پیش از پرداختن به محتوای کتاب، پرسش نخست را از فرم آغاز کنیم، چرا شما قالب جستار را برای اثر برگزیدید؟
انتخاب قالب جستار برای این کتاب به این علت است که این اثر موضوع واحدی ندارد و از چند بخش مجزا تشکیل شده که هر بخش به موضوعی خاص میپردازد. بخش اول کتاب، راجع به برهان و معانی مختلف آن در قرآن است. بخش دوم به مسئله یقین و تاثیری که عمل انسان بر رسیدن به یقین دارد، از منظر قرآن میپردازد. در بخش سوم به شهود و زمان که دو مورد از مسائل مهم فلسفی است از دیدگاه برگسون و ملاصدرا پرداخته میشود. بخش چهارم به مسئله غایت و غایت انگاری در فلسفه ارسطو اختصاص دارد. بخش پنجم، اصل علیت و خصوصیت عینی آن (یعنی واقعیت خارجی آن) را مورد توجه قرار داده است. در بخش ششم به مراتب فعل الهی پرداخته شده است(یعنی مراحلی که یک فعل، اثر و خلقت باید طی کند تا به ظهور برسد و واقعیت خارجی پیدا کند) که این موضوع را در فلاسفه و متکلمین مکتب اصفهان بررسی کردهایم. بخش هفتم این کتاب به برهان هستیشناختی یا وجودشناختی اختصاص یافته که یکی از براهین بسیار مهم در اثبات وجود خداست؛ در این قسمت دیدگاههای غربی را با دیدگاههای اسلامی مقایسه کردهایم. در بخش هشتم به فلسفه دین و الهیات جهانی میرسیم (الهیات جهانی یکی از کلان مسائل فلسفه دین و بحثی است که در روزگار ما بسیار اهمیت یافته است) و نهایتاً در بخش نهم، نسبت دین و فلسفه از دیدگاه علامه طباطبایی و تاثیر این نسبت بر علوم انسانی مورد بررسی قرار گرفته است. بنابراین همانطور که اشاره کردم کتاب از موضوعات مختلف تشکیل شده و به همین دلیل نام «جستار» را برای آن انتخاب کردهایم. با اين حال، این نکته را هم توضیح دهم که این کتاب رویکرد واحدی دارد که این رویکرد همان نگاه فلسفی و عقلی به موضوعات مورد اشاره است. بنابراین در تمام بخشهایی که اشاره کردم، نگاه اصلی نگاه فلسفی و عقلی بوده است.
شما کتاب را در سه بخش عمده تقسیمبندی کردهاید، در مورد این تقسیمبندی و نحوه ارتباط میان بخشها توضیح دهید.
کتاب در حقیقت از سه قسمت عمده تشکیل شده است که قسمت اول منطق و معرفتشناسی، قسمت دوم هستی شناسی و نهایتا قسمت سوم فلسفه دین است. ربط این سه قسمت با هم به این شکل است که منطق و معرفت شناسی (همانطور که استاد مطهری در آثار خود بیان کردهاند) هر دو مقدمه ورود به فلسفه هستند و هر دانشجوی فلسفه، درست و لازم است که پیش از وارد شدن به مباحث فلسفی، به مباحث منطقی مسلط شود و روشها و فنونی که باعث میشود تا انسان درست فکر کند (منطق) را بیاموزد تا بتواند فلسفه را به درستي درک کند. علاوه براین هر دانشجو و علاقهمند به فلسفه باید معرفت شناسی را بیاموزد؛ به این معنا که انسان چه چیزهایی را میتواند بشناسد؟ حدود و مرزهای معرفت انسان تا کجاست؟ انسان چه ابزارها و منابعی برای کسب معرفت دارد؟ معرفت انسان در چه صورتهایی صادق و موجه است؟ این موارد از جمله پرسشهایی است که پیش از ورود به فلسفه دانشجو باید آنها بیاموزد و به این ترتیب گفته میشود که منطق و معرفت شناسی مقدمه فلسفه است. بخش دوم کتاب که هستیشناسی است را میتوانیم به مابعدالطبیعه یا متافیزیک نیز تعبیر کنیم، یعنی پس از این که انسان منطق و معرفتشناسی را آموخت، باید وارد این مقوله شود که چه چیزهایی در عالم وجود دارد. در اینجاست انسان میتواند از موجود بحث کند و همانطور که میدانیم فلسفه دانش بررسی «موجود به ما هو موجود» است؛ یعنی در فلسفه ما به دنبال این هستیم که موجودات حقیقی چه چیزهایی هستند. اما در مورد بخش سوم که فلسفه دین است؛ در بسیاری از موارد بايد نتیجه فلسفه و تاملات فلسفیمان را در عرصههای گوناگون مورد استفاده قرار دهیم که از این تاملات به «فلسفه مضاف» تعبیر میکنیم؛ یعنی دانشهايی مانند فلسفه ریاضی، فلسفه علم، فلسفه پژشكی و ... فلسفه دین نیز یکی از فلسفههای مضاف است و ما در اینجا میخواهیم تامل عقلی درباره اعتقادات دینی کنیم و نتیجه نگاه فلسفیمان را به عرصه دین گسترش دهیم، بنابراین ربط عمده این سه بخش کتاب به این شکل توضیح داده میشود.
همانطور که در مقدمه کتاب فرمودهاید و در پرسش بالا هم به نحوی بیان کردید، در این اثر از ظرفیت سه دانش منطق، معناشناسی و فلسفه استفاده کردهاید، در مورد نسبت این علوم برایمان توضیح دهید.
در پرسش پیشین در مورد نسبت منطق و فلسفه توضیح دادم. اما معناشناسی از علوم نسبتاً جدیدی است که در قرن بیستم به شکل جدی مطرح شده و میکوشد معانی مختلفی را که انسان از طریق الفاظ و واژگان به کار میگیرد، بررسی و تحلیل کند. بنابراین کارکرد، هم در مباحث فلسفی، هم در فلسفههای مضاف و هم مثلاً در مباحث قرآنی به دانش معناشناسی نیاز داریم. همانطور که میدانید در مباحث قرآنی، دانش تفسیر، دانش اصلی در فهم معانی آیات قرآن است که در عالم اسلام نیز بسیار پیشرفت کرده است، اما در کنار دانش تفسیر میتوانیم از ظرفیت دانشهای جدید هم برای فهم آیات قرآن و معانی الفاظ آن استفاده کنیم که یکی از این دانشها، معناشناسی است. در این کتاب سعی کردهایم برخی از مباحث قرآنی مطرحشده را از منظر دانش معناشناسی مورد توجه قرار دهیم، هرچند تنها از این منظر هم به آنها نگاه نکردهایم بلکه دیدگاههای مفسران را هم مورد توجه قرار دادهایم تا مباحث معناشناسی ما تناقضی با ديدگاههای مفسرین نداشته باشد.
عنوان این کتاب جستارهای فلسفی است، اما بخش زیادی از اثر به فلسفه دین اختصاص یافته است. چرا شما عنوان فلسفه به تنهایی را برای این کتاب انتخاب کردهاید یا به عبارتی دیگر فلسفه در این اثر به چه شکل تعریف میشود؟
برای عنوان این کتاب «جستارهای فلسفی» را انتخاب کردهایم تا شامل هر سه قسمت باشد، یعنی به نوعی هم مباحث منطق و معرفتشناسی را در بر گیرد، هم (قطعاً) مباحث هستیشناسی را و هم مباحث فلسفه دین را، بنابراین تلقی ما در عنوان این کتاب تلقی عامی از فلسفه است و ما در اینجا فلسفه را مساوی متافیزیک نگرفتهايم، بلكه اعم از متافیزیک لحاظ كردهايم.
