«جامعه انتزاعی» نقد واقعبینانهای است که به وضوح فرآیند مدرنسازی و از خودبیگانگی را به انتزاع ربط میدهد.
آنتونیوس کورنِلیس زایدرفلت فیلسوف و جامعهشناس سرشناس هلندی است که در 1970 منتشر و تا 1974 سی و شش بار به انگلیسی و هلندی تجدید چاپ، و سپس به چند زبان دیگر ترجمه شد. زایدرفلت به رغم داشتن تألیفات فراوانی در جامعهشناسی، اندیشمندی کمتر شناختهشده در محافل دانشگاهی ایران است. کتاب پیش رو نخستین ترجمه فارسی از اولین کتاب او است. استیون مِندِل در نقدی که درباره این کتاب در مجله جامعهشناسی در 1973 نوشت آن را اثری جدی و مهم در جامعهشناسی و مطالعه از خودبیگانگی معرفی کرد.
در بخشی از پیشگفتاری که مترجم کتاب درباره آن نوشته میخوانیم: «به عقیده زایدرفلت جامعه مفهومی انتزاعی، و انتزاع نیز فرآیندی اجتماعی و مادی است. جامعه با تقطیع و بخشبندی متعدد و متکثر ساختارهای نهادیاش و تقسیم بندی علوم بیش از پیش انتزاعی شده است. او معتقد است که در همه کشورهای مدرن صنعتی هر روز افراد بیشتری خودشان را در مقابل موجودیتی انتزاعی یعنی «سیستم» یا «دستگاهِ حاکم»،که مسلط بر زندگی آنها است، مییابند و بر علیه آن طغیان میکنند. زایدرفلت در این کتاب چالشانگیز دلیل پیدایش این مسئله را در این موضوع میداند که جوامع متشکل قدیمی ناپدید شدهاند و اکنون انسان خودش را سرگردان در سلسله نقشهایی یافته است که هر کدام از آنها قواعد و قوانین خودش را دارد، و احساس میکند که به طرز فزایندهای از عاملیتی که آن قواعد و قوانین را تعیین میکند یعنی از حکومت، مقامات، و سازمانی که برای آن کار میکند، که دیگر نمایندگی انسانها را ندارند بلکه معرف چیزها هستند، جدا شده است. اما زایدرفلت میگوید انسان سازشپذیر و البته طغیانگر است.
مؤلف اعتراضها و طغیانهای فراوان دهههای 1950 تا 1970 بر علیه جامعه انتزاعی را بازگو میکند، از جمله پناه بردن به واقعیت درونی از طریق مواد مخدر و تصوف، طغیان فرهنگی به شکل جمعها، و هیپیگری، و رادیکالیسم سیاسی، و میگوید که این واکنشها نشاندهنده امکان پیدایش آیندهای متفاوت و کمتر انتزاعی است.
پروفسور زایدرفلت در بخشی از کتاب به نقش دوگانه انسان میپردازد و بر این باور است که انسان در جامعه انتزاعی متکثر قرن بیستم، انسانی که خودش این جامعه را آفریده است، فاقد توانایی ایفای نقش دوگانهاش، یعنی انسان درونی با باورهای دینی، و انسان بیرونی با تعهدات اجتماعی است. در الگوی جوامع سنتی، که مؤلف آن را الگوی انسانی مشترک مینامد، این ابهام به طور کلی در تمامیت ذات روابط انسان با جهان است. او به تفصیل با استناد به نوشتههای فلاسفه اجتماعی و سیاسی مختلف از مارکس تا مارکوزه به طرح نظریهاش درباره این موضوع پرداخته است، و پس از تثبیت مفهوم «نقش دوگانه» انسان، بسیاری از تردیدها و سردرگمیها را به نبودِ این دوگانگی مهم نسبت میدهد، و میگوید که اگر ما بتوانیم ارزیابی انتقادی و سازندهای از مسائل امروز انجام دهیم این فقدان از میان خواهد رفت.»
