شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۸
تاریخ فلسفه نوشتن کار ساده‌ای نیست

کرباسی‌زاده گفت: تاریخ فلسفه نوشتن کار ساده‌ای نیست. در تاریخ عمومی موادی که مورخ برای بازسازی و روایت تاریخ می‌خواهد رخدادهایی در گذشته‌اند که متنوع و بی‌شمارند و مورخ باید به واسطه‌ گزارش‌های موجود در اسناد تاریخ از میان آنها گزینشی انجام دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه‌‌ معاصر غرب» با همکاری مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و مشارکت امیراحسان کرباسی‌زاده، احمد رجبی و مؤلف به‌صورت مجازی برگزار شد. کتاب «تاریخ فلسفه‌‌ معاصر غرب» نوشته‌ بهمن پازوکی به‌تازگی به همت مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر شده است. منظور از «فلسفه‌ی معاصر» در عنوان این کتاب فلسفه‌ قرن بیستم است، به‌استثنای کی‌یرکگور که به قرن نوزدهم تعلق دارد؛ اما شرح اندیشه‌اش به لحاظ تأثیر به‌سزایی در اینجا آمده که در فلسفه‌ی معاصر به‌طور کل در اندیشه هایدگر و به طول خاص در یاسپرس داشته است.
 
یک تاریخ‌نگاری درونی
 امیراحسان کرباسی‌زاده اظهار داشت: این کتاب در درجه‌ اول تاریخ فلسفه‌ای برای مخاطبانی است که می‌خواهند با هفده فیلسوف قرن بیستم گردآمده در این کتاب و کی‌یرکگور از قرن نوزدهم آشنا شوند. واقعاً تاریخ فلسفه نوشتن کار ساده‌ای نیست. مورخ فلسفه از بسیاری جهات با مورخ سایر حوزه‌ها یا مورخ کلی تفاوت ندارد. در تاریخ عمومی موادی که مورخ برای بازسازی و روایت تاریخ می‌خواهد رخدادهایی در گذشته‌اند که متنوع و بی‌شمارند و مورخ باید به واسطه‌ گزارش‌های موجود در اسناد تاریخ از میان آنها گزینشی انجام دهد. همان‌طور مورخ فلسفه هم کار خود را با اندیشه‌ها و ایده‌ها آغاز می‌کند. او باید از میان انبوهی از اندیشه‌ها و ایده‌های موجود در متون فلسفی گزینشی انجام بدهد و آنها را در روایتی تاریخی بازسازی کند. اما کار مورخ فلسفه دشوارتر از کار مورخ عمومی است. چراکه اگر در تاریخ عمومی علت رخدادها معمولاً وقایع و رخدادهای بیرونی است، در مورد نظام‌های فلسفی ساده نیست که بگوییم چه اندیشه یا ایده‌ای علت اندیشه یا ایده‌ دیگر شده است.
 
او ضمن بیان اینکه در تاریخ‌نگاری در یک حوزه‌ خاص معمولاً دو سبک تاریخ‌نگاری بیرونی و درونی وجود دارد که در تاریخ‌نگاری بیرونی عوامل بیرون از آن حوزه دخیل دانسته و برجسته می‌شود و در تاریخ‌نگاری درونی تحول درون سیستم، اظهار داشت: کتاب حاضر به سبک تاریخ‌نگاری بیرونی نوشته نشده است. یعنی نوعاً عوامل بیرون از فلسفه نادیده گرفته شده است. پازوکی در این اثر از درون نظام‌های فلسفی به تحولات می‌نگرد. اینجا اندیشه‌ها موجب اندیشه‌های دیگر می‌شوند. مانند هر مورخ دیگری، پازوکی ناچار است در میان طیف‌های وسیع و فلاسفه‌ بسیار قرن بیستم دست به انتخاب بزند. مورخ فلسفه دائماً باید دست به انتخاب بزند. مثلاً اینکه کدام فیلسوف یا کدام اندیشه‌های این فیلسوف را انتخاب بکند. همچنین، دشواری دیگر در تاریخ‌نگاری فلسفه این است که برخلاف تاریخ عمومی اینجا بارها می‌بینیم که متفکران قرن بیستم در اندیشه‌های خودشان وامدار اندیشه‌های قرن سوم و چهارم پیش از میلادند و حتی در قرن بیستم بازگشت به اندیشه‌های مهم فلسفی قرون گذشته تکرار شده است. درحالی‌که در تاریخ عمومی انتظار نداشتیم که علت رخدادی به قرون دور از آن برسد.
 
