گفتوگوی ایبنا با داریوش شهبازی، مولف کتابهایی درباره تهران
«تهراننامه»؛ موزهای دربردارنده همه متعلقات تهران است/ تهرانیها شناختی از شهر خود ندارند!
داریوش شهبازی، نویسنده و تاریخپژوه درباره تازهترین اثر خود با عنوان «تهراننامه» میگوید: میتوان گفت «تهراننامه» یک موزه است، موزهای که همه متعلقات تهران به لحاظ تاریخی، جغرافیایی و فرهنگ مردم را در بر میگیرد.
شما فارغالتحصیل رشته مهندسی با گرایش مدیریت هستید، چه شد که به تاریخ تهران علاقهمند شدید و در این حوزه به مطالعه و پژوهش پرداختید؟
من از دوران کودکی خیلی به تاریخ علاقهمند نبودم و ریاضی بیشتر مورد توجهام بود اما نسبت به برخی نامها و اصطلاحات قدیمی تهران کنجکاو و علاقهمند بودم. وقتی نامهایی مانند سر قبرآقا، آبسردار، گلوبندگ، آبمنگل و... را میشنیدم، از مرحوم پدرم و یا دیگر از اعضای خانواده دائما دربارهاش سوال میکردم و دلم میخواست اطلاعاتی راجعبه آنها داشته باشم. همچنین رفتارها و آدابی که برخی از کسبه داشتند مانند چوبخطهای قصابها که پول نمیگرفتند و گوشت میفروختند و... وقتی میدیدم و میشنیدم، خیلی علاقهمند بودم که بدانم داستان چه بوده و کنجکاوی میکردم. به این ترتیب علاقه من در دوران جوانی من را به این مسیر کشاند تا بیشتر در زمینه تهران تمرکز کنم و اکنون بیش از 30 سال است که در زمینه تهرانپژوهی فعالیت میکنم.
در اواخر دهه چهل در زرگنده و قلهک بسیاری از بچه ها در دبیرستان به جمعآوری سکه و اسکناس و تمبر تمایل داشتند. من هم کلکسیونی از تمبر و اسکناس داشتم و بیشتر با آن همراه همکلاسان سرگرم میشدیم. البته همان زمان کتابهایی از نویسندگان مختلف هم میخواندم. مثل تحصیلکردههای مشفق همدانی یا موریانه موریس مترلینگ یا قلعه حیوانات آلدوس هاکسلی یا کتابی از سقراط اما هیچ تمرکزی در رشته خاصی نداشتم تا اینکه دهه شصت علاقهمند شدم داستان بنویسم. کمی هم شعر میگفتم. داستانهایی نوشتم و شعرهایی هم گفتم ولی عاقبت مشغول جمع آوری مطالبی در ارتباط با سکه و پول شدم که حاصلش کتاب «تاریخ سکه در دوره قاجاریه بود». ازدواج و مسئولیت زندگی و غم نان جلب بازار کارم کرد. کارهای مختلفی کردم تا با تاسیس شرکت ساختمانی به فعالیت در صنعت ساخت مشغول شدم و همزمان به پژوهش پرداختم.
به قول مرحوم ایرج میرزا؛ «گاهی بساط کار خودش جور میشود، گاهی به صد مقدمه ناجور میشود.» این شد که در عرصه تاریخ وارد شدم. در توفیق انسان، چیزی که مهم است. تمرکز و داشتن چشمانداز و هدف است. بعد از این باید فقط پیوسته در راه باشی. و از راه هرگز خسته نشی. ره رو آنست که آهسته و پیوسته رود. در این شرایط مطمئن باید باشید که به مقصد خواهید رسید. به شرط آنکه تنها رهرو باشید نه فقط بخواهید به نقطه نزدیکی برسید. زیرا لیسانس یا دکترا فقط یک مقصد جغرافیایی است. مثل اینکه ما بخواهیم به کرج یا قم برسیم خوب بعدش چی؟ بسیاری از آدمها فقط دنبال مدرکاند. لیسانس و دکترا میگیرند و میروند دنبال کسب و کار. البته کسب و کار ایرادی ندارد ولی باید در کار هم چشمانداز و به قول انگلیسیها vison داشت.
