دوشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۸
موضوع ادبیات مدافعان حرم «انسانِ جهانی» است

مهدی کاموس گفت: در ادبیات و زندگینامه شهدای مدافع حرم، با انسانی جهانی روبه‌رو هستیم وبا انسان مقاومت. یعنی در داستان‌ها و زندگینامه‌های دفاع مقدس انسانی را می‌بینیم که برای حفظ یک دین جهان‌شمول در جغرافیای ایران مبارزه می‌کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، دومین دوره انتخاب بهترین کتاب مدافعان حرم؛ جایزه «سردار شهید حاج حسین همدانی» به‌همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در حال برگزاری است؛ در همین راستا سلسله نشست‌های تخصصی با عنوان واکاوی نسبت ادبیات مقاومت و پایداری با جریان مدافعان حرم، برگزار می‌شود.
 
مهدی کاموس؛ نویسنده و پژوهشگر ادبی در یک نشست تخصصی به «بررسی و میزان تأثیرگذاری زندگینامه‌نویسی در تبیین فرهنگ مدافعان حرم» پرداخت.
 
درباره جایگاه زندگینامه‌نویسی در تبیین شخصیت‌هایی که در جبهه مقاومت و مدافعان حرم حضور داشته‌اند، توضیح بفرمایید.
زندگینامه‌ها و زندگینامه‌نویسی جایگاهش در حوزه فرهنگ و در حوزه ادبیات، برمی‌گردد به خاستگاه زندگینامه‌نویسی. یعنی اگر بخواهیم در طول تاریخ تطور و تحول ژانرهای ادبی نگاه کنیم، می‌بینیم که از افسانه‌نویسی و اسطوره‌نویسی وقتی انسان به سمت تاریخ‌نویسی می‌خواهد حرکت کند، بحث را با زندگینامه‌نویسی آغاز می‌کند. به‌گونه‌ای که مشهور است، تا قبل از قرن بیستم و تا اواسط قرن نوزدهم تاریخ را جزو زندگینامه‌ها نمی‌دانستند.
 
بعدها این تعبیر در زمان ما تغییر پیدا کرد و تاریخ به‌نوعی همان زندگینامه‌ها محسوب می‌شدند ولی زندگینامه بزرگان، زندگینامه شاهان و زندگینامه پیروزمندان و قدرتمندان،‌ بعداً کم‌کم تغییر کرد و آمد به سمت شوالیه‌ها و قهرمانان یک ملت و قدیسان و کشیش‌ها و افراد روحانیون ملت‌ها و ملل مختلف و بعد از قرن هفدهم و بخصوص در قرن هیجدهم زندگینامه‌نویسی تغییر می‌کند و با مردم‌گرایی که اتفاق می‌افتد در دوره پس از رنسانس در اروپا، ماجرا به این سمت می‌رود که زندگی انسان‌های عادی هم موردتوجه قرار می‌گیرد و با رشد سواد و دانش و با رشد فضاهای اسکولاستیک و مدرسه‌ای و دانشگاهی و رشد علم، مردم که قدرت نوشتن پیدا می‌کنند، کم‌کم نوشتن زندگی مردم هم به میدان می‌آید و زندگینامه‌نویسی از آن جایگاه بالا و از جایگاه شاهان و قدیسان به سمت زندگینامه مردم عادی می‌آید.
 
از این‌رو،‌ زندگینامه‌نویسی به سطحی می‌رسد که انسان‌ها زندگینامه‌های خودشان را می‌نویسند و زندگینامه‌های خودنوشت آغاز می‌شود و از همه مهم‌تر بحث اعترافات مطرح می‌شود. شما اگر نگاه کنید چند کتاب مثل سنت آگوستین قدیس مشهور به اعترافات آگوستین و اعترافات ژان‌ژاک روسو، این‌ها اعترافاتی بودند که حوزه ارتباط انسان با جهان را تغییر دادند و نشان دادند که انسان‌ها برای اینکه با جهان ارتباط برقرار کنند چقدر میان خودشان و دیگران موانع و لایه‌هایی وجود داشته است.
 
زندگینامه‌نویسی این لایه‌ها را برمی‌دارد و رابطه انسان با جهان را کاملاً نشان می‌دهد که بعد زندگینامه‌نویسی که سمت‌وسوی ادبی پیدا می‌کند در پیوند با رمانس و پیوند با قصه‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌ها، به سمت داستان‌های نو حرکت می‌کند و رمان پدید می‌آید. می‌شود گفت به‌نوعی پدر و یا پدربزرگ رمان‌های امروز زندگینامه‌ها و اعتراف‌نامه‌هایی هستند که در طول تاریخ نوشته شده است.
 
با این تبارشناسی خیلی خلاصه که من در مورد زندگینامه‌نویسی عرض کردم، اگر بخواهیم جایگاه زندگینامه‌نویسی و زندگینامه‌ها را در تبیین فرهنگ بررسی کنیم، باید از اینجا شروع کنیم که داستان‌ها به انسان‌های ممکن و متصور می‌پردازند. یعنی داستان‌ها به زندگی انسان‌هایی می‌پردازند که ما در ذهن خودمان می‌گوییم که امکان دارد چنین آدمی وجود داشته باشد و این آدم برای ما متصور است و بحث، بحث انسان ممکن و متصور است. اما زندگینامه بحثش، بحث انسان موجود است. یعنی این انسان وجود خارجی دارد و موجود است.
 
در رمان‌ها انسان‌ها زندگی انسان‌های مختلف و متفاوتی را مطرح می‌کنند و به‌نوعی می‌توانند نمادین باشند. اما در زندگینامه‌نویسی و زندگینامه‌ها با زندگی یک انسان مشخص روبرو هستیم و آن ملموس است و کسی نمی‌تواند خودش را جای او بگذارد، بلکه می‌تواند او را به‌عنوان الگو و اسوه در نظر بگیرد. اما مثل یک شخصیت‌ها در رمان‌ها و داستان‌ها نیست.
 
در رمان‌ها و داستان‌ها ما همزاد‌پنداری می‌کنیم و خودمان را جای شخصیت‌ها می‌گذاریم. چون شخصیت‌های ملغمه‌ای از انواع شخصیت‌ها هستند که در ذهن نویسنده شکل گرفته است. اما در زندگینامه‌نویسی با یک انسان موجود و متعین و منحصر‌به‌فرد روبه‌رو هستیم که انسان منحصربه‌فرد راه را به ما نشان می‌دهد و می‌گوید که می‌شود این‌جوری هم زندگی کرد و بود. در رمان‌ها معمولا زندگی‌های مطلوب و آرمانی مطرح می‌شود، در برخی از رمان‌ها ولی در زندگینامه‌ها، که تمام زندگینامه‌ها چه داستانی و چه غیرداستانی، و زندگینامه‌های فردی و جمعی، معمولا میزان رئالیته و واقعیت بسیار بالاست و این نشان می‌دهد که من می‌توانم چنین آدمی باشم و به اینجا برسم و این کار را بکنم. به خاطر همین زندگینامه‌ها در ساخت فرهنگ در یک جامعه اهمیت پیدا می‌کنند.
 
شما گفتید که زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم و زندگینامه سرداران و رزمندگان چه جایگاهی در تبیین فرهنگ مقاومت دارد. اینجا هم ورود ما در ابتدا باید ورود ما به مقوله انسان‌شناسی باشد. یعنی ما باید ببینیم زندگینامه‌هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده‌اند، این زندگینامه‌ها چه انسانی را معرفی می‌کنند و به کدام انسان می‌پردازند و چقدر دغدغه زندگینامه‌های ما،‌ زندگینامه انسان انقلاب اسلامی است.
 در اینجا شاید لازم باشد یک پرانتز باز کنیم و بگوییم انسان انقلاب اسلامی کیست و چه ویژگی‌های کلی باید داشته باشد؟ بعد ببینیم انسان انقلاب‌ اسلامی در این زندگینامه‌ها چگونه متجلی شده و بعد انسان دفاع مقدس چگونه متجلی شده و بعد از انسان دفاع مقدس،‌ انسان تمدن نو اسلامی مطرح است که در تمام این‌ها، و وجه مشترک تمام این‌ها، موجودی است به نام انسان مقاومت. که در ادبیات و زندگینامه شهدای مدافع حرم، با انسانی جهانی روبرو هستیم و با انسان مقاومت. یعنی در داستان‌ها و زندگینامه‌های دفاع مقدس انسان ایرانی را می‌بینیم، انسانی که برای حفظ یک دین جهان‌شمول در جغرافیای ایران مبارزه می‌کند و می‌جنگد و خصلت انسان ایرانی را دارد. به خاطر این من در مقاله‌ای در سال‌های پیش گفتم که از گمشده‌های ادبیات دفاع مقدس ما که چهار گمشده دارد، یکی انسان ایرانی است. یکی تاریخ اجتماعی ملت ایران است، یکی امر قدسی است و دیگری امر زیبا. بحث ما در اینجا انسان ایرانی است.
 