او ادامه داد: روایت پازوکی از فلسفه‌ی قرن بیستم روایتی است که اولاً در آن موضع‌گیری وجود ندارد؛ یعنی او از سنت فلسفه‌ قاره‌ای یا فلسفه‌ی تحلیلی جانب‌داری نکرده است و با اینکه خود او متعلق به سنت قاره‌ای است، جای فلاسفه‌ تحلیلی هم در این کتاب هست. این کتاب من را به یاد کتاب «صد سال فلسفه‌«ی جان پاسمور انداخت که مؤلف در مقدمه‌ آن می‌گوید، این کتاب فلسفه است اما تمام حیطه‌هایی که بحث‌های فلسفی در آن هست، در این کتاب منعکس نشده است و بخش عمده‌ این کتاب به متافیزیک، منطق و علم می‌پردازد و ‌حوزه‌هایی چون اخلاق و فلسفه‌ی سیاسی و حقوق را شامل نمی‌شود. در کتاب پازوکی هم دقیقاً همین اتفاق افتاده است. البته امکان پرداختن به تمام این حوزه‌ها وجود ندارد و مورخ فلسفه به ناچار باید دست به گزینش بزند.
 
کرباسی‌زاده بیان داشت: در مجموع کتاب بسیار خوش‌خوان و روان است. حتی برای من که در سنت تحلیلی هستم، قسمت‌های مربوط به هایدگر و یاسپرس کاملاً قابل‌فهم بود. از این جنبه به نظر می‌آید که کتاب جایگاه ویژه‌ای دارد. نخست اینکه تألیف شده است؛ یعنی به زبان فارسی نوشته شده است و این زبانی است که نویسنده با آن تفکر می‌کند و با آن می‌نویسند. همین یکی از مزیت‌های جذاب این کتاب است. یعنی در میان کتاب‌های موجود در زبان فارسی در مورد تاریخ فلسفه‌ی معاصر یا قرن بیستم کمتر کتابی هست که با این حجم به زبان فارسی تألیف شده باشد و شاید این کتاب تنها کتابی باشد که با این حجم به زبان فارسی در حوزه‌ فلسفه‌ معاصر نوشته شده است. مزیت دوم این کتاب این است که عمده‌ی منابع آن منابع در زبان آلمانی و به‌نوعی منعکس‌کننده‌ نوع نگاه مورخان فلسفه‌ آلمانی‌زبان به فلسفه‌ی قرن بیستم است. اگر از این لحاظ به کتاب بنگریم، می‌توانیم آن را منبعی بسیار خوب در نظر بگیریم. معمولاً گزارش‌هایی که از تاریخ فلسفه در قرن بیستم داریم، مبتنی بر کتاب‌های نوشته شده به زبان‌های انگلیسی و فرانسه است.
 
