حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا گفت: حوزه دین، حوزه زندگی و زیست انسان است که با نوعی رویکرد به عالم و آدم تناسب دارد؛ یعنی مرتبط با نوعی از هستی شناسی است. اگر این دین تبدیل به شیوه زندگی شود آنگاه به نوعی از فرهنگ تبدیل میشود و این را در آثار فارابی به صراحت میبینیم که دین را با امت و ملت مفاهیمی مترادف میداند.
او ادامه داد: اگر این دین تبدیل به شیوه زندگی شود آنگاه به نوعی از فرهنگ تبدیل میشود و این را در آثار فارابی به صراحت میبینیم که دین را با امت و ملت مفاهیمی مترادف میداند. هر زندگی با ارزشهایی همراه است و در درون هر فرهنگ نیز ارزشهایی وجود دارد که مبتنی بر شناخت انسان و نسبت آن با جهان تعریف میشود و اگر این دین، دنیایی باشد و امر قدسی را کنار بگذارد تبدیل به دینِ سکولار میشود.
او افزود: در تعریف دانش باید گفت اگر دانش را نه به لحاظ مقامِ نفس الامرِ آن، بلکه به عنوان یک واقعیت تاریخی تعریف کنیم خود آن یک پدیده فرهنگی است یعنی در یک جامعه بشری، دانشگاه به وجود میآید و به صورت یک نهادِ تحقق یافته رسمیت پیدا میکند. فرهنگ لایهها و سطوحی دارد و عمیقترین لایه آن، ارزشهای محوری و آن شناخت و تفسیر شخص از عالم و آدم است که با آن زیست میکند و ممکن است چنین شخصی عامدانه یا غیرعامدانه تفسیر غلطی داشته باشد اما مسئله این است که گرایش زندگی این فرد به چه سمتی است. علم هم مانند فرهنگ سطوح مختلفی دارد که البته خودش بخشی از فرهنگ به معنای عام است.
پارسانیا گفت: دانشگاه با فرهنگ مناسبت دارد. فرهنگ، دانشگاه را حمایت میکند و تعاملاتی بین بخشهای مختلف این دو به صورت طبیعی رخ میدهد و اگر دانشگاه درونزا باشد مسیر تولد و رشد دانشگاه در چهارچوب عوامل درونی این فرهنگ قابل تحلیل است و اگر فرهنگ، معنوی و دینی باشد قاعدتا دانشگاه هم با این فرهنگ تناسب دارد اما اگر فرهنگی باشد که کاملا دنیوی و این جهانی باشد قاعدتاً سطوحی از دانشگاه که قرار است از امر معنوی و متعالی سخن بگوید از مسائل دینی و معنوی حمایت نخواهند کرد.
اسماعیل خلیلی، همکار پژوهشی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم در این همایش عنوان کرد: حافظ شیرازی میگوید؛ مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد. در شأن این شعر گفته شده، حافظ آدم ابوالبشر را با حضرت علی(ع) مقایسه میکند و مفسران اینچنین میگویند که مشهور است حضرت علی(ع)، به جای نان گندم، نان جو میخورد و به حضرت آدم هم گفته شده بود برای اینکه از بهشت بیرون نروید باید گندم نخورید اما آدم تخطی کرد و از بهشت اخراج شد. بنده درباره رابطه فرهنگ و دانشگاه، این سؤالات را طراحی کردم که از زمان تاسیس دانشگاه در ایران، این دانشگاه واجد چه فرهنگی بوده است؟ حیات فرهنگی دانشگاه از چه چیزی سرشته شده است؟ چه چیزی قرار بوده در این دانشگاه رویش کند؟ باطن این دانشگاه در
او ادامه داد: طبعاً برای جواب این سؤال باید رویکرد ایجابی در پیش بگیریم و بگوییم دانشگاه از چه چیزی سرشته شده است. مراد من از فرهنگ دانشگاهی، مجموعه عناصر معرفتی و ارزشهایی است که اقسام باورها، ذهنیتها و ایدههای موجود در اذهان اصحاب این دانشگاه را میتوان به آن مجموعه عناصر معرفتی ارجاع داد. این مجموعه از فرهنگ دانشگاهی میتواند نمودار جریانهای اصلی این دانشگاه باشد. در عین حال لازم به توضیح است که از این منظر، فرهنگ هم سنخ و گاه همان معرفت است لذا مراد از فرهنگ دانشگاهی، یا فرهنگِ کسانی است که در دانشگاه فعالیت دارند یا میتواند فرهنگی باشد که در تعامل این آحاد در دانشگاه به وجود میآید یا به عبارتی دیگر هر دوی اینها است بنابراین مجموعه معارف و ارزشهایی که اصحاب دانشگاه با خود آوردهاند، بخشی از فرهنگ دانشگاه است اما همه آن نیست.