چشمانداز چیزی نیست که کمی بعد به آن برسی و بروی گوشهای استراحت کنی. در دنیای توسعهیافته همه در حال تلاشاند. ببینید شرکت بنز صد سال است که در تولید اتومبیل در دنیا اول است. اگر اولین اتومبیلش را که ساخت میرفت گوشهای استراحت و تفریح میکرد صد باره «ب ام و» و «تویو تا» و دیگران آن را گرفته بودند. اما او دائم کوشید و راهش را در بهبود کیفیت ادامه داد. این روزها قدرتمندترین استراتژیستها و مدیران و طراحان برایش کار میکنند تا از قافله کیفیت عقب نماند. شنیدهاید که در ورزش میگویند قهرمان شدن سخت است ولی قهرمان ماندن بسیار دشوارتر است. مثال دیگری بزنم هر ساله صدها دانشجوی ادبیات فارسی وارد دانشگاهها میشوند. آنها صد در صد لیسانس میگیرند و تعدادی هم دکترا ولی چند نفرشان سهراب سپهری میشوند؟ سهراب عاشق بود. همانطور که حضرت حافظ میفرماید: رهرو منزل عشق بودن «ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم - تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم» که در عرفان ما هم هست، طالب معرفت شهر به شهر دائم در راه است.
در علم مدیریت و تفکر استراتژیک، مفهوم عرفانی و فضیلت شرقی وجود ندارد اما در دنیای اقتصاد رسیدن به کیفیت پایان ندارد. زیرا رقبا در تعقیب شما هستند در دانش هم چنین است. لحظهای جای توقف و غفلت نیست. چرخه بهبود مستمر و بهبود کیفیت از ارکان توسعه یافتگی است. این است که انسان باید در هر زمینهای که به آن علاقه دارد، تمرکز و توجه کند و پیوسته کار را پیش ببرد. قاعدتا با چنین شرایطی شما میتوانید در اثر گذر زمان و در بستر تاریخ زندگیتان، در هر زمینهای که روی آن تمرکز داشته باشید به اهدافی برسید.
پیشینه تهران را در چه منابعی میتوان یافت؟
در پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه داشت که تهران امروز گستره وسیعی است که با تهران قدیم تفاوت دارد. تهران قدیم داخل حصار صفوی قرار داشت و در دوره ناصرالدینشاه به دستور شاه آن حصار تخریب و کمی بزرگتر شد و حصار ناصری نام گرفت. اگر بخواهیم برای پیشینه این محدوده به منابع رجوع کنیم باید توجه داشته باشیم که تهران پیش از به سلطنت رسیدن آقا محمدخان قاجار، شهر کوچکی بود که اگر عقبتر برویم در حد و اندازه یک ده بوده است. بنابراین با توجه به اینکه برای مورخان و جغرافیدانان مورد اهمیت نبوده است، اشارات کمتری به این شهر را در متون قدیم میتوان یافت. البته از قرون چهارم و پنجم، بهخاطر حضور ابن حماد تهرانی رازی و بهواسطه میوه مرغوبی که در تهران بود، یعنی انار تهرانی، کمکم نام تهران در کتاب مورخانی مانند ابن بلخی و دیگران وارد میشود و از آن تاریخ به بعد میتوانیم نام تهران را در متون قدیمی ببینیم اما به هر حال مطالب زیادی راجع به آن دوران در منابع وجود ندارد.
البته در ابتدای قرن نهم کلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا از تهران یاد کرده و بعد از آن به دوره صفوی میرسیم که به دستور شاه طهماسب صفوی در سال 961 حصار صفوی دور شهر کشیده میشود و کمکم نام تهران را در منابع میبینیم. اما به هرحال عمده منابعی که در ارتباط با تهران میتوانیم پیدا کنیم از زمانی است که این شهر به دستور آقا محمدخان به پایتختی برگزیده میشود و از آن تاریخ به بعد است که متون دوره قاجار مانند «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»، «مرأتالبلدان»، «منتظم ناصری»، «خاطرات عینالسلطنه» و یکی دو کتابی که معیرالممالک نوشته است و غیره به تهران میپردازند. عمده اطلاعاتی که در ارتباط با تهران دوره قاجار میتوان یافت، کتابهایی است که سیاحان و مأموران دولتی اروپایی تألیف کردند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که تهرانی که امروز با آن مواجه هستیم گستره وسیعی است که حدود 800 کیلومتر مساحت دارد، در اینجا آثاری داریم که توسط باستانشناسان مورد بررسی قرار گرفته است، نقاطی مانند چشمه علی، قیطریه و ...که میتوان پیشینه چند هزار ساله تهران را در آن یافت. بنابراین باید دو بخش مهم را مورد توجه قرار دهیم، یکی حصار تهران که روستایی بیش نبوده و دیگری گستره وسیع تهران که با توجه به آثاری که توسط باستانشناسان مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته، میتوانیم ادعا کنیم این گستره از قدیمیترین مناطق سکونت انسان در ایران و حتی جهان میتواند بهشمار بیاید.