او افزود: اگر اینها را کنار بگذاریم، به نظر من کتاب تعادلی را بین حوزه‌ قاره‌ای و حوزه‌ تحلیلی برقرار کرده است. همان‌طور که پازوکی در مقدمه توضیح می‌دهد، فلسفه‌های قرن بیستم متون بسیار متنوعی هستند اما می‌شود آنها را به دو دسته‌ی مهم تقسیم‌بندی کرد. فلسفه‌هایی که بیشتر تلازم و همبستگی با علم دارند و فلسفه‌هایی که زندگی انسان و عقل سلیم و زندگی روزمره و دغدغه‌های انسانی را بیشتر مدنظر دارند. اگر از این جنبه بنگریم، هر دو نوع فلسفه در کتاب به زبانی ساده و بسیار جذاب گزارش شده‌اند. کتاب از لحاظ نثر پختگی خاصی دارد. نثر مؤلف فخیم و جذاب است و خواننده‌ علاقه‌مند فارسی‌زبان را جذب می‌کند. مشکل کتاب که به نظر شاید حل نشدنی هم باشد، این است که احتمالاً نمی‌توان تاریخ فلسفه‌ای نوشت که تحولات تمامی فلاسفه را به‌صورت داستانی پیوسته تعریف بکند که در آن شخصیت‌ها باهم تعامل و گفت‌وگو داشته باشند. به نظر می‌رسد فصول کتاب از هم جدایند و هر فیلسوفی حرف خودش را می‌زند. البته در جاهایی اشاره‌ای به فلاسفه‌ قبلی و بعدی شده است و مؤلف سعی کرده نقاط ارتباطی را هم برقرار بکند. اما در کل به نظرم در مقایسه با کتاب «صد سال فلسفه»‌ پاسمور از این جنبه ناموفق بوده است.
 
او بخش‌هایی از کتاب را خواند و در پایان گفت: در حیطه‌ تخصص من، فلسفه‌ تحلیلی، جای چند فیلسوف در این کتاب خالی است که مهم‌ترین آنها مور، نماینده‌ی فیلسوفی که بر عقل سلیم تکیه می‌کند و در واقع یکی از مهم‌ترین پدران فلسفه‌ی تحلیلی، است. علاوه بر آن به نظر می‌آید که بهتر می‌بود پازوکی فیلسوف دیگری مثل نیگل یا دیوید لوییس را هم انتخاب می‌کرد و گزارشی از آرای اینان می‌داد. مزیت بخش فلسفه‌ی تحلیلی البته توجه به فیلسوفان علم است، پازوکی به کارل پوپر هم توجه کرده است. اما کاش قرائت‌های جدید و نظریه‌های جدید هم در این کتاب مطرح می‌شد. هرچند مطرح کردن این مباحث شاید حجم کتاب را چندین برابر می‌کرد. به نظر می‌آید برای کامل شدن آن این افزایش حجم ضروری است. 
 
چیستی فلسفه
بهمن پازوکی اظهار داشت: کتاب دارای شش فصل عمده است که به شش جریان فلسفی معاصر می‌پردازد. در بخش پدیدارشناسی ادموند هوسرل، ماکس شلر، موریس مرلو-پونتی؛ در بخش فلسفه‌ اگزیستنس سورن کی‌یرکگور، مارتین هایدگر، کارل یاسپرس؛ در بخش هرمنوتیک فلسفی ویلهلم دیلتای، هانس گئورگ گادامر و پل ریکور؛ در بخش فلسفه‌ تحلیلی گتلب فرگه، برتراند راسل و لودویگ ویتگنشتاین؛ در بخش پوزیتیویسم منطقی پاول کارناپ، کارل همپل، ولیارد کواین؛ در بخش نظریه‌ علم یا فلسفه‌ علم کارل پوپر، تامس کوون، پاول فایرابند آمده است. منابع مورد استفاده برای این کتاب آلمانی‌زبان است. بنابراین، شاید دنبال کردن قضیه به آن سادگی نباشد که در منابع و کتاب‌های انگلیسی هست.
 
او در ادامه گفت: منظور از «فلسفه‌ی معاصر» در عنوان این کتاب فلسفه‌‌ی قرن بیستم است، به‌استثنای کی‌یرکگور که به قرن نوزدهم تعلق دارد؛ اما شرح اندیشه‌ی او به لحاظ تأثیر به‌سزای آن که در فلسفه‌ی معاصر به‌طور کل و در اندیشه‌ هایدگر و یاسپرس به‌طور خاص در اینجا آمده است. فلسفه‌ بعد از مرگ هگل و قوت گرفتن علوم تجربی در بحرانی عمیق فرو رفت و دیگر قادر به استقامت در برابر فشاری نبود که این علوم بر آن وارد می‌کردند. علوم تجربی به آهستگی سرمشق علوم نظری شد و جایگاه فلسفه را متزلزل ساخت. موفقیت علوم طبیعی در شکل‌دهی عملی به «واقعیت» و تسلط بر آن چنان چشمگیر بود که به‌زودی ملاک و مناط هر گونه دستیابی به «واقعیت» شد. البته من اینجا واقعیت را در گیومه گذاشتم و منظورم این بوده است که مفهوم واقعیت به آن سادگی نیست که ما فکر می‌کنیم.
 
