سالها بعد، بسیاری از تاریخنگاران، سیزدهم تیرماه را به عنوان «روزقلم» پاس میداشتند تا این که بعد از انقلاب، به پیشنهاد «انجمن قلم» چهاردهم تیرماه را «روز قلم» نام نهادند!
قلم، یک نماد و یک نشانه از مفاهیم پرگستره به قامت جایگاه انسان است. بیشک در فراسوی این واژه، ذهن انسان به حوزههای کاغذ، کتاب، آگاهی، دانایی، اندیشه، هوشمندی و در پایان به انسان خردمند و خداگون هدایت میشود.
از سیاههی واژگانِ سنگ، چوب، پوستِ حیوانات، برگِ درختان، استخوان، موم، ابریشم، پنبه، مو، پر، ماشینهای حروفچین و صفحات دیجیتالی و.... واژهی «قلم» برجای مانده است تا رسانهی خود باشد که چسان مسیری پیموده است که امروز بهعنوان سرگل واژهها روزی را به نام او آراستهاند.
اگر قلم را نماد دانش و آگاهی بدانیم به باور من، در هیچ دورهای از تاریخ، ایرانیان مثل این روزها چنین پراشتیاق و پرگستره به قلم روی نیاوردهاند.
اگر دیروز، قلم به دستانِ این مملکت، درصد کمی از ایرانیان بودند و سواد و آگاهی عمومی، محلی از اعراب نداشت و حاکمان ایران بر مردمی رعیت و بیقلم، حکم میراندند، امروز، سنجش درصد بسیار کم کودکان بیقلم، سوهان روح همهی ماها شده است و هر روز در گوشه و کناری از این سرزمین پهناور، چه آدمهایی که میبینم بر این نقیصه، قلم میگریانند!
قلم نشان اندیشه است و اهالی قلم، اهالی اندیشهاند و در این صورت است که قلم بهدستان در شمار آدمهای اندیشمند جامعه قرار میگیرند که نبودشان، خسارت و نیستی است و به تعبیر فرخی یزدی، نام جامعه بیقلم از قلم میافتد:
«در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت»
با چنین نگاه اندیشورانه به قلم، خوش دارم «روز قلم» را به فردوسی بزرگ تقدیم کنم از آن روی که او با قلم خود نگذاشت که در دفتر زمانهی بیرحم و بیچشم و رو، بر نام ایرانیان قلم بکشند!
او «سردار قلم به دستان ایران» است که سی سال رنج کشید تا با آرشِ قلم و رستمِ واژگان خود، از نام و فرهنگ ایران و ایرانیان به گسترهی تاریخ، پاسبانی کند!
فردوسی نشان داد که قلم، تنها «آگاهی» و «اندیشه» هم نیست. او به همهی قلم بهدستان آموخت که قلم، «شناسنامه و هویت» هم هست. در آن آوردگاه فرهنگ ایران و انیران، فردوسی نشان داد که حوزهی فرهنگ ایرانیان نشانهها و نمادهای قشنگ و فرازی دارد که نمیتوان آنان را محو و نابود ساخت؛ بلکه آنان سرمایههای بشریتاند و چون نگین بر تارک فرهنگ جهان میدرخشند.
قلم حتی میتواند فراتر از همهی این واژهها، «سپاه و لشگر» هم باشد. به درستی باریکاندیشان و تاریخنگاران، فردوسی را «لشگری تکنفره» نامیدهاند که توانست تنها به درازای یک قرن، سراسر ایرانشهر را، قریه به قریه، شهر به شهر و هامون به هامون باز پس بگیرد و فتح کند! بدون آن که جنگی به میان آید و خونی بر زمین بچکد!
ما وارثان فردوسی بزرگ، شایسته است تا حد خود بدانیم که نیاکان و بزرگان بر چه مداری و نَسَقی و روشی بودهاند و چه اندیشیدهاند و چسان برای رهایی و آزادی مردم رنج کشیده و جان بخشیدهاند اکنون در این دنیای هزار رنگ و نیرنگ وظیفه و تعهد چیست!؟»
نظر شما