عبدالله زاده ادامه میدهد: «جامعه انتزاعی نقد واقعبینانهای است که به وضوح فرآیند مدرنسازی و از خودبیگانگی را به انتزاع ربط میدهد. مدرنسازی دربرگیرنده اصطلاحات فراوانی است که مبین روشهای گوناگونی هستند و جنبههای مختلف و متعددی به انتزاع میافزایند، از جمله تقطیع، دیوانیشدن، نهادینه سازی، بهینهسازی، مستقلسازی، تجاری سازی، و غیره. همه اینها نشاندهنده روشهایی هستند که از طریق آنها جامعه بیش از پیش انتزاعی و سازماندهی میشود، و در نتیجه افراد را منزوی و ناتوان میسازد که سرنوشتشان در جاهای دیگری رقم میخورد. البته باید اضافه کنم زمانی که زایدرفلت این کتاب را مینوشت مفهوم جهانی شدن هنوز متداول نشده بود. مسلماً موضوع انتزاع درچارچوب مفهوم جهانیشدن در برابر انتزاع کالایی مارکس مهمتر است.
زایدرفلت انتزاع را به افزایش فاصله و اندازه نیز ربط میدهد. با رشد صنعتیشدن و دیوانسالاری، جامعه انتزاعیتر میشود. جهان تحت سلطه انتزاع فنسالاری است، و خودآگاهی (شعور) مدرن در دو قطب عقلانیسازی و سادهسازی قرار دارد، در نتیجه مفهوم کلی «جامعه انتزاعی» یکپارچه نیست. انتزاع فرآیندی گوناگون با پیامدهای اجتماعی منفی است. بنابراین ما باید انتزاع را بیش از یک مفهومِ شناختی تلقی کنیم. زایدرفلت به نقل از ارنولد گلن فیلسوف آلمانی مینویسد که خودآگاهی مدرن دارای دو جنبه است، از یک طرف، عقلانیسازی فزاینده، و از طرف دیگر سادهسازی فزاینده. منظور گلن از عقلانیسازی گرایش به اندیشیدن و سخن گفتن در چارچوب مدلهای بسیار انتزاعی و مقولات فرمالیستی، و آزمودن و تأکید کردن بر مفاهیم محاسبهپذیرگاهی مدرن دارای دو جنبه است، از یک طرف، عقلانیسازی فزاینده است. به موازات آن، انسان گرایش دارد که به شکل شعارهایی ابراز وجود کند. او به سادگی و انعطافپذیری نیاز دارد و از تفاوتهای دقیق و ظریف مفهومی بیزار است. او صداقت فکری را فدای محبوبیت و ارضای عاطفی میکند. گلن این را سادهسازی مینامد. وسایل ارتباط جمععی که دائماً ما را با شعارها و تکانههای عصبی بمباران میکنند و به ما نوید تازهترین، آخرین، بهترین، و عمیقترین را میدهند به این سادهسازی دامن میزنند.
زایدرفلت موضوع انتزاع را از هگل تا مارکس پی میگیرد و مینویسد که به زعم مارکس، تمامیتخواهی هگل کاملاً غیرواقعی و انتزاعی بود. مارکس آن را از نظر واقعیت اجتماعی- اقتصادی صورتبندی کرد و بدین گونه جستجوی هگل برای تمامیت و جامعیت را ادامه داد. در نتیجه، ماتریالیسم تاریخی مارکس شالوده عینی یک نظریه اجتماعی انتزاعی را فراهم کرد. اما زایدرفلت در واقع فراتر از مارکس و دورکیم میرود، و این ایده را مدیون گئورک زیمل میداند که جامعهشناسی برای او اساساً مبتنی بر انتزاع است. از نظر زیمل جامعهشناسی مبتنی بر انتزاعی از واقعیت انضمامی است، که تحت هدایت مفهوم جامعه قرار دارد.
مؤلف در فصل آخر کتاب نقدی از طرز تفکر آرمانگرایانه را مطرح میکند، و در ابتد، پیش از ایجاد تغییرات ساختاری، خواهان ریاضت فکری برای غلبه کردن بر نیروهای کنترل در سطح خودآگاهی است. منظور از ریاضت فکری نوعی خودآگاهی است که عاطفیت و هیجانپذیری انسان را در توازن با عقلانیت نگه میدارد.
واپسین جملههای کتاب به شدت مناسب اوضاع امروز جامعه هستند. زایدرفلت مینویسد: «مطالعه پیش رو تلاشی برای گذر از اختلافات فکری رایج به منظور مشارکت در تحلیلی فرهنگی از موقعیت انسان مدرن در جامعهای بیش از پیش انتزاعی است».»
کتاب «جامعه انتزاعی: تحلیلی فرهنگی از زمانه ما» اثر آنتونیوس کورنِلیس زایدرفلت به ترجمه محمود عبدالله زاده از سوی نشر ثالث منتشر شده است.
نظر شما