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: تاریخ فلسفه‌ معاصر تاریخ جریان‌های فلسفی متعدد است. کثرت جریان‌ها و موضوعات فلسفی یکی از اوصاف بارز فلسفه در دوران معاصر است. در گذشته، سالیان دراز طول می‌کشید تا جریان‌ها و مکاتب فلسفی شکل بگیرند. اگر پذیرش آرای افلاطون و ارسطو را در نظر آوریم، این امر بعضاً حتی به بیش از هزار سال رسیده است. اندیشه‌ی افلاطون به‌واسطه‌ی نوافلاطونیان ادامه پیدا کرد، در قرن یازدهم میلادی با کشف آثار اصلی افلاطون مجدداً احیا شد و در قرن‌های چهارده و پانزده میلادی با قول به اصالت اسم از نو زاده شد. به همین ترتیب، مسلمانان و مسیحیان در قرن سیزده میلادی با کشف آثار اصلی ارسطو و تفاسیر خود بر آنها باعث تجدید حیات و شکوفایی آن شدند. اما وضعیت در مورد فلسفه‌های قرن بیستم به‌گونه‌ای دیگر است؛ چنان‌که جریان‌های فلسفی زود‌به‌زود و به فاصله‌ ده تا بیست سال جای خود را به دیگر جریان‌ها می‌دهند. علی‌رغم کثرت جریان‌های بعضاً متعارض، یک موضوع در همه‌ی آنها مشترک است: زبان.
 
پازوکی ادامه داد: در این دوره و زمانه عده‌ای وظیفه‌ی فلسفه را نشان دادن راه و چاه و جهت‌یابی فکری در زندگی می‌دانند. البته فلسفه از ابتدا همواره نسبت به مسائل زمان خود موضع‌گیری کرده است؛ حتی اگر عملاً و فعالانه در زندگی دخالت نکرده باشد. نقطه‌ی اوج چنین موضع‌گیری‌هایی تحلیل‌های ایدئالیسم آلمانی از شرایط و اوضاع زمانه است. فیشته در خصوصیات اساسی زمان معاصر نگاهی انتقادی به زمانه‌ خود می‌اندازد و هگل سعی می‌کند تا موقف تاریخی خود را بر مبنای تحول تاریخی آن درک و جایگاه آن را تعیین کند. فلسفه برای او «زمانه‌اش است که به اندیشه در آمده». اما تحلیل فلسفی مسائل عصر و زمانه، آن‌گونه که در سنت و تاریخ فلسفه شکل گرفت، به گذشته تعلق دارد و برای ما امروزیان تکرارناپذیر است. یکی به این علت که فیلسوفان گذشته موقف تاریخی خود را با اتکا به طرحی جامع از تمامیت وجود می‌فهمیدند. این طرح جامع مقید به زمان نبود و از آن حیث که مبتنی بر متافیزیک بود اعتباری بی‌چون‌وچرا داشت. دیگر به این علت که پیش‌فرضی است که کار فیلسوف بر آن مبتنی بود. و آن باور به توانایی فلسفه بیش از دیگر علوم در بنیان‌نهی صوری و محتوایی تمامی قلمرو روح است. «دایره‌المعارف دانش‌های فلسفی» هگل براساس چنین فکری طراحی شده است.
 