خلیلی گفت: در بررسیهایی که صورت گرفته این نتیجه حاصل شده است که مجموعه مؤسسان دانشگاه و کسانی که به آن میپیوندند و از آنچه دانشگاهیان تاسیس کردهاند استقبال میکنند بر پایه ایدئولوژی پیشرفت به سراغ دانشگاه میروند. اما اینکه ایدئولوژی پیشرفت چیست بحثی مفصل است ولی آرمان پیشرفت، نماینده تمامیتِ فرهنگ کسانی است که در دانشگاه هستند و در توسعه خودشان کوشیدهاند بنابراین عناصر اصلی فرهنگی در این ترکیب شکل گرفته است. حال در این ترکیب، بخشهایی از سنت و اندیشه و تفکر ایرانی نیز به دانشگاه راه یافته است.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: در این آرمان پیشرفت، یک عنصر فرهنگی دیگر نیز خیلی قبلتر از آنکه دانشگاه تهران تاسیس شود در میان طبقه متوسط از نیمه دوم سده دوازدهم و سده سیزدهم پدید آمده بود و این عنصر هم نفی خود یا از خودبیگانگی بود و این عنصر بر سایر عناصر فرهنگی که در کار شکلدهی به این جهان تازه بودند غلبه پیدا کرد.
به تدریج بعد از شکلگیری دانشگاه تهران این عنصر دائما در حال غلبه و گسترش در میان سایر عناصر فرهنگی در دانشگاه ایرانی وجود داشته است و جریانات سیاسی و فکری درون دانشگاه از هر حیث با هم متفاوت باشند از این حیث تفاوتی ندارند مخصوصاً بعد از سال ۱۳۳۲ و سیاسی شدن تام و تمام دانشگاه، به نظر میرسد دانشگاهها در این زمینه شباهت بسیاری داشته باشند. این از خود بیگانگی همواره در حال تشدید شدن است.
خلیلی با تاکید بر اینکه اصل بنیادین برای بقای هر جامعه، ایمان است و ایده پیشرفت در دانشگاه ایرانی نسبتی با این اصل ندارد توضیح داد: منظور از اصل ایمان، این است که هر جامعهای با روی آوردن به مجموعه آرمانهای خودش، برای خود امکان بقا ایجاد میکند. بسیاری به درستی این عنصر ایمانی را امری اسطورهای قلمداد میکنند اما در اینجا منظور، ایمان دینی نیست بلکه منظور، نسبت انسان با هستی است. واقعیت این است که دانشگاه در این مورد، فاقد توفیق است چون اساساً به آن توجهی ندارد.
او گفت: نکته پایانی اینکه توحیدِ کلمه برای هر جامعه و گروه اجتماعی در هر زمان و مکانی صادق و ضرورت عقلی و گاه تکنیکی است و هیچ جامعهای نمیتواند از وحدت صرفنظر کند چراکه انسانها متحد میشود تا جامعه ایجاد شود لذا وحدت کلمه، بر تاریخ و فرهنگ اولویت دارد اما این توحید کلمه در هر جامعهای، نوعی از ایمان را خلق میکند این ایمان باید در جهان فرهنگی خلق شود و تداوم پیدا کند. فرض بنده این است که دانشگاه ایرانی در طی این مدت از این امر یا تهی بوده یا بسیار اندک به آن توجه کرده است.
عبدالحسین کلانتری، معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با بیان انیکه موضوع مناسبات فرهنگ و دانشگاه، به معنایی بحثی کلاسیک است و ادبیات خوبی پیرامون آن شکل گرفته است و این بحث وسیعی دارد گفت: میتوان در این راستا از موضوعات متعددی همانند فرهنگ دانشگاهی، دانشگاه فرهنگی و .. سخن گفت اما بحثی که بنده میخواهم به آن اشاره کنم بازگشت به جامعه و امر اجتماعی در تحلیل مناسبات دانشگاه و فرهنگ است. لازم است به احصای دو معضل در تحلیل این مناسبات بپردازم که اگر آنها را واکاوی کنیم بسیاری از معضلات خرد در ذیل آنها را نیز میتوان تحلیل و بسیاری از مشکلات را حل کرد.
او ادامه داد: اولین معضل که در مورد آن در کشور ما اجماع هم وجود دارد به تبار وارداتی دانشگاه در ایران و تناسب ناقص این نهاد با تاریخ و آرایش نهادی جامعه ایرانی برمیگردد و علیرغم گذشت یک قرن از ورود دانشگاه به ایران این معضل به صور مختلف خودش را در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی اجتماعی، کسب و کار و ... نشان میدهد و نمونههای زیادی از این مشکلات را در عدم تناسب خروجی دانشگاهها با بازار کار کشور مشاهده میکنیم که تبدیل به مشکلی مزمن هم شده و به رغم همه تلاشها کماکان بر آموزش عالی ما سیطره دارد و دست به گریبان دانشگاههای ماست.
او افزود: یکی از رسالتهای انقلاب فرهنگی و بحث تحول در علوم انسانی که مقام معظم رهبری بارها به آن اشاره کرده و یک مطالبه عمومی جامعه دانشگاهی هم شده و مباحثی همانند اسلامی شدن علوم انسانی، تماماً به نوعی به علت عدم تناسب دانشگاه با نیازهای جامعه است. معضل دوم تلقی صرفاً انتزاعی و استعلایی از فرهنگ به مثابه نهادی خودبسنده و فعال مایشاء در نسبت با سایر نهادها است. البته نه اینکه فرهنگ، هسته انتزاعی ندارد اما اینکه کلیت فرهنگ را به همین سطح، محدود کردن دارای تبعاتی است و معضلاتی به وجود آورده است.
این تلقی فرهنگ را بریده از متن جامعه و در فضایی انتزاعی در نظر میگیرد که گردی بر رخ آن نمینشیند و در این جایگاه استعلایی، فراتاریخی، فرازمانی و فرامکانی است و بر همیشه تاریخ حکم میراند. چنین تصویر و ادراکی از فرهنگ اگرچه در ظاهر آن را ارتقا میبخشد اما در واقع آن را نابود میکند و به قهقرا میبرد و فرهنگی بیارتباط با زندگی و تاریخ و زمان و مکان و به ظاهر مقدس اما در واقع بیفایده و بیاثر و حتی ناکارآمد و بیارتباط با دانشگاه و پویاییها و تحولات آن شکل میگیرد.
معاون فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بیان کرد: وقتی این دو معضله را کنار هم قرار میدهیم و همافزا میشوند اوضاع بسیار پیچیده و بغرنجتر میشود و همدیگر را تشدید میکنند. به نظر بنده تنها راهکار برای حل این معضلات در ارتباط فرهنگ و دانشگاه، توجه به امر اجتماعی و مرکزیت دادن به جامعه در تحلیل مناسبات فرهنگ و دانشگاه است. چنین روشی، ادراک ما را از دانشگاه سامان میدهد. برای مثال نسلبندی دانشگاهها مبتنی بر تجارب تاریخی خاص کشورهاست که ریشه در باورها، انتظارات و توقعاتی دارد که جامعه هدف از آن دانشگاه دارد اما به نوعی با از جا کندگی و بدون توجه به اقتضائات جامعه مبدأ و مقصد، این نسلبندی را وارد دانشگاههای کشور کردیم اما اگر به جامعه و تاریخ خودمان توجه میکردیم بعید نبود که رتبهبندی دیگری را از دانشگاهها ارائه میدادیم.
