، مهرههای کمر چطور به ناله میافتند؟
کاش اینها را فقط به خودم میگفت. عادتش است که من را توی جمع سبک کند. همین حالا هم هیچ بعید نیست چیزی بگوید و این جماعت بخندند به من. اصلا زبان همه را به سر من باز کرده. حتی آقا معلم هم افتاده بود به نصیحت که نرو، بنشین درست را بخوان. حتی پسرِ مافنگیِ کاک آویر نصیحتم میکرد. میگفت هنوز زود است برای تو. بیپدر کنایه میزد. منظورش این بود که درست است، بالاخره باید بروی. ولی نه حالا. حیف که آن دو تکه نانی که آن روزها گاهگداری به دستِ پدرم میافتاد، یک جور صدقه بود از سمت امثال کاک آویر. اگر این نبود، دندانهای پسرش بود و مشت من.»
این مجله زیر نظر شورای سردبیری به صورت ماهانه منتشر میشود. اعضای شورای سردبیری این نشریه، هادی تقیزاده، احمد ابوالفتحی و شهریار وقفیپور هستند.
داستان همشهری در مجموعه گروه مجلات همشهری به مدیریت علی رزاقی بهار منتشر میشود.
نظر شما