او افزود: اما امروزه فلسفه در مقام متافیزیک دیگر آن اهمیت و نقش گذشته را ندارد. ازاین‌رو، هرگونه کوشش در جهت طرح تفسیری جامع از زمانه و عالم به‌منزله‌ نظام فی‌نفسه معتبر دیگر امکان‌پذیر نیست. با از بین رفتن امکان درانداختن طرح‌های هستی‌شناختی و متافیزیکی از عالم از فلسفه دیگر چه‌کاری ساخته است و از پرداختن به آن انتظار دست یافتن به چه چیز را می‌توان داشت؟ «فلسفه» این بار با عنوان «مخزن فکر» مد روز شده است و خواهان زیادی دارد. مدیران اقتصادی و دولتمردان از کسانی که به فلسفه اشتغال دارند انتظار دارند که اندیشه‌های خود را در جهت بسط و توسعه و پیشرفت در اختیار آنها قرار دهند. سیاستمداران فلاسفه را فرامی‌خوانند تا به پرسش‌های خرد و کلان آنها در مورد آینده پاسخ دهند. از اخلاق‌پژوهان انتظار می‌رود که به تبعات و آثار طب جدید بیندیشند که با تجهیزات و دستگاه‌های عظیم خود مدعی‌ تعویق زمان وقوع مرگ انسان و دستکاری در دستگاه ژنتیکی اویند.
 
او ادامه داد: دلیل دیگر علاقه‌مندی به فلسفه در این روزگار اوضاع بحرانی فعلی در جهان است. با توجه به رویدادهای سیاسی جهانی و مشکلات پیش آمده در محیط زیست، مسائل اقلیمی همراه با تبعات بسیار سنگین آن و مسائل اجتماعی همه و همه در انسان احساس نیاز به فلسفه را ایجاد کرده است. آنچه امروز از مفهوم فلسفه خواسته می‌شود مفهومی عام است که با آنچه دکارت، هگل، کانت و هایدگر از آن مراد می‌کردند، تفاوت داشته باشد. در تعابیری چون «فلسفه‌ی زندگی» و یا «فلسفه‌ عشق» فلسفه به معنای عام گرفته شده است که با معنای خاص آن، متافیزیک، تفاوت دارد. اگر هایدگر عنوان مقاله‌ خود را «پایان فلسفه و وظیفه‌ی اندیشیدن» گذاشته است، مقصود و منظور او از فلسفه متافیزیک است که به تمامیت وجود؛ یعنی عالم و انسان و خدا، می‌اندیشد. فلسفه به معنای عام آن جهان‌بینی است. ما می‌توانیم از میان جهان‌بینی‌ها یکی را از دیگری کامل‌تر بدانیم و آن را بر دیگری ترجیح دهیم؛ اما هیچ فلسفه‌ای را به معنای خاص آن نمی‌توان کامل‌تر از فلسفه‌ی دیگر دانست. هر موقفی از فلسفه ضرورت خاص خود را دارد. در هرصورت آنچه مسلم است اینکه در زمانه‌ ما در چیستی فلسفه اتفاق نظر وجود ندارد و این مساله همچنان بی‌پاسخ مانده است.
 
پازوکی در پایان گفت: در این کتاب، همه‌ جریان‌های فلسفی قرن بیستم عنوان نشده‌اند و در تألیف و تنظیم مطالب هم فقط به شرح احوال و آرای فیلسوفان بسنده و از آوردن مواضع مخالفان و منتقدان خودداری کرده‌ام. چراکه مقصودم از تألیف این اثر صرفاً ذکر جریان‌های اصلی فلسفه‌ معاصر به‌صورت مقدماتی و تمهیدی بوده است. نکته‌ی آخر اینکه نوع گزارش‌های آمده در بیشتر کتاب‌های تاریخ فلسفه عموماً اجمال بعد از تفصیل است؛ به این معنا که اجمال مطالب مبنی بر دانشی تفصیلی و پیشینی از اندیشه‌های فلسفی مورد نظر است. بنابراین، نباید توقع داشت که با صرف خواندن این‌گونه کتاب‌ها به ماهیت تفکر فلسفی به طوری کل و به ماهیت اندیشه‌ هر یک از فلاسفه به طور خاص پی برد. بدین منظور باید بار خواندن متون اصلی فلسفه را بر دوش کشید.
 