اما در زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم، ما بحث انسان جهانی را می‌بینیم، انسانی که برای حفظ دین جهان‌شمول و دین الهی، از جغرافیا و مرز ایران بیرون می‌آید و فراتر می‌رود و آنچه مهم است باید ببینیم که فلسفه مقاومت در کجا شکل می‌گیرد که خاستگاه فلسفه مقاومت در انسان انقلاب اسلامی است. انسان انقلاب اسلامی انسانی است که به تعبیر من در میان دنیای ناسوت و لاهوت و در فضای مادی‌گرایی که زیست می‌کند، تلاش می‌کند الهی زندگی کند. یعنی شما نگاه کنید انسان قبل از انقلاب اسلامی، انسانی بوده است که به او می‌گفتند اگر انسان مسئله‌مند نیستی که زندگی عادی خودت را انجام بده.
 
زیست فیزیولوژیک و زیست طبیعی که داری؛ اما انسان مسئله‌مند و انسان دغدغه‌مند هستی، مسئله حق داری و می‌خواهی ببینی حق چیست و کجاست و چه کارکردی در زندگی شما دارد،‌ اگر دنبال آزادی هستی برو جهان غرب و لیبرالیسم. اگر دنبال عدالت و مساوات و تساوی هستی، برو سوسیالیسم، اما اگر احساس می‌کنی می‌خواهی روی پایه‌های خودت و مرز جغرافیایی خودت بایستی و به ملت خودت می‌خواهی توجه کنی، به نژاد خودت می‌خواهی توجه کنی، برو دنبال ناسیونالیسم.
 
هر کدام از این‌ها را که بخواهی بروی برای شما مهیاست. اما انسان انقلاب اسلامی تحت تأثیر فقه حضرت امام که به جنبه‌های اجتماعی و سیاسی دین توجه می‌کند بر اساس هویت شیعی دین توجه می‌کند و به امت اسلام توجه می‌کند و تمام قواعد را به هم می‌زند، یعنی قواعد دنیای پس از جنگ جهانی دوم را برهم می‌زند، تحت تأثیر فقه سیاسی امام، این انسان می‌شود انسان انقلاب اسلامی منقلب می‌شود و به دنبال یک انقلاب اسلامی در جهان می‌گردد. ازاین‌رو می‌شود که انقلاب اسلامی ایران موردتوجه همه آزادگان جهان قرار می‌گیرد و کسانی که در تفسیر آن ناتوان می‌شوند، به آن برچسب پُست‌مدرنیسم و پُست‌مدرن بودن به این انقلاب می‌زنند. چون انقلاب اسلامی ایران مهم‌ترین کاری که می‌کند سوژه را حذف می‌کند. یعنی سوژه‌ای در جهان وجود داشته و آن‌هم زندگی غربی بوده که در هژمونی قدرت‌های بزرگ بعد از جنگ جهانی دوم در دو بلوک شرق و غرب هست، این دو را کنار می‌زند و می‌گوید من حقوق بشر مبتنی بر مادی‌گرایی مبتنی بر هژمونی قدرت سلطه را اصلاً نمی‌پذیریم.
 
یعنی سوژه را اصلا حذف می‌کند و می‌گوید من بر اساس حاکمیت الهی می‌خواهم صحبت کنم. من مرزهای جغرافیایی این‌جوری را قبول ندارم و می‌خواهم بر اساس این انجام بدهم. البته این اندیشه ریشه‌هایی دارد در اندیشمندان جهان اسلام و از این‌ها سوءاستفاده‌هایی هم شده است. مثل قرآن که مولوی می‌گوید قرآن را به مثل مانند یک ریسمانی بدان که هم می‌توانی با آن به ته چاه بروی و هم می‌توانی با آن به آسمان بروی. از این تلقی سوءاستفاده‌هایی هم شده است و ما افراطی‌گران را در جهان می‌بینیم که چه‌ها می‌کنند اما ماهیت اصل زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم انسان انقلاب اسلامی است که تجلی آن در انسان مقاومت و انسان جهانی است. طبیعتاً این زندگینامه و این مدل زندگینامه‌ها در ساخت نگرش انسان‌ها تأثیر دارند و همان‌طور که اسوه و الگو ارائه می‌دهند می‌توانند جهت‌دهنده حوزه‌های فرهنگی ما باشند.
 
 ما در زندگینامه‌نویسی یک خودنوشت داریم و یک دگرنوشت. دگرنوشت‌ها را اکثراً نویسنده‌ها می‌نویسند و عموماً هم چون دست به قلم هستند، از قواعد خاص خودشان بلدند و خوب هم می‌نویسند. اولاً وجه تمایز این دو را بفرمایید و برای این که کسی که زندگینامه خودش را می‌نویسد برای ورود افراد به عرصه ما چه اقداماتی را باید انجام بدهیم، چون خیلی‌ها هستند که گنجینه‌های بزرگی را در سینه‌هایشان دارند و تا کسی سراغ آن‌ها نروند، از آن چیزی نمی‌گویند. چه‌کار کنیم که این افراد بتوانند خودشان خاطرات خودشان را بنویسند؟ الآن آزادگان زیادی هستند که خاطرات زیادی را در سینه دارند و معمولاً هم بیان نمی‌کنند، چه‌کار باید بکنیم که این‌ها را تشویق و ترغیب کنیم که لااقل خودشان این خاطرات را مکتوب کنند.
 
زندگینامه‌نویسی به اعتبارهای مختلف، دسته‌بندی‌های مختلفی دارد. یعنی ما زندگینامه‌های داستانی داریم و زندگینامه غیرداستانی داریم. زندگینامه خودنوشت داریم که آتوبیوگرافی می‌گویند و زندگینامه دیگرنوشت داریم. زندگینامه‌نویسی فردی داریم و زندگینامه‌نویسی جمعی داریم. همین‌طور زندگینامه‌های خودنوشت، ما زندگینامه‌های خودنوشت ساختگی هم داریم. یعنی دیگری می‌آید و زندگینامه را می‌نویسد اما از زبان اول شخص و انگار که زندگینامه خودنوشت یا اتوبیوگرافی است، اما آتوبیوگرافی ساختگی محسوب می‌شود.
 
مثل فیلم‌های مستند ساختگی. مثل داستان‌ها و رمان‌های مستند ساختگی. یعنی رمان ژانر مستند است، اما در اصل مستند نیست،‌ بلکه ساخته شده و کار شده است. مثلاً در تئاتر هم ما نوعی تئاتر اعتراض این کار را داریم که در تئاتر مستند، تئاتر مستند ساختگی را هم داریم.
 
اما نکته‌ای که شما اشاره کردید، ما باید دقت کنیم که دچار خطای استراتژیک نشویم. در گذشته زندگینامه‌‌های خودنوشت که به یادگار مانده و ما می‌خوانیم محصول شخصیت‌هایی بوده که این شخصیت‌ها افرادی فرهنگی بوده‌اند و افراد عالم و بزرگ بوده‌اند. وقتی ما با زندگینامه‌های خودنوشت درباره مثلاً وزرا و یا نایب‌السلطنه‌ها روبرو می‌شویم، این‌ها اهل قلم و نوشتن بودند و خودشان می‌نوشتند. بعضی‌ از هنرمندان هم بودند که ویژگی نویسندگی داشتند و می‌نوشتند. درغیر این صورت معمولاً زندگینامه‌های هنرپیشه‌های معروف جهان را که شما می‌بینید، این‌ها زندگینامه‌هایی است که دیگران از زبان اول شخص نوشته‌اند. یعنی زندگینامه را از مرجع روایت و راوی اصلی گرفته‌اند و بعد آن را به زبان ایشان تنظیم کرده و ایشان زندگینامه را خوانده و آن را تأیید کرده است.
 