پس ما نباید رویکرد اساسی این کتاب را فلسفه دین بدانیم؟ در مجموع مطالعات فلسفه دین در کشور ما چه جایگاهی دارد؟
بله دقيقاً. رویکرد اساسی این اثر فلسفه دین نیست و همانطور که اشاره کردم رویکرد اساسی این اثر فلسفی و عقلی است. این رویکرد را در تمام مباحث کتاب دنبال کردهایم و حتی در قسمت سوم هم که به فلسفه دین پرداختهايم، سعی کردهایم همین نگاه فلسفی و عقلی را داشته باشیم. در مورد بخش دوم پرسش نیز باید بگویم به هر حال رشته فلسفه دین اکنون در برخی از دانشگاههای کشور تاسیس شده و در این عرصه مطالعات خوبی صورت میگیرد، اما هنوز ما در عرصه فلسفه دین ابتدای کار هستیم و نسبت به سایر نقاط جهان دیرتر وارد مباحث فلسفه دین شدهایم، ليكن از نظر من این مباحث بسیار خوب در کشور ما دنبال شدهاند و تلاشهای خوبی در اين عرصه صورت گرفته است. برای مثال در پژوهشگاه فرهنگ اسلامی قطب علمی فلسفه دین، تاسیس شده است و در آنجا اقدامات خوبی در خصوص فلسفه دین انجام میشود و علاوه بر این انجمن علمی فلسفه دین ايران نیز در کشور تاسیس شده و در آنجا هم اقدامات خوبی صورت میگیرد. در مجموع بنده نگاه مثبتی به وضعیت فلسفه دین در کشور دارم و معتقدم گسترش مطالعاتی که در حوزه فلسفه دین انجام میشود، بسيار نویدبخش است.
به عنوان پرسش پایانی بفرمایید شما در این اثر چه میزان و چگونه با رویکرد تطبیقی پیش رفتهاید؟
در بعضی و بلکه عمده فصول سعی بر این بوده است که نگاه تطبیقی را داشته باشیم و تلاش کردهایم دیدگاه متفکران اسلامی و متفکرین غربی را در اکثر موضوعاتی که در این کتاب مطرح شده است، تطبیق دهیم یا به تعبیر بهتر «مقایسه» کنیم. برای مثال در مبحث برهان، دیدگاههای مفسرین را آوردهایم و در کنار آن دیدگاههای معناشناسان را نیز ذکر کرده و همین طور به دیدگاههایی که در منطق در مورد برهان وجود دارد، توجه داشتهایم. علاوه براین، در بحث از شهود و زمان، سعی کردهایم دیدگاههای برگسون که يكي از فلاسفه مهم غربی است را با دیدگاههای ملاصدرا که فیلسوف برجسته اسلامی است، مقایسه کنیم. یا در بحث علیت سعی کردهایم دیدگاههای فلاسفه تجربی غربی همچون لاک، بارکلی و هیوم را با آرای فلاسفه اسلامی مانند فلاسفه مشاء و ملاصدرا در حکمت متعالیه مقایسه کنیم. علاوه بر این در بخش مراتب فعل الهی سعی داشتهایم دیدگاههای فلاسفه و متکلمین مکتب اصفهان را با یکدیگر مقایسه کنیم، یا همین طور در بخش برهان وجودشناختی سعی کردهایم دیدگاههای دکارت و کانت را با دیدگاههایی که در فلسفه اسلامی نزد آیت الله جوادی آملی و استاد مطهری مطرح است مقایسه کنیم. در بحث از فلسفه دین و الهیات جهانی نیز سعی کردهایم دیدگاههای غربی را با برداشت اسلامی از فلسفه دین و الهیات جهانی تطبیق دهیم و بنابراین نگاه تطبیقی و مقایسهای در بيشتر جستارهای کتاب دنبال شده است.
نظر شما