از ترجمه‌ مقدمه‌ها اشباع شدیم
احمد رجبی در بخش‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: هم متون اصلی هم متون ثانوی استفاده شده برای تألیف این کتاب در سنت فلسفی، آکادمیک و پژوهشی آلمانی‌زبان است که این امر در تألیف کتاب فارسی کمتر سابقه دارد. آن هم به‌صورت کتابی جامع که معرفی اجمالی‌ای از عمده‌ی مکاتب فلسفی قرن بیستم به دست بدهد. ازاین‌جهت کتاب پیشاپیش در مقایسه با کتاب‌های مشابه خود که بیشتر مبتنی بر منابع زبان انگلیسی هستند جهت‌گیری ممتاز و متمایزی دارد. به‌خصوص اینکه حتی در ترجمه‌ی متون فیلسوفان آلمانی قرن بیستم هم باز این امر به‌واسطه‌ی زبان انگلیسی صورت گرفته و خواه‌ناخواه در سنت و فهم انگلیسی‌زبان قرار می‌گیرد. همین‌طور، دقت نظر نویسنده در اینکه تمام معادل‌ها را در متن و بدون واسطه به زبان آلمانی بیاورد ستودنی است. البته نیاز به اصلاح هم دارد. چراکه اصطلاحات آلمانی برای ناشر و صفحه‌آرای فارسی‌زبان غریبی است و اغلاط تایپی به کار راه یافته است. در اینجا به نظر می‌رسد که بهتر است در ویرایش‌های بعدی واژه‌نامه‌ پایانی آلمانی فارسی و فارسی آلمانی نیز به کتاب پیوست شود.
 
 او ادامه داد: این کتاب کاملاً تخصصی و در مقام اجمال بعد از تفصیل است؛ بدین معنا که کتاب درسی مقدماتی برای آشنایی با فلسفه‌ی معاصر غرب برای دانشجویی بدون سابقه‌ی مطالعه‌ی قبلی نیست. کتاب با ارجاعات بسیار به متون خود فیلسوفان و بیان مجمل و موجزی پیش می‌رود و درعین‌حال دقت نظرهای دقیق فلسفی دارد که خواننده‌ی مبتدی در مواجهه با آن در بسیاری مواقع دچار سردرگمی و ابهام می‌شود و ضرورتاً شاید نتواند نظم منطقی درونی مطالب کتاب را دنبال بکند. بلکه همان‌طور که نویسنده بیان کرده است، این کتاب باید به موازات درگیر شدن به تفصیل مطلب و متون خود فیلسوف و منابع تفصیلی‌تر پیش برده شود تا به نظم ذهنی مخاطب هم کمک بکند. در مجموع، شیوه‌ تدوین و نگارش مطالب بیشتر به کار خواننده‌ای می‌آید که این اولین مواجهه‌ی او با آثار فلسفه‌ قرن بیستم نباشد.
 
او بیان داشت: اهمیت کتاب ازاین‌جهت است که مجموعه‌ای بسیار متکثر از اندیشه‌های فلسفی را با یک قلم و یک دیدگاه به‌صورت تألیف فارسی گرد آورده است. در واقع این تألیف و سنتزی از درآمدها و متون اصلی فیلسوفان در مجموعه‌ای واحد است که می‌تواند برای اهل فلسفه بسیار مفید باشد. فصل‌بندی کتاب براساس مکاتب عمده‌ فلسفه‌ غربی است. اما شیوه‌ طرح آن کاملاً شخص‌محور است. در فهرست کتاب ذیل مکاتب مفاهیم و مباحث نیست. کتاب به عمد این طور نگاشته شده است تا درآمدی بر هر یک از این اشخاص باشد و البته این هم حسن کتاب است و هم می‌توان گفت جا داشت افزون بر معرفی اشخاص برای هر یک از این مکاتب هم مقدمه‌ای نوشته شود تا نخست به مفهوم جامعی برسیم و بعد در تفصیل آن وارد اندیشه‌ اشخاص شویم. همچنین، به نظرم در همین چارچوب جای چند مکتب دیگر خالی است. مثلاً اگر به فصول مربوط به فلسفه‌ی قاره‌ای دو فصل، یکی درباره‌ی مکتب فرانکفورت و اشخاصی مثل آدورنو و هابرماس و مارکوزه و دیگری درباره‌ ساختارگرایی و پساساختارگرایی و افرادی نظیر دریدا و فوکو اضافه می‌شد. در فلسفه‌ آنگلوساکسون هم جای فصل پراگماتیسم خالی است. البته اینها حجم کتاب را بسیار زیاد می‌کرد.
 
