آثار این مجموعه گلچینی از ایدههای متفکرانی است که بیشترین اثر را بر یک یا چند بستر اجتماعی از زمانه معاصر گذاشتهاند و کارهایشان لزوما بین خوانندگان عمومی باب نشده است. مجموعه متفکران مطرح معاصر با بررسی کارهای مهم ترین اندیشمندان غربی، مرزهای تفکر بین مکاتب فکری آکادمیک و جریان های عرفی سنتی مختلف را در هم میآمیزد.
اکنون انتشارات آوند دانش در اقدامی جدید اقدام به ترجمه و انتشار مجموعه متفکران مطرح معاصر کرده که از این سلسله کتاب «رولان بارت» نوشته مایکل موریارتی به ترجمه سجاد غلامی روانه بازار نشر شده است. به بهانه انتشار این کتاب با او گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
در آغاز سخن درباره رولان بارت نوشتههای متعددی در ایران ترجمه و تالیف نوشته شده است. ارزیابی کمی و کیفیتان از این ادبیات موضوعی چیست و به چه وجوهی از اندیشه و افکار او کمتر پرداخته شده است؟
رولان بارت جزء آن دسته از متفکران بود که میکوشید فرهنگ مدرن را از خلال تنوع و گستردگیِ تبلورهایش بکاود. تلاش برای فهم این تنوع و البته یافتن منطق بنیادین و نهفته درون این وجوه متکثر، دامنه موضوعی آثار او را چنین گسترده کرده است. از همین رو، اندیشههای او سنگ بنای پژوهش در حوزههای مختلف فرهنگ شده است، از نقد ادبی گرفته تا عکاسی، سینما و مطالعات فرهنگی. این گستردگی در آثار ترجمه شده از وی نیز بازتاب یافته است. بسیاری از آثار مهم او در این سالها به فارسی ترجمه شدهاند. اما برای فهم اینکه بارت چگونه در ایران خوانده شده شاید بهتر باشد از یک دستهبندی آشنا و البته نهچندان دقیق استفاده کنیم. بسیار شنیدهایم که آثار بارت را به دورههای متقدم و متأخرتقسیم کردهاند. اگر این تقسیمبندی را عجالتاً بپذیریم، میتوان گفت که بارت متاخر یا بارتِ پسامدرن بیشتر از بارت متقدم در ایران اقبال یافته است و نام او در اذهان خواننده ایرانی بیشتر با مفاهیمی همچون «مرگ مؤلف» «لذت متن» و «پساساختارگرایی» تداعی میشود. تیراژ و چاپ مجدد این قسم آثار بارت موید این نکته است. برای نمونه سخن عاشق به چاپ نهم رسیده است. از طرفی آثارِ بهاصطلاح اولیه او یا آنچنان اقبال نیافتهاند و بدل به صدایی در فضای نقد علوم انسانی نشدهاند یا اساساً هنوز ترجمه نشدهاند.
تمایز کتابی که شما ترجمه کردهاید با آثار مشابه در این حوزه چیست؟
تا جایی که میدانم یک اثر مبسوط از گراهام آلن درباب بارت به فارسی درآمده و اینجا و آنجا در کتابهای نقد ادبی فصولی به آثار وی اختصاص یافتاند. باید اذعان کرد هر نوع تلاش برای معرفی یک متفکر در قالب یک اثر، ناگزیر مستلزم انتخابها و گزینشهاست، و همواره وجوهی از اندیشههای او فدای جنبههای دیگر میشود. چنین انتخابی بیشک نیازمند پرسشهای مشخصی است که به شارح جهت میدهند. از این حیث تمایز این کتاب در پرسشها و نوع نگاهی است که نویسنده در مقدمه کتاب کوشیده شرح دهد. به باور من یک دورنمای کلی به فصول و محتوای کتاب را شکل میبخشد. وی میکوشد اندیشههای بارت را فهمپذیر (و نه لزوماً سادهسازی) کند آن هم از خلال شرح مفاهیم بنیادی و پربسامد آثار وی و نیز ردیابی استعارههایِ متون او. این هدف در کنار ارجاع مدام به متن آثار، کتاب را به منبعی ارزشمند برای ورود به اندیشههای بارت بدل کرده است. البته باید توجه داشت که چنین فهمی از اندیشههای او تنها به مدد خواندن این کتاب در راستای مطالعه آثار بارت ممکن میشود.
یکی از ویژگیهای آثار بارت این است که آثار متاخرش ردیهای بر آثار اولیه اوست و همواره در جهت تکاملی حرکت میکند این ویژگی او از چه هدف و غایتی نشات میگیرد؟
این قسم تقسیمبندی خالی از اشکال نیست و البته چنین نسخهای را برای بسیاری از متفکران مطرح پیچیدهاند. چندان غریب نیست که یک اندیشمند در ساحت اندیشهها کوچ کند یا برای پرسشهای اساسی پروژه خویش رهیافتها و رویکردهای منتفاوتی برگزیند. تا آنجا که به مایکل موریارتی و کتاب او درباره بارت مربوط میشود، وی این تقسیم بندی را دست کم به معنای آشنای کلمه نمیپذیرد. به باور او،خود بارت دو الگوی روایی برای فهم آثار خویش را پس میزند: نخست اینکه آثار متاخر ردیهای هستند بر آثار اولیه؛ و دیگر وجود نگاهی غایتشناختی و تکاملی در آثار، گویی اندیشهای در هر مرحله و قدم به قدم پخته شده و در آثار پایانی به کمال رسیده است. در روایت اول اینگونه به نظر میرسد که بارت با چند ایده غلط درباب سیاست میآغازد و به مرور به مدد هنر، عشق و لذت یا مرگ یا هر مفهومی که مایل باشید، به خامدستی نگاه اولیهاش پیمیبرد. الگوی دوم نیز خبر از چرخشی ناگهانی دارد که دلمشغولیهای اولیه در آن رنگ باختهاند. کتاب میکوشد ردیهای باشد بر این دو الگوی کلیشهای و همین هدف وجه متمایز دیگر این اثر است.
بارت متقدم با بارت متاخر چه تفاوتهای معرفت شناختی دارد؟
اگر بخواهیم آثار سالهای پایانی بارت را ذیل عنوان بارت متاخر فهم کنیم، باید گفت که او در اینجا برای درک فرهنگ و انسان از تبلورهای ملموس آن یعنی آثار هنری، و فرهنگ تودهای فاصله میگیرد و توامان ژست متفکرِ اسطورهشناس و نشانهشناس را کنار میگذارد. درآثار سالهای پایانی نقطه عزیمت او آثار خود و تن خویش است و اسلوبی که اتخاذ میکند نیز رها و سیال است خاصه در قیاس با ساختارگرایی و نظاممندی آثاری مثل نظام مد. او در واقع از متونی که چهارچوبی نظری دارند فاصله گرفته و به متن ادبی نزدیک میشود.
بر اساس آنچه که در این کتاب هم بیان شده بسیاری از بارت به عنوان انسان خیال اندیش نام میبرند چرا؟
اگر تداعی مثبت از مفهوم خیالاندیشی در نظر باشد بیشک نه تنها بارت بلکه بسیاری از منتقدان حوزه مطالعات فرهنگی و نشانهشناسان را میتوان خیالاندیش visionary نامید چرا که آنان وجود هر عنصری در متن را مستلزم گونهای گزینش و انتخاب از زنجیره همنشینی میدانند، یعنی پیکرهای عظیم از انتخابها و بدیلها که ممکن بود در متن جای بگیرند. این انتخاب چه آگاهانه و چه ناآگاهانه انتخابیهایی اخلاقیاند و کار نشانهنشاس تخیل کردنِ همین انتخابهای بدیل است. به عبارت دیگر، پرسش ساده نشانهشناس این است که چه فرق میکرد اگر بجای این عنصر، عنصر دیگری در متن قرار میگرفت.
خوانش از آثار بارت در ایران چه رهیافتی برای ما دارد؟
بیشک پژوهشگران حوزههای گوناگون (عکاسی، نقد ادبی، اسطورهشناسی، تئاتر و غیره) میتوانند از نگاه ویژه و خلاقانه بارت بیاموزند خاصه اینکه او در آثار سالهای پایانی خود اسلوبهایی برای خوانش پیش مینهد که به راحتی قابل استخراج و اعمال به متنهای دیگر نیستند و منتقد را دعوت میکنند خود شیوهای نوین برای رویارویی با آثار ابداع کند. او میکوشد خوانندگان متن را به سوژههایی بدل کند که قادرند از مصرف منفعلانه آثار فراتر روند، در نوشتنِ متن سهمی داشته باشند و برای تفسیر آثار به هیچ مرجع تعینبخشی، حتی خود نویسنده، وقعی ننهند. از سوی دیگر، پروژه بارت، یعنی فهم و نقد فرهنگ، اکنون به حوزههای گسترده و بالندهای پیوند خورده است که مطالعات فرهنگی و مطالعات رسانه بخشی از آنند. بارت مقالات اسطورهشناسیها را در سالهای پایانی دهه شصت میلادی نوشت، هنگامی که قدرت رسانه (عمدتاً سینما، تلوزیون و مطبوعات) ترسناک به نظر میرسید. اما شاید او هرگز تصور جهانی این چنین مملو از رسانه و تصاویر رسانهای در سر نداشت. اینترنت و شبکههای اجتماعی هرچند قدرت انحصار رسانهها متکثر کردهاند، اما ماشین فرهنگ سهمگینتر از پیش متن و تصویر تولید میکند و به قول بارت این همهمه و «غوغا» نیازمند گوشهای حساسی است که بشنوند و کار اسطورهنویسها و اسطورهسازها را خنثی کنند. مضافاً، در ایران بخشی عظیمی از محصولات فرهنگی از منشور ساختارهای دولتی رد میشود و مخاطبان ورای ساختارهای و فرمهای تکرار شونده، پیامهایی متمایز و متنوع میبینند و مصرف میکنند. نشانهنشاس، اسطورهشناس، یا هر آنچه خطابش کنید، وظیفه دارد شگردهای بلاغی و اقناعی آثار فرهنگی و رسانهای را وارسی کرده و بکوشد، هرچند نومیدانه، نوعی آشتی میان انسانها و واقعیت ایجاد کند.
نظر شما