پس یک نکته را باید دقت کنیم که خیلی اصرار نداشته باشیم که افراد را نویسنده کنیم تا بنشینند و بنویسند. نویسندگی یک کاری است که محصول جوشش و کوشش است، اما جوشش باید وجود داشته باشد و تا زمانی که جوشش وجود نداشته باشد، هرچقدر هم شما کوشش کنید، نمی‌توانید به این سادگی نویسنده بشوید. حداقل امکانش خیلی کم است و استثناهایی در این زمینه دیده شده است.
 
نکته مهم این است که ما باید به افراد کمک کنیم که بتوانند خاطره‌گو بشوند. خاطرات خودشان را بتوانند بیان کنند و راه آن‌هم این است که از طریق دیدن خاطرات و مثلاً فیلم‌های خاطره‌گویی و خواندن خاطره‌ها، افراد را با شیوه‌های خاطره‌گویی آشنا کنیم و خاطره نوشتن. چون نوشتن خاطرات و یادداشت‌های روزانه،‌ کمک می‌کند. اما اگر بخواهیم یک زندگینامه جدی را با ساختار ادبی و هنری از یک شخصی داشته باشیم، بهترین راه این است که یک نویسنده حرفه‌ای این زندگینامه را یا از زبان اول شخص به‌عنوان یک زندگینامه خودنوشت یا دیگرنوشت تنظیم و آماده کند. در غیر این صورت چیزی که وجود دارد خاطرات شفاهی است یا تاریخ شفاهی است که ویژگی‌های خودش را دارد و ما می‌توانیم از افرادی که صاحب خاطرات ارزشمندی هستند و این ارزش و خاطرات برای ما هویت‌ساز است، از طریق تاریخ شفاهی خاطرات را استخراج کنیم.
 
می‌خواهم عرض کنم که برای رسیدن به مقصود یک راه وجود ندارد و این‌که طرف را وادار کنیم که برود و نویسندگی یاد بگیرد. می‌شود با او مصاحبه تاریخ شفاهی کرد و خاطرات را از او گرفت، می‌شود او را تشویق کرد به خاطره‌نویسی، در خاطره‌نویسی اسلوبی که در زندگینامه داریم کمتر رعایت می‌شود. یعنی شروع و میانه و پایان و در واقع بیان چرایی و چگونگی کمتر در خاطرات مطرح می‌شود خاطرات معمولاً کوتاه و بریده‌بریده هستند و یک روایت منسجمی را نمی‌طلبند و راحت‌تر می‌شود خاطره را نوشت. عرض من این است که باید به این مسئله به شکل حرفه‌ای نگاه کرد.
 
یک زندگینامه خوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟
وقتی شما لفظ خوب را به کار می‌برید، ما وارد ارزیابی می‌شویم و وقتی وارد ارزیابی بشویم،‌ معمولا دچار خطا می‌شویم. چه بسا یک زندگینامه خیلی اصولی نوشته بشود ولی مورد استقبال مردم قرار نگیرد و برعکس هم موجود است. شما واژه مردم‌پسند و عامه‌پسند را به کار بردید، آن هم در واقع نمی‌شود یک ویژگی در معیارهای زندگینامه در نظر گرفت. اساسا زندگینامه‌ها یک امر عامه‌پسند است. خود زندگینامه یک امر عامه‌پسند است.
 
من در تحلیل روند و تحول ادبیات دفاع مقدس در ایران، عرض کردم که ما اگر در دهه شصت به‌جای اینکه با رمان و بعد با داستان کوتاه شروع می‌کردیم، چون ما در دهه شصت دنبال این بودیم که رمان برجسته در حوزه دفاع مقدس و جنگ داشته باشیم، بعد به داستان کوتاه قناعت کردیم و در دهه هفتاد تازه خاطرات را جدی گرفتیم و به سمت خاطره‌نویسی و زندگینامه‌نویسی در دهه هفتاد آمدیم. یعنی اول زندگینامه‌نویسی و بعد خاطره‌نویسی و الآن هم تاریخ شفاهی.
 
پیشنهاد من این بود که اگر ما به‌جای رمان‌نویسی از زندگینامه‌نویسی شروع می‌کردیم، چه‌بسا مسیر درستی را طی می‌کردیم. چون زندگینامه‌ها پدر داستان‌ها و رمان‌ها هستند. همان‌طور که خاطرات می‌شود گفت به‌نوعی پایه‌های زندگینامه‌نویسی محسوب می‌شوند. نکته‌ای که اینجا می‌خواهم عرض کنم این است که اگر برای یک زندگینامه بخواهیم اصول درست در نظر بگیریم، به نظر من هر زندگینامه حداقل سه پایه دارد. مهم‌ترین پایه هر زندگینامه پژوهش است. یعنی ما باید وفور اطلاعات لازم و مهندسی اطلاعات لازم را در زندگینامه ببینیم. پژوهش به نظر من یکی از پایه‌های اصلی زندگینامه است که می‌شود به‌عنوان یک زندگینامه معیار و زندگینامه قابل‌قبول از آن سخن گفت.
 
بحث بعدی، بحث مستندنگاری است. یعنی گاهی ما پژوهش خوبی را در مورد زندگی یک شخص یا یک گروه انجام می‌دهیم، اما وقتی می‌خواهیم بنویسیم، مستند نمی‌نویسیم. بلکه نوشته‌های ما در مورد زندگی یک شخص، تکیه به یک سند ندارد. آن سند می‌تواند سند مکتوب باشد، می‌تواند سند تاریخی باشد و می‌تواند یک صوت باشد و یا یک عکس باشد و یا یک دوره تاریخی باشد.
 
سومین پایه، پایه ادبی است. یعنی عوامل ادبی است که در کنار شاخص‌های پژوهش و مستند،‌ می‌شود گفت که پایه ادبی و روایی. چون احتمال دارد برخی از زندگینامه‌ها ادبی نباشند، زندگینامه‌های مستند، اما باید روایی باشند. یعنی چی؟ یعنی باید آن تجارب متراکم شده در زندگینامه‌نویس را به شکل ساختارمند بیان بکند. دارای یک شروع، میانه و پایان باشد. شروع و میانه‌ها و یک پایان منسجمی باشد که بتواند پژوهش را در قالب مستند ساختارمند بکند که هم به درک مطلب و هم به تبیین مطلب کمک کند.
 
پس اگر بخواهیم بگوییم زندگینامه خوب، زندگینامه‌ای است که بشود پژوهش را در آن دید، استناد را در آن دید، و همین‌طور جنبه‌های روایی و ادبی را.
 
به استناد اشاره کردید، آیا معیارهایی برای راستی‌آزمایی مطالبی که در زندگینامه‌نویسی مطرح می‌شود وجود دارد؟
در موضوع زندگینامه دو بحث داریم و آنچه که روایت می‌آید. یکی بحث باورپذیری است که اهمیت بیشتری دارد، یکی بحث میزان تطابق آن ماجرا با واقعیت. اگر بحث ما در رمان باشد و یا در خاطره ادبی یا در زندگینامه داستانی باشد، به‌طورکلی ما در داستان و رمان، محل صدق و کذب نیست. چه‌بسا یک مسئله‌ای واقعیت داشته باشد اما محل صدق و کذب نیست. اما در زندگینامه‌ها چرا. بحث واقعیت اهمیت بالایی پیدا می‌کند و اصلاً عنصر رئالیته، عنصر بسیار مهمی است و نکته این است که ما چگونه می‌خواهیم این را بیازماییم و راستی‌آزمایی کنیم؟‌ و ببینیم چقدر این مسئله واقعیت دارد. معمولاً دو مدل نقد وجود دارد. یک نقد درونی و یک نقد بیرونی.
 
نقد درونی یعنی سنجش داده‌های یک زندگینامه با سایر داده‌هایی که در آن زندگینامه وجود دارد. مثلاً اگر در یک زندگینامه‌ای شخصیت ما قهرمان پرش باشد و یا قهرمان زیبایی‌اندام باشد یا بوکسور حرفه‌ای باشد، ولی از پریدن از یک ارتفاع کوتاه ناتوان باشد، مگر اینکه استدلال خاصی داشته باشد، مثلاً آن دوران دچار یک بیماری خاص شده باشد یا فرض کن در یک درگیری دونفره نتواند از خودش دفاع بکند، این یک مقدار در تضاد است که معمولاً برعکس اتفاق می‌افتد و یک شخصیت معمولی با یک جثه معمولی بدون این‌که ورزشکار باشد، می‌بینیم که در میدان نبرد، مثلاً یک فاصله ده متری یا شش متری می‌پرد و یا پنج شش نفر را می‌زند و این‌ها مثلاً می‌بینید که با واقعیت خود داستان در نقد درونی است.
 
دیگری نقد بیرونی است. نقد بیرونی هم برمی‌گردد به اظهارنظر دیگرانی که در این واقعه بوده‌اند یا با این واقعه آشنایی دارند. این دو ملاک را ما در نقد درونی و نقد بیرونی می‌شود گفت که ملاک‌های سنجش و راستی‌آزمایی استناداتی است که در آن زندگینامه رخ می‌دهد و اتفاق می‌افتد. چون نکته اساسی این است که خیلی زندگینامه‌هایی که ما می‌خوانیم، این‌که گفتم خیلی چون با عدد فراوانی بالا تطابق تاریخی و جغرافیایی ندارند. مثلاً در بحث خرمشهر است و شهر دارد سقوط می‌کند آنجا برق قطع شده و چند روز است که برق قطع است، ولی در آن زندگینامه که ما می‌خوانیم برق قطع نیست.
 
یا فرض کنید شخصیتی دارد در اوایل بهار در کوه‌های کردستان دارد می‌رود و تی‌شرت تن کرده است. شما در مردادماه هم در برخی از کوه‌های کردستان نمی‌توانید بدون لباس گرم بروید و هوا سرد است. این‌ها تطابق جغرافیایی ندارد. یا مثلاً فرض کنید یک زندگینامه مشهوری که بارها  تجدید چاپ شده، از نظر تطابق تاریخی، دو سه تا واقعه تاریخی را پس‌وپیش آورده و گفته. این‌ها از طریق نقد بیرونی قابل‌آزمایش است و بقیه هم نقد درونی است.
 
زندگینامه‌نویسی چه جایگاهی در ادبیات به‌ویژه ادبیات پایداری دارد؟
تلویحا اشاره کردم که ما در نیمه دوم دهه هفتاد تازه متوجه اهمیت زندگینامه‌ها در حوزه ادبیات دفاع مقدس و یا ادبیات مقاومت و پایداری و ادبیات جنگ در اینجا تازه متوجه اهمیت زندگینامه‌ها شدیم. ریشه‌هایش را نمی‌خواهم بیان کنم چون برخی ریشه‌ها می‌تواند سیاسی باشد و برخی ریشه‌ها ممکن است ادبی و فرهنگی باشد و برخی برمی‌گردد به سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ما و مدل سیاست‌گذاری فرهنگی که اشاره کردم، ما با رمان و داستان شروع کردیم. علتش هم این بود که در دهه پنجاه مؤلفه رو به رشد ادبیات ما رمان بود و ما در ادامه در دهه شصت همچنان دنبال رمان بودیم و کمتر به زندگینامه‌ها توجه کردیم.
 
درحالی‌که ما در دهه بیست و سی یعنی زمانی که پهلوی اول یعنی 1300 که رضاشاه بعد از کودتای سوم اسفند قدرت را به دست می‌گیرد، سیاست‌گذاران فرهنگی پهلوی اول می‌آیند به سمت زندگینامه‌نویسی مفاخر ایران برای ترویج ناسیونالیسم در ایران و برمی‌گردند می‌گویند دانشمندان ایرانی، قهرمانان ایرانی، شروع می‌کنند به زندگینامه‌نویسی و کسانی مثل نفیسی و مثل حسینعلی مستعان شروع می‌کنند به زندگینامه‌ها و این یک مؤلفه می‌شود.
 
اما در دهه ده و بیست و سی زندگینامه است و بعد از دهه سی و بخصوص بعد از کودتای 28مرداد 1332 که نویسندگان از واقعه‌نویسی در می‌شوند و به سمت تخیل می‌روند و به سمت رمانتیک درون‌گرا حرکت می‌کنند به علت سرخوردگی شدیدی که بعد از سرکوب همه آن آزادیخواهی‌ها پیش می‌آید در 28مرداد 1332، ما به سمت ادبیات داستانی حرکت می‌کنیم و خصوصاً سمت رمان. این اتفاق در دهه شصت ادامه آن ماجرا می‌شود و زندگینامه به‌نوعی فراموش می‌شود.
 
بعد از تشکیل دفتر خاطرات در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در دفتر هنر و ادبیات مقاومت، بعد از خاطرات بحث زندگینامه اهمیت پیدا می‌کند و بحث سرداران شهید اهمیت پیدا می‌کند و ما به این نتیجه می‌رسیم که امروز دیگر ادبیات کارکرد دهه شصت مثل تبلیغ و تهییج نباید داشته باشد و لازم ندارد. ما چی نیاز داریم؟ تثبیت و حفظ ارزش‌ها. بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس.
 
این آثار می‌رود در موزه و گالری‌های نقاشی و کلاً در یادمان‌ها و موزه‌ها. ولی این ارزش‌ها می‌آید در نقاشی و در تئاتر و فیلم و ادبیات و این‌ها. در حفظ ارزش‌ها بحث الگوسازی که مطرح می‌شود، الگوهای دوران دفاع مقدس مطرح می‌شوند و اینجا زندگینامه‌نویسی اهمیت پیدا می‌کند و می‌بینیم کسانی مثل نصرت‌الله محمودزاده که به‌عنوان گزارشگرهای جنگ در دوران دفاع مقدس حضور مستقیم داشتند. یعنی وقتی شب‌های قَدر عملیات کربلای چهار را آقای محمودزاده می‌نویسد، خودش در عملیات کربلای چهار حضور دارد و اصلاً دست‌نوشته‌هایش در همان عملیات است. یا وقتی در مورد حلبچه می‌نویسد، خودش در نزدیک‌ترین فرصت در حلبچه حضور دارد و عکس می‌گیرد و گزارش‌ها را می‌نویسد.
 
یعنی اول یک ستونی در روزنامه جمهوری در صحیفه روزنامه جمهوری در دهه شصت بود که محمودزاده به‌عنوان گزارشگر جنگ این گزارش‌ها را می‌نوشت و بعد محمودزاده به این نتیجه می‌رسد که حالا باید بیاید و زندگینامه شهید بروجردی را بنویسد. بعد می‌رود به یگانی که شهید بروجردی آنجا بوده و به لشکر و تیپ و گردان و می‌رسد به افرادی که از نزدیک در دسته و گروه محمد بروجردی بودند و سمت خانواده او می‌رود و محیط زیست او را می‌بیند و شروع می‌کند و این‌گونه می‌شود که مسیح کردستان خلق می‌شود و پشت سر آن سفر سرخ شهید علم‌الهدی نوشته می‌شود و بعد در مورد شهید خرازی نوشته می‌شود و همین‌طور نوشته‌های آقای محمودزاده در زندگینامه‌نویسی مطرح می‌شود و دیگران می‌آیند و آقای استاد جهانگیر خسروشاهی می‌آیند و شهید باکری را در غروب آبی روم می‌نویسند و کار می‌کنند و منتشر می‌کنند و به این‌گونه زندگینامه سرداران شهید مطرح می‌شود و کنگره سرداران شهید چیزی که موردتوجه قرار می‌گیرد چاپ زندگینامه‌هاست. یعنی کنگره سرداران شهید از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک محملی می‌شود برای انتشار زندگینامه‌های داستانی و غیرداستانی.
 
به خاطر همین می‌شود گفت که جایگاه زندگینامه‌ها در ادبیات پایداری یک جایگاه استراتژیک است و هنوز این ماجرا ادامه دارد و اکنون هم می‌بینیم که ما در همین دومین جشنواره شهید همدانی یکی از گروه‌های پرتعداد به لحاظ آثار زندگینامه است. یعنی حدود 71 اثر در حوزه زندگینامه شهدای مدافع حرم در دو سال گذشته نوشته شده است. یعنی تقریباً هر سه هفته یک زندگینامه منتشر شده است، درحالی‌که اگر توجه کنیم به تعداد شهدای مدافع حرم با توجه به تعداد شهدا، میزان آثار رشد کمّی خوبی داشته و دارد به سمت رشد کیفی مناسب هم حرکت می‌کند.
 
نسبت به دوسالانه اول ارزیابی شما چطور است؟
نسبت به آن هم یک رشد دو برابری داشته است و زندگینامه‌ها موردتوجه قرار گرفته‌اند و رشد کرده‌اند و یکی از علل آن این است که خانواده‌های شهدای مدافع حرم به میدان آمدند برای خاطره‌گویی و نوشتن خاطرات که اگر اینجا سؤال بشود من به تفاوت زندگینامه‌‌های دفاع مقدس و زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم خواهم پرداخت.
 
ما در زندگینامه دوران دفاع مقدس با انسان انقلاب اسلامی روبه‌رو هستیم که این انسان چند ویژگی دارد، یکی از ویژگی‌هایش این است که سوابق مبارزات انقلابی معمولا دارد. این نکته اساسی است. نکته دوم این است که این انسان به نسبت انسان‌های امروز سنتی‌تر است. و وابستگی بسیار عمیقی با پدر و مادر و خانواده و همین‌طور محل زیست خودش دارد. سوم این است که عِرق وطنی و ملی برای مبارزه در او موجود است و چهارم این‌که فاصله کمی با اصل انقلاب دارد. یعنی یک تحولی ایجاد شده و انقلابی اتفاق افتاده که با آن پتانسیل و آن شور و شوق آمده است و بسیار آرمان‌گرایانه‌تر است و ما در وصیت‌نامه شهدا که می‌بینیم، شهدا به‌گونه‌ای وصیت می‌نویسند که انگار مردم ایران مطمئن  هستند که وصیت آن‌ها را اجرا می‌کنند. یعنی این‌قدر اعتماد و سرمایه اجتماعی بین رزمندگان و ملت بالاست.
 
من در سال 1384 کتابی منتشر کردم به نام نیایش نسل سرخ. تحلیل محتوای وصیت‌نامه شهدای استان فارس است. در آنجا نشان دادم که چقدر وصیت‌نامه شهدا، رویکردش یک رویکرد عام است و برای همه مردم نوشته شده است. در پایان یک پاراگراف هم نسبت به مادر و یا همسرش گفته و عمدتاً این‌ها برای مادرانشان و پدرانشان به خاطر بافت سنتی‌ای که دارند سخن گفته‌اند و صحبت کرده‌اند و گفته‌اند و هنوز هم جنگ تمام نشده و این‌ها دارند با جامعه صحبت می‌کنند که این‌گونه جنگ را ادامه بدهید و این‌گونه از رهبری حمایت و پیروی کنید و کاملاً لقاءالله را نزدیک می‌دیدند چون مملو از آرمان‌گرایی و شعارهای آرمان‌گرایانه بودند.
 
یکی از مواردی که در وصیت‌نامه شهدای دفاع مقدس مطرح است، این است که بسیاری از جملات دکتر شریعتی و بسیاری از جملات امام و بسیاری از جملات شهید بهشتی، شهید مطهری در وصیت‌نامه‌ها به شکل ناخودآگاه آمده است. کسی که آشنا نباشد فکر می‌کند این رزمنده است که این جمله نغز را گفته است درباره شهید یا شهادت یا زندگی و رزم و مبارزه، درحالی‌که جمله مال دکتر شریعتی است. این نماد رسوخ کرده است.
 
حالا بیاییم در مورد دفاع از حرم شهید می‌شود و دارد وصیت‌نامه می‌نویسد. این چه ویژگی‌هایی دارد؟ نکته این است که اینجا ما در زندگینامه‌ها هم می‌بینیم که عمدتا افراد آن سابقه انقلابی را ندارند و همچنین سابقه دوران دفاع مقدس را هم ندارند. ما اگر چند شهید ویژه مثل شهید همدانی را جدا کنیم، شهید تقوی‌فر و شهید شاطری، این شهدا یا خود سردار شهید سلیمانی، این شهدا، کسانی بودند که هم سابقه در انقلاب داشتند، هم سابقه در دوران دفاع مقدس داشتند و بعد هم در مدافعان حرم، ولی الآن بچه‌هایی که رفته‌اند به‌عنوان مدافعان حرم می‌جنگند، مهم‌ترین ویژگی‌شان این است که آن سابقه‌ها را ندارند.
 
ظاهرا فکر می‌کنیم این فضل متقدم را ندارند. اما واقعیت امر این است که چون آن را ندارند، اتفاقاً نوع حرکتشان یک حرکت آرمانی‌تر است. یعنی بدون داشتن آن پشتوانه و بدون دیدن آن صحنه‌ها این تصمیم را می‌گیرند و می‌روند و این ارزش کارشان را بالاتر می‌برد. یک نکته اساسی این است.
 
نکته دوم این‌که پیوندهای خانوادگی بسیار عمیق‌تر و تنگاتنگ‌تر است تا شهدای دفاع مقدس. شهدای دفاع مقدس به‌واسطه سنتی بودنشان نوع فاصله‌ای که بین فرزند و پدر و مادر و حتی همسر وجود دارد، در شهدای مدافع حرم که عموماً جوانان بیست‌وچند ساله هستند، پیوندهای عاطفی با همسر و با پدر و مادر و خواهر و برادر، بسیار بالاتر است بخصوص با همسرانشان. ما در زندگینامه‌ها بسیار نقش همسران شهدای مدافع حرم را پررنگ می‌بینیم،‌ تا جایی که می‌گوییم این زندگینامه‌ها، زندگینامه شهید مدافع حرم نیست، بلکه زندگینامه همسر شهید مدافع حرم است. یعنی بیشتر از زندگینامه خود شهید باشد.
 
نکته بعدی این است که این افرادی که رفته‌اند و جنگیده‌اند و برای شهادت و برای دفاع از حرم رفته‌اند، نکته‌اش این است که این انواع اتفاقاتی که بعد از پایان جنگ برای خانواده شهدا می‌افتد را دیده‌اند. یعنی دیده‌اند که ما بر خلاف تمام آرمان‌هایی که داشتیم و داریم و شعارهایی که می‌دهیم، نمی‌توانیم یک شب جای خالی یک پسر را برای مادر یا پدرش پر کنیم. هر کاری هم که بخواهیم انجام بدهیم، نمی‌توانیم جای خالی یک پدر را یا مادر را برای یک فرزند شهید پر کنیم. این یک مقوله‌ای است که جزو مقوله فقدان است.
 
یعنی خیلی وقت‌ها می‌گویند قدر پدر و مادرت را بدان. بعد می‌گوید وقتی من مادرم را از دست دادم تازه متوجه شدم که شما چه می‌گویید. بحث فقدان یک پدر یا پدر یک فرزند، آن‌هم از مدل نوع خودخواسته و برای دفاع از یک ‌آرمان و یک کشور ما این را دیده‌ایم که اصلاً جای خالی آن‌ها پر نمی‌شود و شهدای دفاع مقدس این را ندیده بودند و فکر می‌کردند بعد از این‌ها خانواده‌هایشان را روی سر نگه می‌دارند، ولی این اتفاق هرچقدر هم ما تلاش بکنیم نمی‌افتد. این‌ها این شرایط را هم دیده‌اند و می‌دانند که ما اینجا هرچقدر هم امتیاز بدهیم برای خانواده او هرچقدر هم امکانات مادی بدهیم،‌ کسی نمی‌تواند جای خالی او را پر کند و کسی نمی‌تواند آن لحظه‌ای که همسر من، مادر من، فرزند من نیاز به حضور من دارد، من دیگر اینجا نیستم و دیده که چه اتفاقاتی افتاده و من نمی‌خواهم وارد مصداق بشوم.
 
چون من بیشتر عمر خودم را با خانواده شهدا سپری کرده‌ام چه در بنیاد شهید و چه غیرازآن. این‌ها چیزی است که ارزش مدافع حرم را بالاتر می‌برد. آن عِرق وطنی و حفظ میهن هم اینجا وجود ندارد و تمام این ویژگی‌ها باعث می‌شود که نوع حرکت و عظمت انسان مقاومت که جهانی می‌اندیشد، مشخص بشود. یعنی ارزشش بالاتر باشد و یک تفاوت محتوایی و معنایی دارد.
 
در مورد تفاوت‌های فرمیک و این‌که از نظر قالب چه تفاوت‌هایی دارد و در روایت‌ها چه تفاوت‌هایی دارد اینجا یک چیزهایی قابل‌قبول است و یک چیزهایی غیرقابل‌قبول است و باید اصلاح شود، اما در حوزه محتوا و معنا می‌شود گفت که شهید مدافع حرم برای عزم به رفتن و رزمیدن و شهید شدن، می‌توان گفت که یک بلوغی نسبت به انسان دفاع مقدس دارد و به سمت آن انسان تمدن نو حرکت کرده. از جنس سردار سلیمانی و از جنس مثلاً حاج عبدالله والی. حاج عبدالله والی هم که در جبهه شهید نمی‌شود، می‌بینیم که جنس او هم از جنس انسان تمدن نو اسلامی است. یعنی منظورم از انسان تمدن اسلامی کسی است که جهانی می‌اندیشد و به دنبال محرومیت‌زدایی و به دنبال نفی شرک و باطل است و در عوض منافع ندارد، منت هم نمی‌گذارد.
 
من در جهاد دانشگاهی صحبت کردم و گفتم سردار سلیمانی ادامه انقلاب اسلامی بود. یعنی بین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی،‌ سردار سلیمانی ادامه انقلاب اسلامی بود و دال تهی گفتمان انقلاب اسلامی بود. به خاطر همین از همه طیفی مخالف و موافق به او احترام می‌گذارند و در مراسم او می‌آیند. چرا؟ چون او دال تهی احترام به انقلاب اسلامی بود، چون در گفتمان انقلاب اسلامی ما دنبال کسی می‌گردیم که بیاید و محرومیت‌زدایی کند و خودش و خانواده‌اش منافعی نبرند و منتی هم نگذارد و آخرسر هم بگوید که من خاک پای شما هستم و سرباز هستم. این دال تهی اینجا اتفاق افتاد و رخ داد.
 
یعنی می‌خواهم بگویم شهدای مدافع حرم هم ارزش آن نگاه انسان‌شناسی که ما داریم اگر بخواهیم ارزشمندی را نگاه کنیم در این‌هاست. یعنی این‌ها فاصله بین دوران دفاع مقدس و بعد از دوران دفاع مقدس را دیده‌اند و شیفت ارزش‌ها را دیده‌اند و مدل برخورد با خانواده شهدا و رزمندگان پس از جنگ را دیده‌اند و الآن به نوع دیگری حرکت می‌کنند.
 
با توجه به این‌که اغلب شهدای مدافع حرم گمنام هستند و در جامعه شناخته‌شده نیستند، و خیلی از نویسندگان با این‌ها آشنا نیستند و از طرفی شما فرمودید که بحث خودنوشت و این‌ها که خانواده‌هایشان ورود پیدا نکنند از باب این‌که این‌ها اگر اهل قلم نباشند و احیانا به‌صورت اجبار باشد، چطور می‌شود این فاصله را برداشت و نویسنده‌ها بتوانند با این‌ها آشنایی پیدا کنند و به ماجرا ورود پیدا کنند به غیر از شهدای شاخص مثل شهید حججی و سردارانی که هستند، سایر شهدای مدافع حرم که همان اوایل که شهید شده بودند، روی سنگ قبر این‌ها از دوستان ما بودند که محل شهادت را نوشته بودند بلاد کفر. این محدودیت وجود داشت که این‌ها در چه منطقه‌ای رفتند و جنگیدند و شهید شدند. این اگر بخواهد برداشته بشود، آیا راهکاری به ذهن شما می‌رسد؟
نکته‌ای که باید توجه کنیم این است که عموماً به علت افزایش میزان پایه تحصیلی و سواد خانواده‌های شهدای مدافع حرم، امکان نوشتن در این‌ها بیشتر است، همسرشان یا خواهرشان بتواند بنویسد. این یک نکته‌ای است و من این امکان را نفی نمی‌کنم، بلکه می‌گویم اجبار نکنیم. می‌شود این خاطره و این زندگینامه را به یک شخص نویسنده‌ای ارجاع بدهیم که بنویسد. می‌تواند مشاور داشته باشد و یا نوشته‌هایش توسط یک ویراستار، ویراستاری بشود، عرض بنده این بود که وقتی نمی‌توانیم اجبار نکنیم. یک نکته هم وجود دارد، اگر ما بعداً با انبوهی از نوشته‌هایی روبرو بشویم که این نوشته‌ها از نظر روایی و ادبی ضعف داشته باشند، در آینده نزدیک میدان را از دست خواهیم داد، ولی اگر نویسنده‌های حرفه‌ای بیایند و این مسئله را بنویسند و یا کمک کنند و یا به‌عنوان راهنما کنار دست این نویسنده قرار بگیرند خیلی خوب است.
 
یکی از سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ما این هست و این خوب است که ما برای خانواده‌های شهدای مدافع حرم، کلاس‌های نویسندگی بگذاریم و کسانی که علاقه به نوشتن دارند، مثل خواهرانشان، همسرانشان، حتی مادران و پدران و برادرانشان، این خوب است که ما کلاس‌های نویسندگی بگذاریم و راهنما هم در کنار دستشان باشد و کمک کند برای نوشتن آن‌ها. اما این‌که فرض کنید ما یک چیزی خودمان بنویسیم و بعد هم ویراستاری کنیم و به نام آن شخص منتشر کنیم و یا یک نوشته ناقصی را فقط به خاطر این‌که همسر شهید و یا مادر شهید آن را نوشته و یا برادر شهید نوشته بخواهیم آن را منتشر کنیم و از معیارهای نویسندگی عدول کنیم، در آینده نزدیک این ژانر را از دست خواهیم داد و به سمت ضعف و سستی می‌رویم و این را از دست می‌دهیم.
 
کما اینکه اکنون یکی از آسیب‌هایی که ما در زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم داریم می‌بینیم همین است. یعنی در مادرانه‌ها و همسرانه‌هایی که نوشته شده است، در این‌ها ما بسیار روابط عاطفی قوی را می‌بینیم و بسیار لحظات ناب را می‌بینیم، اما چون مادر یا همسر نویسنده نبوده، از ضعف‌های فنی بسیاری برخوردار است. مثلا انسجام روایی ندارد و دوران کودکی دیده نشده و یا نحوه شهادت اصلا مشخص نیست.
 
یکی از مشکلات اصلی ما این است که ما وقتی داریم زندگینامه یک شهید مدافع حرم را از زبان مادر یا همسرش می‌خوانیم، بیشتر داریم زندگینامه همسر شهید را می‌خوانیم. البته آن هم به‌خودی‌خود جایگاه خودش را دارد، اما زندگینامه شهید مدافع حرم برای ما نمی‌شود. ما بیشتر داریم زندگینامه مادر شهید را می‌‌خوانیم تا زندگینامه خود شهید را.
 
مثلا بخش مهمی از کتاب به بحث خواستگاری گذشته و یک‌سوم کتاب در مورد خواستگاری و روابط عاطفی بین این زن و مرد است، اما از گذشته و آینده و آن لحظه مهم که من خواهم گفت یکی از آسیب‌ها چی است، از آن لحظه مهم غفلت شده است.
 
این باعث می‌شود وقتی ما به سمت نویسنده‌های حرفه‌ای در زندگینامه‌نویسی و حتی رمان‌نویسی مدافعان حرم نمی‌رویم، مشکل این است که فلسفه مقاومت در زندگینامه‌های مقاومت گُم است. الآن می‌شود گفت گمشده فصل‌های زندگینامه شهدای مدافع حرم فلسفه مقاومت است. وقتی شما زندگینامه یک شهید را می‌خوانید هیچ‌وقت نمی‌گوید بعد چی شد؟ آخرش شهید شد و همان ابتدا که کتاب را باز می‌کنید می‌دانید که سرانجام چه می‌شود، پس ماجرا بعد چی شد نیست. ماجرا چرا و چگونه است. ما در پیوند سه اصل داریم. چرا، چگونه و چه شد. اینجا بعد چه شد وجود ندارد. چرا و چگونه وجود دارد.
 
چگونه بودن یک واقعه نویسنده‌ای توانا می‌خواهد و از همه مهم‌تر چرایی مسئله است. ما در همین فرم‌های زندگی دفاع مقدس، زندگینامه شهدای حرم، یک شاخص روایی و ادبی گذاشتیم، یک شاخص پژوهشی و یک شاخص مستند و یک شخص محتوایی و معنایی گذاشته‌ایم که شامل دو بخش است و بیشترین امتیاز را هم دارد. یکی بیان ریشه‌ها و فلسفه مقاومت انسان انقلاب اسلامی در عرصه‌های بین‌الملل و دیگری انتقال مفاهیم و ارزش‌ها و تجربیات نگرش‌ساز در زندگینامه شهدای مدافع حرم.
 
اگر این زندگینامه‌ها نتوانند بگویند که چرا ما در خارج از مرزها دارد مقاومت می‌کنیم و می‌جنگیم و دفاع می‌کنیم، اگر نتوانند بگویند چرا و نتوانند تبیین بکنند بحث فلسفه مقاومت را، و نتوانند تبیین کنند پیوند و ارتباط ما در خارج از مرزها را با اصل انقلاب اسلامی، عملاً این زندگینامه‌ها تبدیل می‌شوند به یک سری آثار عامه‌پسند عاطفی در مورد انسان‌هایی که پایان مقدسی داشتند. این که عرض می‌کنم در زندگینامه دفاع مقدس امر قدسی گم شده است، این در زندگینامه شهدای دفاع مقدس هم هست. امر قدسی گم شده است.
 
این که چطور یک انسان از لذایذ دنیای مادی خودش می‌برد و به لاهوت فکر می‌کند و به آن سمت می‌خواهد برود، این معلول یک علت‌های متفاوتی باید باشد. چه چیزهایی باعث می‌شود که این انسان رها بکند و دنیا را کنار بگذارد و قید زن و بچه و مادر و پست و مقام و تمام لذائذ مشروعی که ما می‌بریم را که خداوند به ما هدیه داده، تمام این‌ها را کنار می‌گذارد و می‌رود دنبال سختی و بحران و شهادت.
 
این مسئله بیان و تبیینش که کار زندگینامه مقاومت و پایداری اصلاً کارکردشان و فانکشن و وظیفه‌شان بیان و تبیین این موضوع است و این در واقع یک نویسنده توانمند را می‌طلبد. البته به‌استثناء کار ندارم و ممکن است استثناء هم وجود داشته باشد. ولی این آسیب را دارد که زندگینامه‌های مدافعان حرم را به سمت آثار عامه‌پسند و عاشقانه می‌برد و به سمت آثار عاشقانه خانوادگی می‌برد یعنی این نکته وجود دارد که می‌شود زندگینامه‌‌های عامه‌پسند خانوادگی.
 
چون زندگینامه‌‌های خانوادگی هم انواع مختلفی دارد، عاشقانه، خانوادگی، معمایی، پلیسی و... نکته این است که ما بااینکه آموزش بدهیم خانواده‌های شهدا را برای نوشتن برای آن‌ها راهنما بگذاریم موافق هستیم و بااینکه اگر استثنائی بین آن‌ها وجود دارد و اهل قلم است، موافق هستیم. این که همسران و مادران و برادران و پدران شهدای مدافع حرم جوان هستند، اکثراً تحصیل‌کرده هستند و اهل قلم و اهل نوشتن هستند، مثلاً پدر مادرهای شهدای دفاع مقدس اکثراً تحصیلات عالیه نداشتند و حتی خیلی‌ از آن‌ها خواندن و نوشتن را هم نمی‌دانستند ولی شهدای مدافعان حرم این‌گونه نیستند و تحصیلات آن‌ها یا از نوع عالی است و یا حداقل در حد متوسطه را گذرانده‌اند و ما باید قدر این ظرفیت را بدانیم و در قالب یادداشت‌نویسی و در قالب خاطره‌نویسی اگر ورود می‌کنیم به داستان و رمان و زندگینامه‌ به‌عنوان
 
از شاخصه‌هایی که برای داوری و انتخاب آثار برتر نام بردید، همین چهار شاخص بود و آیا مورد دیگری هم هست؟
شاخص‌های صوری کتاب هم مطرح است. طرح جلد، فونت، نوع کتاب، کاغذی که استفاده شده، قطع کتاب و تصویر جلد کتاب هم مؤثر است. ولی وقتی ما وارد حوزه مستندنگاری می‌شویم، همین بُعد خودش سه مؤلفه دارد. مثلاً جامعه روایت که درباره زندگی و زمانه آن شهید. از خانواده، دوستان، مربیان و اجتماعی که آنجا زندگی می‌کرده. دومین مؤلفه در بُعد مستندنگاری کفایت روایت‌ها درباره هویت و کیستی شخص معین و یا شهید است. یعنی ویژگی‌های اخلاقی، رفتاری، اعتقادی و ... سومین مؤلفه استناد روایت‌هاست. یعنی تکیه اطلاعات و تجربیات نگرش‌ساز در زندگی شهدای مدافع حرم.
 
وقتی وارد پژوهش می‌شویم آنجا دو تا مؤلفه وجود دارد. روشمند بودن انتخاب موضوع و مسئله و راه‌های دستیابی به منابع و کمیت و کیفیت منابع و تعداد روایان و این که راویان چقدر دست اول هستند و چقدر این راویان به درستی اطلاعات از آن‌ها اخذ شده و اطلاعات راستی‌آزمایی شده و روایت‌های ادبی هم خودش چهار شاخه دارد که بحث روایت و شخصیت‌سازی و شخصیت‌پردازی و بحث پرداخت داستانی و نثر و زبان که هر کدام مؤلفه‌های خودش را دارد.
 
یکی از آسیب‌ها که بیان کردید، موضوع اطلاعات در حوزه پژوهش بود. یکی از اشکالاتی که اکثر نویسندگان از آن صحبت می‌کنند، نداشتن اطلاعات، مخصوصاً اطلاعاتی که خارج از ایران است، لطفاً در این رابطه صحبت کنید و بفرمایید که چه باید کرد تا این اطلاعات حداقلی در دسترس نویسنده قرار بگیرد؟
 ما به‌طورکلی در کشورمان در زمینه مستند با یک آسیب بنیادی روبرو هستیم. اساس مستند بر اطلاعات است. اساس دستیابی به اطلاعات، نظریه،‌ روش و دستیابی به منابع است. بحث فراتر از این است و ما دسترسی به منابع نداریم برای این‌که جریان گردش آزاد اطلاعات، شدت آن ضعیف است و در مواردی نداریم و کم است. بعضی جاها بهانه می‌آورند که این اطلاعات محرمانه است ولی ما دیده‌ایم که بعد از چهل سال هم هنوز اطلاعات بیرون نیامده و بعد هم که بیرون می‌آید، می‌بینیم اصلاً محرمانه نبوده است.
 
تعریف محرمانه بودن چیست؟ محرمانه اطلاعاتی است دسته‌بندی‌شده که انتشار آن‌ها به سازمانی که این اطلاعات به او مربوط می‌شود آسیب بزند. ولی وقتی‌که الآن یک منطقه‌ای آزاد شده و آنجا را گرفته‌اند و رفته‌اند، بعد هم ما که نمی‌خواهیم پل‌های ارتباطی خودمان را مطرح کنیم، ولی از آنجا که اطلاعات در مملکت ما به درستی دسته‌بندی نمی‌شود، اگر درست دسته‌بندی بشود، می‌بینید یک حجم اطلاعات مثلا 100 واحدی به خاطر دو واحد یا ده واحد اطلاعات محرمانه شده است. می‌شود آن ده واحد را جدا کرد و 90 واحد دیگر را انتشار داد. یا هر صد تا در اختیار پژوهشگر قرار بدهید ولی به او توضیح بدهید که این ده واحد نباید منتشر بشود و فقط جهت اطلاع است.
 
یک نکته این است که چون جریان اطلاعات ضعیف است، به‌طورکلی آثار مستند ما این ضعف را عموماً‌ دارد. به خاطر همین به سمت تخیل می‌روند و به خاطر همین خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم هر موضوعی که مثلاً مشهور است و یا فرض کنید اهمیت سیاسی دارد خیلی مهم است،‌ درحالی‌که در حوزه زندگینامه‌‌نویسی و در حوزه ساخت فیلم و در حوزه فیلم مستند و غیره، اهمیت موضوع در میزان دسترسی ما به اطلاعات است.
 