رجبی ضمن اشاره به نکاتی برجسته در مقدمه، ارائه‌ فهرست تفصیلی را ضروری دانست و اظهار داشت: در بخش هوسرل به نظرم هم نحوه‌ی ورود هم انتخاب آثار از میان آثار متکثر هوسرل بسیار خوب است. همین‌طور تأکید بر وجه متافیزیکی و هستی‌شناختی هوسرل در اینجا مهم است. فصلی ذیل عنوان «ایده‌ی فلسفه‌ی اولی» در کتاب آمده است که به نظرم بسیار به‌جا و مهم بود. ترکیب بسیار خوب و به‌جایی درباره‌ وجه متافیزیکی و وجه هستی‌شناختی نزد هوسرل وجود دارد و به نظرم آمد جا دارد روی این بخش دست بگذاریم و این چندگانگی که در اندیشه‌ی هوسرل هست و از یک سو می‌خواهد معرفت‌شناسی و نقد معرفت باشد، از یک‌سو می‌خواهد هستی‌شناسی و احیای متافیزیک باشد و از سوی دیگر می‌خواهد که فلسفه‌ی استعلایی باشد و در دوران پایانی اندیشه‌ی خود چرخشی به سمت زیست جهان پیدا می‌کند و کشاکش درونی هوسرل برای این شیوه‌های مختلف بنیان‌گذاری پدیدارشناسی در کتاب هم به آن اشاره شده و درباره‌ی آن بحث شده است و به نظرم جا دارد که بیشتر روی شیوه‌ پی‌رنگ و ربط اینها دست گذاشته می‌شد. مخصوصاً فصلی که درباره‌ی مفهوم زیست جهان یا به تعبیر نویسنده عالم زیست است. در مورد بعضی ترجمه‌ها و معادل‌گذاری‌ها هم می‌توان بحث‌هایی کرد، اما وارد آن نمی‌شوم. چراکه بحث درستی و نادرستی آنها نیست، بلکه سلیقه‌ نویسنده است. من اگر بودم به‌جای عالم زیست همان عنوان جاافتاده‌ی زیست‌جهان یا ترکیب متداول جهان زندگی را به کار می‌بردم.
 