او با بیان اینکه اگر رتبهبندی دیگری از دانشگاههای کشورمان ارائه کنیم رجوع به جامعه، رسالت و اهداف دانشگاهها را واقعیتر و معطوف به نیاز بومی کشور میکند یادآور شد: بر این اساس نه تنها دانشگاههای کشور معطوف به نیازهای واقعی سامان پیدا میکنند بلکه حتی دانشگاههای شهرها و استانهای مختلف، معطوف به نیازهای همان شهر و استان شکل میگیرند و توسعه پیدا میکنند اما در شرایط کنونی چنین تناسباتی وجود ندارد لذا همه دانشگاههای کشور به هم بسیار شبیه و بعضاً کپی همدیگر هستند. ما حتی افتخار میکنیم که نظامِ مسائل ما با دانشگاههای خارجی یکی هستند و این جای تعجب دارد.
کلانتری اضافه کرد: بنده سالها در وزارت علوم فعالیت داشتهام و در جریانم که در بررسی تقاضای راه اندازی رشتههای جدید در ایران به طور کلی و در جوامع محلی به شکل خاص، آن چیزی که نیاز جامعه است یعنی در بررسی دانشگاهها، عناصری همانند تعداد هیئت علمی، فضاهای فیزیکی و انواع و اقسام شاخصهای صوری لحاظ میشود اما موضوع اصلی که جامعه است در این دانشگاهها غایب است لذا سؤالی که پیش میآید این است که چگونه دانشگاه قرار است مشکلات جامعه را حل کند؟ بنابراین بدیهی است در چنین شرایطی دانشگاه تبدیل به نهادی بیربط با جامعه میشود.
او افزود: طبیعتاً وقتی جامعه در متن ارزیابیها و ردهبندیها قرار گیرد نه تنها دانشگاه بلکه فرهنگ نیز از حالت صرفاً انتزاعی خارج شده و با نیازها و شرایط زمان و مکان پیوند میخورد هرچند که هسته سخت استعلایی و ویژگیهای فرازمانی و فرامکانی خود را دارد اما با ویژگیهای ملی و قومی و محلی پیوند میخورد و اینگونه رابطه فرهنگ و دانشگاه ملموس و عینی و قابل ردیابی میشود.
او ادامه داد: بنابراین پررنگ کردن نیازهای جامعه در مناسبات فرهنگ و دانشگاه منجر به بومی شدن علم هم میشود. هدفی که ما از علم بومی لحاظ میکنیم با وارد کردن جامعه با تمامی نیازها و ابعاد آن در این مناسبات محقق میشود. اساساً در این شرایط است که بسیاری از اهداف دانشگاه اسلامی هم با توجه به ویژگیهای جامعه اسلامی محقق خواهد شد. در این شرایط است که بود و نبود دانشگاه معنادار و هم دانشگاه از فرهنگ برآمده از جامعه متأثر و هم جامعه از هدایتگری دانشگاه بهرهمند میشود.
کلانتری در پایان بیان کرد: در برنامههای آمایش علمی و توسعه دانشگاهها باید با توجه به محوریت دانشگاهها، آمایش صورت گیرد و توسعه دانشگاه نیز بر این اساس باشد. در اینصورت مشکلِِ تبار وارداتی دانشگاه نیز حل خواهد شد و نسبتی میان دانشگاه و جامعه برقرار خواهد شد و هر پویایی در جامعه شکل بگیرد به تناسب آن در جامعه نیز ایجاد خواهد شد و در این صورت مناسبات وثیق میان فرهنگ و دانشگاه نیز شکل خواهد گرفت.
نظر شما