در دنیای امروز، سرپیچی بدل به یکی از ایدههای اصلی شده است، از مخالفت از شیوههای مسلط هنری گرفته تا مقابله با کلیشهها و ساختارهای نژادی و فکری غالب. با این همه، در میانه این تغییرها و به هوا رفتن تمامی ساختارهای سخت و استوار، چهبسا بتوان اینگونه نتیجه گرفت که مفهوم سرپچی نیز مدام رنگ عوض کرده و دستخوش دگرگونی میشود. در حقیقت، تعیین حوزه و سرحدات سرپیچی هر لحظه دشوارتر میشود.
ایده کتاب «سرپیچی»، نوشته کریس جنکز نیز بر همین قرار است: بررسی ایدهها و ریشههای مفهوم فراروی. وی در این کتاب با بررسی ریشههای تاریخی و نظریهپردازان این حوزه و همچنین برهههای مهم در این زمینه تلاش میکند ساختار و تصویری کلی از این ایده ارائه دهد.
کتاب مذکور در چارچوب مجموعه «ایدههای کلیدی» نشر راتلج منتشر شده است و نتیجتا خوانندگان آن کسانی هستند که آشنایی چندانی با این ایده نداشته و میخواهند درکی کلی از آن داشته باشند. همانگونه که پیشتر اشاره شد، این اثر کار خود را با تبارشناسی این ایده آغاز میکند و از این رهگذر مفاهیم نظریهپردازانی چون تالکوت پارسونز، امیل دورکیم، مری داگلاس و رالف ترنر را بررسی میکند. در این بخش خواننده ایدهای کلی از مفاهیم مطرحشده در آثار نظریهپردازان این حوزه را دریافت میکند که در آغاز جنبش پساساختارگرایی راه به فضای فکری باز کردند.
در بخش اول کتاب، نویسنده در معرفی پروژه خود چنین مینویسد: «این اثر زمینهای میانرشتهای، هرچند از سوی یک جامعهشناس، و رویکردی (ضد)سنتی درباره مفهوم سرکشی ارائه میدهد. این امر شامل تاریخ ایدهها، خلاصهای از مهمترین آرای نظریهپردازان و بحثی در زمینه برهههای مهم و موضوعات اساسی این شاخههای گوناگون پیش میکشد.» (ص 8)
در این صفحات، نویسنده به سراغ این ایده میرود که بر مبنای نظری، عمل برآمده از سرپیچی اساسا چه ماهیتی دارد. در این زمینه ایدههای نظریهپردازانی چون باختین و نویسندگانی چون رابله و همچنین بودریار به بحث و بررسی گذاشته میشود.
بررسی ایده سرپیچی نهفته در آثار نویسندگانی چون آرتور رمبو، بودلر و آلفرد ژاری و همچنین آنتونن آرتو و ایده «تئاتر قساوت» از دیگر بخشهای جالبتوجه در این کتاب است. همچنین گی دوبور و کتاب «جامعه نمایش» او نیز از چشم نویسنده پنهان نمانده و بخشی مهم از کتاب را به خود اختصاص میدهد.
نویسنده در نیمه پایانی کتاب مینویسد: «مبحثی غالب در سنت آوانگارد فرانسوی، از بودلر گرفته تا دادا و سورئالیسم، با ایده سرپیچی درآمیخته است. این مضمون به جنبههای پیشبینینشده، غریب، جادویی، دیوانهوار و تهدیدآمیز مدرنیته میپردازد. این بهخودی خود نوعی شناخت سرپیچی است که در برابر نظم تحمیلی مدرنیته مقاومت کرده و آن را به چالش میکشد. این امر زیبایی و خلاقیت را در آشوب و مجاورت مییابد.» (ص 146)
فصل دوم کتاب نیز به بررسی مفهوم مرز در اندیشه اجتماعی میپردازد. نویسنده در این فصل چنین استدلال میکند که ایده سرپیچی برآمده از تصور آن چیزی است که میتوان از آن گذر کرد و آن را پشت سر گذاشت. وی این چنین استدلال میکند که موضوع مهم در مقوله سرپیچی، شکلگیری یک مرکز است، مرکزی که ساختار اجتماعی را قوام داده و با مرزهای خود مشخص و برجسته میشود.
در این بخش آمده است: «جهان اجتماعی متشکل از نوعی سرکوب ارگانیک است و خود آشکارا از طریق این فرآیند محدودسازی پا به عرصه ظهور میگذارد. بنابراین پیوند اجتماعی در سرکوب ریشه دارد و سرپیچی بهعنوان مسئلهای برآمده از اخلاق، تمدن، اجتماعگرایی و اروتیسم شکل میگیرد.» ( ص 47) نویسنده در این بخش استدلال میکند که اساسا فرآیند تمدنسازی در خدمت تعریف و تفسیر مفهوم سرپیچی عمل کرده و خود متضاد خویش را برمیسازد، نوعی «امکان سرپیچی بهمثابه موضوعی مرتبط با سبک زندگی یا طبقهبندی اجتماعی.» (همان)
فصل «مازاد»، همانگونه که از عنوانش پیداست به سراغ مفهومی رفته که در تضاد کامل با ایده امر کلی و همسانساز قرار دارد و طبعا ژرژ باتای فرانسوی یکی از نامهایی است که نویسنده بارها به سراغش میرود. نویسنده البته استدلال میکند که گرچه بخشی مهم از ایدههای کتابش برآمده از آرای این فیلسوف نامدار است، اما نمیتوان ایده مازاد و سرکشی را مفهومی مختص اندیشه باتای دانست و کار وی ارتباطی تنگاتنگ با نویسندگانی چون مارکی دوساد و فلاسفهای چون میشل فوکو و بررسی ایده «آدمهای بدنام» این فیلسوف دارد.
این کتاب 205 صفحهای را انتشارات راتلج در سال 2003 منتشر کرده است.
نظر شما