او اظهار داشت: یکی از بهترین بخش‌های این کتاب فصل کی‌یرکگور در آغاز فلسفه‌ی اگزیستانس است که خیلی‌خوب در این چارچوب جای گرفته است. این می‌تواند یک مقدمه‌ی جامع برای ورود به فلسفه‌ اگزیستانس محسوب شود. فلسفه‌ یاسپرس و هایدگر بدون فهم اندیشه‌ی کی‌یرکگور اساساً در چارچوب فلسفه‌ی اگزیستانس فهمیده نمی‌شود. یکی هم اینکه نویسنده در طرح این فصل از بیانی بسیار فلسفی و دقیق هم از نظر پیوستگی اندیشه‌ کی‌یرکگور با سنت فلسفی کار را پیش بردند هم یک نقطه‌ خوب این است که برخلاف سایر منابع که درباره‌ی اندیشه‌ی کی‌یرکگور است وارد یک گزارش ادبی از محتوای به ظاهر داستانی و ادبی آثار و همین‌طور عناصر روان‌شناختی مختلف درباره‌ی شخصیت و آثار او نشده‌اند و اصل و نقطه‌ ثقل را بر مباحث فلسفی و مفهومی و پیوستگی مفهومی اندیشه‌ او با سنت فلسفی گذاشته است و به‌خصوص بحثی که درباره‌ جایگاه سنتز و تألیف در میان تمایزها در آن دیالکتیک خاص کی‌یرکگور؛ یعنی دیالکتیک بین واقع‌بودگی و ایدئالیته بیان کرده است و سایر مباحث را برحسب ضرورت و امکان و نفس و بدن و زمان و جاودانگی را در پیوند و در تناظر با این طرح کردند به نظرم یکی از بهترین نقاط و مباحث کتاب بود که در بخش اول مربوط به فلسفه‌ی قاره مطالعه کردم. همین‌طور اینکه از این مباحث در فصل هایدگر و در فصل یاسپرس هم استفاده کرده است و ارجاع داده است. فصل هایدگر نکات دقیق و ارجاعات مهمی به درس‌گفتارهای هایدگر در ماربورگ دارد. همین‌طور یک گزارش مختصر و دقیق از مباحث وجود و زمان داده است که قابل‌استفاده است.
 
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: رابطه‌ مفهوم رویداد هستی با مفهوم آزادی در اندیشه‌ هایدگر را نیز به‌خوبی بیان کرده است و اینکه مفهوم رویداد هستی و تقدیر وجود به چه نحوی منافی آزادی وجود و عمل دازاین نیست و به چه معنی پیش‌شرط آن است و دایره‌ بازی یا عرصه‌ی بازی و آزادی یا آن زمان و مکان عرصه‌ی آزادی دازاین را تعیین می‌کند. این از ویژگی‌ها و نکات خوب این فصل کتاب است. در فصل مربوط به یاسپرس به نظرم نقطه‌ قوت صورت‌بندی این فصل این است که تناظر بین اندیشه‌ کانت و کی‌یرکگور در اندیشه‌ یاسپرس به شکلی دقیق و منسجم درآمده است. کل فصل دیلتای در بخش هرمنوتیک فلسفی برای من منسجم و آموزنده بود.
 
رجبی ادامه داد: در فصل گادامر در بخش هرمنوتیک فلسفی نقطه‌ قوت این است که گزارش دقیق به‌خصوص از بحث حقیقت و روش در اینجا آمده است و به‌خوبی بر این نکته تأکید شده است که گادامر علیه تاریخ‌انگاری است. به نظرم می‌شد در این فصل بهتر توضیح داد که رجوع گادامر به فلسفه‌ باستان و یونان و به‌خصوص افلاطون از چه جهت در چارچوب هرمنوتیک فلسفی او قرار می‌گیرد. نویسنده هم این نکته را ذکر کرده است هم تخصص گادامر به تخصص گادامر در تفسیر فلسفه‌ یونان باستان و اندیشه‌ افلاطون اشاره کرده است که به نظرم‌ می‌توانست در پیوستگی محکم‌تری طرح شود. 
 
او در پایان گفت: این کتاب نکات زیادی برایم داشت و صورت‌بندی جدیدی برای برخی نکات در ذهنم ایجاد می‌کرد. به نظرم می‌تواند کتاب مرجعی برای خواننده‌ فارسی‌زبان باشد و محل رجوع پژوهشگران و دانشجویان فلسفه باشد. در میان کارهای پژوهشی به زبان فارسی در خصوص فلسفه‌ غرب در ایران جای خالی چنین کتابی را حس می‌کردیم و همچنان حس می‌کنیم. در سال‌های اخیر به سراغ ترجمه‌ درآمدها و متون بسیاری از فیلسوفان رفته‌ایم و به نظرم ازاین‌جهت همچنان جای کار هست، اما تاحدی به‌خصوص از ترجمه‌ مقدمه‌ها اشباع شدیم و جای این است که کارهای تألیفی و تحقیقی بکنیم و به سراغ ترجمه‌های محققانه و پژوهش‌های تفصیلی‌تر برویم.    

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها