مرتضا کربلاییلو - فیلسوفی که پهنهی وسیع ادبیات داستانی را برای نشان دادن نوع نگاهش به جامعه انتخاب کرده است - در رمان «نیستی آرام» ما را به دیدن اوضاع اجتماعی فرهنگی تهران میبرد تا با خواندن خرده روایتهایی که از تهران امروز برایمان به تصویر میکشد، جامعهای را که در آن زندگی میکنیم بهتر ببینیم.
در ادبیات داستانی زن برایم در اولویت است. تأثیری که ادبیات داستانی میتواند بر تغییر دغدغههای زنان و جامعه بگذارد برایم ثابت شده است و به همین دلیل در همهی رمانها و داستانهای کوتاهی که میخوانم توجهم به شخصیتهای زن ساخته شده جلب میشود. نحوهی برخورد زنان با مشکلات و تأثیری که زن بر اتفاقات داستان میگذارد برایم قابل توجه است. در رمانها - مخصوصا در رمانهایی که داستاننویسان مرد نوشتهاند - به شخصیتهای زن به صورت واضح و روشن پرداخته نمیشود و معمولا در حاشیهی داستان و به عنوان معشوقهها و یا مادران و خواهران دیده میشوند. ولی در رمان «نیستی آرام» راوی به واسطهی شغلش در جامعه در حال رفت و آمد بوده و نظارهگر زنان و مردان اطرافش است.
مصطفی، راوی رمان «نیستی آرام»، تمام تلاشش را میکند تا درگیر ماجراهای اطرافش نشود و فقط به عنوان یک بیننده اتفاقات را از سر بگذراند. تنها «آرام» است که مصطفی به واسطهی علاقهای که به پدر او دارد، خود را درگیر ماجرایش میکند.
زنها در رمان «نیستی آرام» پر روایت، پرتنش و پر از زد و خورد هستند. زنهای متفاوت، با خواستهها و نیازهایی متفاوت. اگرچه نویسنده بر حسب نیازش برای روایت رمان، یکی از هزاران نیاز هر یک از زنها را به تصویر کشیده و مابقی کار را برای پیدا کردن وجوه مختلف زنهایی که در داستان ساخته است بر عهدهی خواننده گذاشته، ولی همان اشارات کافی است تا ذهن خوانندهی کنجکاو را با چشمانی جستجوگر به سمت دیدن جامعه بکشاند.
نویسنده در رمان «نیستی آرام» سراغ زنهایی رفته است که در جامعه به وفور دیده میشوند، مخصوصا در کلان شهر تهران که در مقایسه با شهرهای کوچک، ابراز وجود خود کار راحتتری است. با نگاهی کلی به جامعه و آدمهای مختلف جامعه، به راحتی میتوانیم هر یک از زنهای معرفی شده در رمان را با یکی از زنان اطرافمان و یا خودمان مطابقت بدهیم و به راحتی بگوییم مثلاً زهره چقدر شبیه دختر داییام است و یا چقدر میتوانم با سارا همذاتپنداری کنم و یا نکند دختر آقای فلانی روزی شبیه آرام شود.
مرتضا کربلاییلو برای پیدا کردن شخصیتهایش و اتفاقاتش به محلههای پایین، کلان شهر تهران نرفته است. شاید یکی از دلایل لذت بردنم از خواندن رمان «نیستی آرام» دیدن مشکلات و دغدغههای قشری بود که جامعه تصور میکند که بیدغدغه و خوشبختاند. مشکلاتی که نویسنده در این قشر میبیند، مشکلاتی هستند که در همهی اقشار مخصوصا قشر سطح پایین جامعه هم وجود دارد ولی وقتی بحث فقر به میان میآید، عملا بقیهی مشکلات رنگ میبازند و نویسنده و هنرمند مجبور میشود از فقر بگوید و بنویسد. این نگفتن و ننوشتن دلیل بر نبودشان نیست.