کدامیک از کتابهای شما اطلاعات بیشتری درباره پیشینه تهران ارائه میدهد؟
همه کتابهای من حول محور تهران است اما بعضی از آنها بهطور اخص در ارتباط با تاریخ تهران است، مانند کتاب چهارجلدی «پرسه در دارالخلافه»، کتاب دو جلدی «روایاتی از تهران قدیم» و یا چهار جلدی «برگهایی از تاریخ تهران» و «از الهیه تا دروازه غار». البته این نکته را نیز عرض کنم که کتابهایی هم که ظاهرا با تاریخ تهران مستقیم در ارتباط نیست، مانند «سیاحانی که به ایران آمدهاند»، «قشون قاجاریه»، «چگونه قاجاریه فروپاشید» بخشی از هویت تهران را بازگو میکنند و به نوعی با تهران در ارتباط هستند. همه این آثار برگرفته از «تهراننامه» است که در حال نگارش آن هستم و همکاران زیادی در این زمینه با من همکاری میکنند. «تهراننامه» دقیقا دانشنامه نیست، چون خودمان را ملزم به رعایت چارچوب و قواعد دانشنامهنویسی نمیدانیم. زیرا گاهی مطالبی با شرح بسیار مفصل و گاه کوتاه و دیگر وجوه تمایز در آن می آید. میتوان گفت «تهراننامه» یک موزه است، موزهای دربردارنده همه متعلقات تهران به لحاظ تاریخی، جغرافیایی، فرهنگ مردم و میراث معنوی و غیره. این اثر مجموعه حجیمی است که تاکنون دو جلد آن چاپ شده است. جلد سوم آن هم بهزودی چاپ خواهد شد.
بهعنوان آخرین پرسش، از دیدگاه شما مردم تهران شناخت درستی از شهر خود دارند؟ اگر نه از چه راههایی میتوان به این شناخت دست پیدا کرد؟
از دیدگاه من، جمعیت کثیری که در تهران زندگی میکنند، شناختی از شهر خود ندارند. شناخت به آن معنا است که در رفتار مردم در مناطق کوچک مانند روستاها مشاهده میکنیم که مردم منطقه خود و تاریخ و جغرافیای آبادی خود را کاملا میشناسند، هنجار اجتماعی یعنی رفتار مورد قبول اکثریت آنجا را رعایت می کنند و غیره. نسبت به آن مناطق نگرش خاصی دارند، آسیبهای کمتری به جامعه میرسانند، کجرفتاریهای کمتری نسبت به همشهریهای خود دارند. در صورتیکه ما در تهران این رفتارهای مثبت را که در مناطق کوچک وجود دارد نمیبینیم پس بنابراین آن شناخت درست در بین تهرانیها نیست و یا اگر هست جمعیت بسیار کمی به آن رسیدهاند. اگر مردم شناخت داشته باشند، شاهد کجرفتاریهای کمتری در جامعه خواهیم بود. وقتی تصور ما از یک شهر این باشد که میتوانیم زباله خود را از اتومبیل در خیابان رها کنیم، نشان میدهد جامعه ما به شناخت درست در قبال شهر خود نرسیدهاند.
شناخت شهری مانند تهران بسیار پیچیده است و ابعاد گوناگونی دارد که جای تأمل و فکر و اندیشه دارد و باید مدیریت حرفهای در ارتباط با آن کار کنند تا بتوانیم بگوییم مردم نسبت به شهر خود شناخت دارند. در زمینه رسیدن به شناخت مطلوب نسبت به شهر میتوانیم از تجربه کشورهای توسعهیافته استفاده کنیم و با دانش روز جلو برویم. آنچه مهم است این است که تهران شهر بزرگی است که مشکلات بسیار پیچیده و جامعالاطرافی دارد که بهترین راهحل این است که حل چنین معضلی به دست کارشناسان متخصص که دانش مرتبط وتجربههای زیادی دارند سپرده شود. البته در کنار آن باید از مردم نظرخواهی کرد. برای رسیدن به هر هدفی باید برنامهریزی کرد که آن هم کار افراد خبره و کارشناس است، باید چشمانداز و اهداف ترسیم شود. به برنامه زمانبندی بدهیم. مشکل تهران این است که برنامه و چشماندازی برای آن طراحی و ترسیم نشده است. قاعدتا وقتی برنامهای نداریم هرگز به اهدافی که داریم نخواهیم رسید. شناخت مردم از شهر تهران، معنایش این است که این شهر باید مشکلات و گرفتاریهاش کم شود، جرایم و آسیبهای اجتماعی کم شود. همه این مسائل پیچیده نیاز به کارشناسی و برنامهریزی دقیق و یک مسیر پیوسته دارد.
نظر شما