ادبیات مدرن ما در صدسال گذشته دورههای مختلفی را پشت سرگذاشته است. امروز فضاي ادبيات ما را چگونه ميبينيد؟ ذائقه امروز مخاطبان را چگونه ارزيابی ميكنيد؟
بهطور كلي صدای ادبيات، بهویژه در كشور ما، بنا به دلايل متعدد، صدايي ضعيف و به حاشيهرفته است. البته بخشي از آن بخاطر ذات ادبيات است كه نسبت به حوزههاي ديگر نیاز بیشتر به تامل و عميقانديشی دارد. ادبيات فضيلتی است كه در يك جامعه به آسانی به دست نميآيد و رشد و بالندگي آن نياز به بستر فرهنگي مناسب دارد. دغدغههاي اقتصادي، اجتماعي و سياسی موانع مهمي براي تعالی و رشد ادبيات محسوب میشوند اما درعينحال، آدمها را گريزي از ادبيات نيست. البته به نظر من ادبيات تنها شعر، داستان و رمان نيست؛ بلكه سنگ بناي اصلي در سينما و هنر يا موارد مشابه ديگر نيز محسوب میشود.
یک قاعدهی کلی میگويد که ادبیات محصول کنش اجتماعی است و بدوا در تضريب واقعيت با عاطفه جمعی شكل ميگيرد. بنابراين مادامی که کنش اجتماعي وجود داشته باشد، ادبیات هم تولید میشود و هم مصرف. فضاي ادبيات امروز ما در مقايسه با مثلا پنجاه سال پيش، بهكلی تغيير كرده است. علت آن در تغيير نگاه و نگرش نويسندگان و مخاطبان است.
جامعه امروز نسبت به گذشته، در گذر از سنت به مدرنيته دچار تكثر، عدمتجانس و روابط اجتماعيِ بشدت پيچيدهتري شده است. تغيير در روابط اجتماعي، تلقي و نگرش انسانها را نسبت به محيط و واقعيت تغيير ميدهد و آنچه ما از آن به عنوان ادبيات نام ميبريم، محصول درگيري عاطفي ما با همين روابط و مناسبتهاست. مهمترين اتفاق در ادبيات معاصر ما زوال غولها، بحران مرجعيت و به ميدان آمدن صداهاي متفاوت و متكثر است. هر كدام از اين موارد نيازمند پژوهشهاي مبسوط هستند. به طور خلاصه ادبيات معاصر عرصه صداهاي كوچك و بزرگ است. ما با طيف وسيعي از مخاطبان با ذائقههاي متفاوت روبهرو هستيم كه معيار ارزيابي هركدام از آنها متفاوت است. اين بحث مناقشه برانگيزي است اما آنچه به نظر من مهمتر است، توجه به اين واقعيت است كه نويسندگان و شاعران(و هم هنرمندان)، به عنوان انسانهاي پيشرو و معاصر زمانه خود، بايد در عين پذيرش چنين تكثري به آن احترام بگذارند؛ زيرا بخش پنهان يك اثر ادبي، درك ضرورتهاي هر دوره است. چنين رويكردي در واقع براي ما تمرين دمكراسي است كه پيششرط فهم عميق جهان امروز محسوب ميشود.
نزدیک به دوسال از شروع شیوع ویروس کرونا میگذرد و احساسات تازهای همچون ترس جمعی و تنهایی را در سراسر جهان پراکنده است. به نظر شما شيوع ويروس كرونا تاثيری در آثار نويسندگان داشته است؟
ماهيت ادبيات به گونهاي است كه نسبت به هر پديده اجتماعي به خصوص اپيدميها كه عواطف انسانها را در مقياس كلان درگير ميكنند، حساس است و از آن تاثير ميپذيرد. اين تاثير البته در ابعاد مختلفي رخ ميدهد. مثلاً يك نويسنده يا شاعر مانند ساير مردم، درگير عوارض مستقيم يا غيرمستقيم چنين بحرانهايي ميشود. بروز چنين بحرانهايي، هم شكل متعارف چرخه توليد و مصرف متن ادبي را دستخوش مشكلات جدي ميكند و هم از سرعت توليد آن هم به شدت ميكاهد.
اما اگر منظور بازتاب بيماري در آثار ادبي به عنوان عنصر موضوع باشد، به نظر من براي قضاوت بايد بيشتر صبر كنيم. پيامدهاي ناشي از اين بيماري عليالقاعده بلافاصله در ادبيات متجلي نميشود. البته اين نشانه ضعف ادبيات نيست. بلكه خصلت آن است. ادبيات مانند كادر پزشكي سريع و فوري عمل نميكند. بلكه واقعه براي تبديل شدن به موضوع ادبي بايد ابتدا در عاطفه فردي يا جمعي باز توليد شود و اين نيازمند زمان است. ادبيات از جنس تاثير است، نوعي واكنش آتي به پيامدهاي يك رخداد.
پیشتر مجموعه داستان «فرورفتن در چاه» از شما منتشر شد که حاصل نگاهی است که به جامعه دارید. درباره اين اثر، وجه تسمیه، مضامين و داستانها توضيح بدهيد.
فصل مشترك همه داستانهاي اين مجموعه، كم يا بيش، مواجهه آدمی با تاریکی است؛ يك تاريكي بنيادين. همينجا ميگويم كه گفتن يا نوشتن درباره تاريكي، تاريكانديشي نيست، كه بيرون آوردن موضوع از ظلمت به منظور تامل در آن است. مساله فرو رفتن در تاريكي، مقابله با قاعدههاي حيرتانگيزي است كه از فرط تكرار ديگر ديده نميشوند يا انديشه عميقي را برنميانگيزند. اين قاعدهها همهجا هستند؛ چه در هستي و چه در جامعه و نياز به باز تعريف دارند كه با توجه به اولويتها كمتر به آن پرداخته شده است.
رفتار شخصيتهاي داستاني اين مجموعه، ناشي از حيرت و هراس كودكانه آنها در مقابلِ امرِ ناشناخته است. اين آدمها ناتوان از فهمِ فهم( منظورم دقيقا فهمِ فهم است) هستند و علت رفتارهاي نامتعارفشان استيصال، ناتواني در ايجاد رابطه، هراس از روبهرو شدن با ناشناختههاي آزارنده و بازدارنده و همچنين تلاش براي درك بنيادين واقعيتهاست و از اين منظر به يك اندازه از رئاليسم و مدرنيسم فاصله ميگيرد.
این شخصيتها چه نسبتی با جامعه ما دارند و آیا داستانها برای شما نمود بيروني داشتهاند؟
قطعا ادبیات محصول تضریب عاطفه انسان با بیرون از اوست؛ هرچند که از نظر هستيشناسي تقسیمبندي درون و بیرون انتزاعی، غيرواقعي و فريبنده است. آدمهاي فرورفتن در چاه، همهجا حضور دارند. مساله بر سر اين است كه آنها در تاريكي هستند و قاعدتا به اشكال متداول نميتوانند خود را آشكار كنند. آنها زير بار خردكننده آموزههاي كليشهاي، با درك دقيق صورت مساله فاصله دارند. متاسفانه پرداختن به این موضوع زمان و فرصت بیشتری میطلبد. مساله اصلی آدمهای در چاه، این است که هستی برای آنها اهلی و آشنا نیست. اموري بديهي مانند زمان يا مكان را درك نميكنند. داستانهاي «پنگوئنها» و «داستان برج» دقيقا همين پديده را روايت ميكنند. امر ناآشنا، به صرف تکرار و مشاهده، نميتواند تبديل به امري بديهي شود. هیچپدیدهای، اجتماعي يا فلسفي، به صرف اتفاق افتادن امري بديهي نيست. پرونده همه امور باز است و ما در ابتدای راه هستيم. اگر شخصيتها دست به کنشهای حیرتانگیز میزنند یا در فضای سوررئال سیر میکنند، تقصیر آنها نیست؛ اين خود امر بیرونی است كه سورئال و وهمبرانگيز است. اما از فرط تکرار، عادی و بدیهی جلوه ميكند. من همه اين شخصيتها را ميشناسم. آنها همگي وجود دارند و مساله اصلي آنها آزادی و اختیار است.
در حال حاضر کتابی در دست نگارش و انتشار دارید؟ کمی در این باره توضیح دهید.
بله. مجموعه داستانی دارم به نام «خوابگردي» با سیزده داستان كه فرآيند چاپ و انتشار آن توسط انتشارات آگه در حال پيگيري و انجام است. داستانهاي اين مجموعه در فاصله سالهاي ۹۸ و ۹۹ نوشته شده و در صورت انتشار پنجمين مجموعه داستان من خواهد بود.
در پشت جلد کتاب آمده است: «بر کوه اصفهان چاهیست قعر آن پدید نیست.کودکی در آن افتاد. به روزگار اسحاق سیمجوری. و وی پادشاه بود. دلتنگ شد. و مادر وی جزع میکرد. مردی را از زندان به در آورد که مستوجب قتل بود و در زنبیلی نهاد و فرو فرستاد، به شرط آنکه تا هفت روز برکشند. هفت روز میرفت و وی سنگی در زنبیل داشت، فرو افکند و سه شبانروز گوش میداشت، هیچ آوازی بر نیامد. و وی را برکشیدند. گفتند: چه دیدی؟ گفت: ظلمت. (عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات. محمد ابن محمود همدانی)»
نظر شما