تمایل نداشتن زنها به ازدواج ، بیمیلی به فرزندآوری، نبود روابط عاطفی مناسب در خانواده، سردی روابط کلامی بین والدین و فرزندان ... همه مشکلات و معظلات اجتماعی است که انسان امروزی، در ایران و دیگر کشورهای جهان درگیر آن هستند. وجود این مشکلات و معظلات اجتماعی باعث اختلال در نظم اجتماعی و حتی بروز ناهنجاریهای فرهنگی اجتماعی در جامعه میشود.
نویسندهی آگاه و تیزبین میتواند این مشکلات و ربط آنها به اختلالات و ناهنجاریهای اجتماعی را ببیند و کشف کند و با گفتن قصه و نوشتن داستان، آنها را نمایش دهد.
مرتضا کربلاییلو ما را با خود به خانههایی میبرد که شاید تاریک و پر از تنهایی باشند ولی هنوز امید در آنها نمرده است و آدمهایی در آنها زندگی میکنند که هنوز شور زندگی دارند.
فریده، پرستار تنهایی که برای چند ساعت استراحت به خانهی خالی عمهی پیرش پناه میبرد، پر از شور زندگی است و قرار است برای زندگی بهتر مهاجرت کند. شاید از نگاه بعضی افراد مهاجرت امر اشتباه و خطایی باشد ولی از نظر دین اسلام مهاجرت امری بسیار پسندیده است. زهره دیگر شخصیت جذاب رمان «نیستی آرام» شاید به ظاهر لگد به بخت خود زده باشد ولی زندگی کسی را که غیر از او امیدی برای زندگی نداشته، نجات داده است.
شور زندگی در خانههایی که مادر در آنها وجود دارد، بیشتر و پربسامدتر از بقیه خانههای رمان «نیستی آرام» است. خانه با حضور مادر غذای گرم دارد، گلههای پرنیش و کنایه و دلنگرانیهای اعصاب خرد کن دارد. همهی اینها سازندهی شور زندگی هستند، شوری که هر وقت داستان به سمت تاریکی و یأس پیش میرود حضور یکی از این مادران نور میاندازد به داستان و مخاطب را مجبور میکند تا به مادرش، خالهاش، عمهاش و... بیندیشد و لبخند بزند و در دل بگوید این برخوردها همه جایی است و همهی مادرها اینطوری هستند و اینجور فکر میکنند و رفتار میکنند. و زندگی به جریان میافتد تا اتفاق بعدی که دلهرهی هنجارشکنی و گذشتن از هنجارهای اجتماعی را در دل ایجاد کند.
مرتضا کربلاییلو در رمان «نیستی آرام» به زنها اجازهی تصمیمگیری برای زندگیشان را میدهد. زنها حق دارند عاشق بشوند و تقاضای محبت کنند. زنها در این رمان حق دارند نه بگویند بدون اینکه عشوه و نازی در کار باشد و این توهم را ایجاد نکند که آیا واقعا این جواب منفی «نه» است یا با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن. در این رمان مادر اجازه دارد محبت بیاندازه داشته باشد و فرزند قدردان این محبت بیش اندازه است.
در این رمان زن تصمیم میگیرد تا فرزند داشته باشد یا نداشته باشد. در جامعهای که قشر مولد و تربیت کننده قدرت تصمیمگیری داشته باشد، میتوان برای آن جامعه آیندهی پرامیدی را متصور شد حتی اگر در حال حاضر در تاریکی باشد.
رمان «نیستی آرام» مرتضا کربلاییلو مثل سایر آثار این نویسندهی پرکار، پر از اتفاقات ریز و درشتی است که در فضای شهری که نویسنده انتخاب کرده، در حال وقوع است و این اتفاقات و شخصیتهایی که این اتفاقات را رقم میزنند خواننده و مخاطب را وادار میکنند تا بعد از چند صفحه کتاب را ببندد و چشمها روی هم بگذارد و فکر کند که اگر من جای این شخصیت بودم در این شرایط چه تصمیمی میگرفتم؟
«نیستی آرام» رمانی است که احتمالا بعد از اتمام خواندنش بارها و بارها به یاد شخصیتها و اتفاقاتی که در رمان شناختید و دیدید خواهید افتاد.
نظر شما