یعنی من اگر بخواهم فیلم مستند بسازم، فیلمی می‌سازم که در مورد آن اطلاعات زیادی داشته باشم. این که اطلاعات را به چه طریقی به دست می‌آورم بحث دیگری است. وقتی می‌بینیم که کپ 53 ساخته می‌شود در مورد کودتای 28مرداد و حضور انگلستان و آمریکا در عملیات چکمه یا عقاب در کودتای 28مرداد، می‌بینیم که کارگردان به طرق مختلفی به این اطلاعات که به ظاهر دست‌نیافتنی است، دست پیدا می‌کند. بعضی‌ها را می‌خرد و بعضی‌ها را با پشتکار به دست می‌آورد و بعضی‌ها را با ارتباطات اداری و سیاسی به دست می‌آورد و این هنرمندی و توانمندی کارگردان و یا نویسنده است که بتواند اطلاعات را به دست بیاورد.
 
آقای نصرت‌الله محمودزاده برای برخی از اطلاعات ساعت‌ها پشت در دفتر سردارانی که زمانی فرمانده لشکر بودند نشسته و ساعت‌ها و روزها با بچه‌های گردان زندگی کرده و زیست کرده، حتی در مورد یکی از آثار آقای محمودزاده چون من یک مجموعه مصاحبه‌هایی با ایشان انجام داده‌ام که مربوط به سال‌ها پیش است و هنوز منتشر نشده است، ایشان وقتی‌که در مورد کتابی که در زمینه لبنان نوشته، ایشان می‌رود در مرز بین لبنان و اسرائیل پاسپورت خودش را می‌دهد به نماینده ایران و وارد منطقه‌ در آن طرف بلندی‌های جولان می‌شود برای این‌که بتواند فضا را درک کند و با آدم‌ها صحبت کند و فضا را درک کند. می‌گوید هرکس هم آمد نمی‌گویم که ایرانی هستم.
 
این ‌که یک نویسنده برای دست آوردن اطلاعات چقدر تلاش می‌کند این خیلی مهم است. ما اینجا نشسته‌ایم و می‌گوییم اطلاعات نیست. منظورم این نیست، ولی فقدان اطلاعات یکی از ضعف‌های کار ماست و بعد هم نظریه و روش. ما در جمع کردن اطلاعات و پرداختن به سوژه، نظریه نداریم. خیلی وقت‌ها روش هم بلد نیستیم و روشمند حرکت نمی‌کنیم. می‌خواهیم اطلاعات خودمان را در مورد یک شهید جمع کنیم، ولی به چه طریق داریم اطلاعات را جمع می‌کنیم. آیا روش ما مصاحبه عمیق است؟ آیا روش ما داده بنیاد یا گرندتئوری است؟ آیا ما با روش تاریخ شفاهی داریم اطلاعات جمع می‌کنیم؟ آیا نسبت به موضوعی که می‌خواهیم کار انجام بدهیم و جمع‌آوری اطلاعات بکنیم، مثلاً از روش ترکیب این روش‌ها استفاده می‌کنیم؟ یعنی هم روش اسنادی و کتابخانه‌ای و تاریخی و روش گرندتئوری و دیگر روش‌ها داریم تلفیقی به کار می‌بریم و اگر تلفیقی هم هست، بر اساس کدام روش تلفیقی داریم کار می‌کنیم؟
 
این‌ها همه ضعف است، در مورد نویسندگان حرفه‌ای ما هم این‌ها ضعف است و حالا ما توقع داشته باشیم که از غیرنویسنده بخواهیم که این کار را انجام بدهد.
 
بنده نکته‌ای که دارم و جمع‌بندی بحث من این است که در زندگینامه‌های شهدای مدافع حرم، ما چند تا گمشده داریم که جای آن‌ها خالی است و چند حلقه مفقوده داریم. یکی همان‌طور که اشاره کردم چرایی مقاومت است. بحث چرایی و چگونگی. این که چرا انسان انقلاب اسلامی و یک فرد ایرانی می‌خواهد مقاومت کند در خارج از مرزها و دوم این‌که چگونه این تحول در او اتفاق می‌افتد. این یک مسئله است که در واقع گم‌بود فلسفه مقاومت در این آثار است.
 
دومین موضوع، بحث ضعف روایت و ضعف روایی است. یعنی ما در روایت زندگینامه شهدای مدافع حرم، ادبیات و هنر را نمی‌بینیم. یعنی زندگی شهدا و اطلاعاتی که از زندگی شهدای مدافع حرم جمع شده است، در یک بافت روایی تنیده نشده است. مثلاً فرض کنید در مورد زندگینامه‌ شهید همدانی و زندگینامه‌ شهید تقوی‌فر، به نسبت دیگر شهدای مدافع حرم بسیار اطلاعات زیاد است. به خاطر سابقه‌ای که این‌ها در دوران انقلاب و بعد در دفاع مقدس و در سازندگی و سیاست و حکومت داشتند. اما انگار این اطلاعات خام در دل یک روایت ادیبانه و هنرمندانه بافته نشده و مهندسی اطلاعات نشده، بلکه اطلاعات خام‌دستانه در کنار همدیگر چیده شده‌اند. این دومین نکته است که برمی‌گردد به امر زیبا. یعنی ما اینجا هم امر زیبا را نداریم و نمی‌بینیم. همان‌طور که بحث فلسفه مقاومت را نمی‌بینیم، اینجا هم امر زیبا را نمی‌بینیم.
 
سومین مسئله‌ای که به نظر من در زندگینامه‌‌ها قابل‌توجه است، باید اشاره کنیم به بحث مسائل فرامرزی. یعنی اطلاعات درباره عملیات‌ها و نوع زیست شهدای مدافع حرم در فراتر از مرز بسیار کمرنگ و ضعیف است. یعنی ما نمی‌دانیم وقتی این بزرگوار در سوریه شهید شده و یا در عراق شهید شده، ما نمی‌دانیم در چه فضای مکانی زندگی می‌کرده. جغرافیای آنجا و اتمسفر و فضای آنجا را نمی‌شناسیم، مثلاً نمی‌دانیم که ماشین جنگی داعش چی است، منظورم از ماشین، کل مکانیسم و استعداد ادوات و لجستیک و رزمی داعش است. مثلاً وقتی در مورد جنگ ایران و عراق صحبت می‌کنیم می‌دانیم که ماشین جنگی ایران آمریکایی بود و ماشین جنگی عراق روسی بود. و بعد در اواسط جنگ با ورود هواپیماهای سوپراتاندارد فرانسوی و تانک‌های فرانسوی و بمب‌های شیمیایی از آلمان تغییراتی ایجاد می‌شود ولی در ابتدای جنگ ماشین جنگی را می‌دانیم، اما الآن در مورد داعش نمی‌دانیم که ماشین جنگی آن‌ها چی بوده و سلاح‌هایشان چی بوده. یکی از تکنیک‌های داعش در بحث جنگ روانی النصره بالرعب بوده است.
 
ما این را کمرنگ می‌بینیم و با تکنیک جنگ روانی آن‌ها آشنا نیستیم که چگونه از شبکه‌های اجتماعی و از جامعه اطلاعاتی استفاده می‌کنند برای پیروزی. ما در هیچ‌کدام از زندگینامه‌های مدافعین حرم این را ندیدیم. این برمی‌گردد به ضعف اطلاعات من نویسنده که نسبت به آن مقوله آشنایی ندارم. نه محیط را دیده‌ام و نه اطلاعاتی به دست آورده‌ام و امر گمشده این است که ما در مورد پایان قدسی شهدای مدافع حرم اطلاعات بسیار بسیار کمی داریم و معمولاً لاغرترین بخش زندگینامه شهدای مدافع حرم بخش پایانی زندگی‌شان و بخش شهادت است که اتفاقاً مهم‌ترین بخش زندگی آن‌هاست و این باعث شده که ما بیشتر با زندگی خانوادگی شهدای مدافع حرم آشنا باشیم تا با زندگی حرفه‌ای که منجر به شهادت این بزرگواران می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها