کلیت داستان «درّه انجیر» بر محور چه ماجرایی است؟
«درّه انجیر» مقطعی از زندگی یک زن جوان را روایت میکند که درگیر با بیماری و مراحل درمان آن است؛ اما چیزی که در این میان وجود دارد، این است که راحیل، شخصیت اصلی داستان، همچنان که با جسمِ خودش درگیر است، با روح خودش نیز درگیر است. راحیل، اتفاق تلخی را از سر گذرانده و آن اتفاق تلخ به نوعی بر زندگی او سایه انداخته است. خب، بیماریاش که بیماریِ سختی هم است، بهانهای میشود تا دردهای فیزیکی او با رنجهای روحیاش بهم بیامیزد. این کلیت داستان است؛ ولی من جزئیات بسیاری وارد خط اصلی قصه کردهام که در نهایت داستان را به سرانجامی خاص میرساند.
غیر از درونمایه اصلی، درونمایه فرعی هم برای داستان در نظر گرفتهاید؟
اگر اشارهتان به خط اصلی و خطوط فرعی و خردهپیرنگهاست، بله، خط اصلی روایت با چند خردهپیرنگ تقویت شده است. یکی از اصلیترین این خردهپیرنگها، ماجراهایی است که در محیط کاریِ راحیل رخ میدهد، مثل داستان آقاسلیمان و قصۀ آن تکنسینِ جوان و خردهروایتهایی از آدمها و افرادی که به آن اتاق که اسمش اتاق آبی است راه پیدا میکنند. اصلا بدون کمک خردهروایتها و پیرنگهای فرعی نمیشود درونمایۀ روایت را بیان کرد. در کل سبک نوشتن من همینطور است که خیلی زیاد از فرعیات استفاده میکنم. دلیلش هم این است که ما به کمک چیزهای کوچک و جزئی، مطالب اصلی و کلان را بهتر میفهمیم. وگرنه همهچیز مبهم و کلی بهنظر میرسد. مصداقی بخواهم بگویم، درونمایۀ «درّۀ انجیر»، اهمیت خودِ زندگی است و برتری آن به مرگ و این چیزی است که برای بیان آن از جزئیات داستانی زیادی استفاده کردهام. به اسطورهها پناه بردهام و به روایتهای مقدس و مکانها و بعد دوباره برگشتهام به اصل زندگی و جریانِ آن، یعنی جایی که خود راحیل قرار دارد و با خاطرات و رنجهایش دست و پنجه نرم میکند و در عینحال میبینیم که چقدر زندگی را دوست دارد و چطور خودش به خودش کمک میکند تا به آن بازگردد. این چیزی بود که خیلی دوست داشتم با قصۀ راحیل بگویم و برای گفتنش از فرعیات و جزئیات بسیار استفاده کردهام.
چرا کتاب به دو بخش تقسیم شده است؟
چرایش را بهطور دقیق نمیتوانم به شما بگویم. خودِ محتوا این فُرم را پدید آورد؛ ولی شاید بتوان دلیلش را در تحولات درونیِ راحیل جستوجو کرد. او هم انگار از لحظۀ شروع قصه تا پایان آن، دچار یک دو پارهگی روحی و جسمی میشود؛ یعنی یک تحول عظیمی را در او میبینیم که تجربه میکند. فرم باید بتواند محتوا را بیان کند و به نظرم این شکلی که در ساختار «درّۀ انجیر» صورت پذیرفته است، تا حد زیادی میتواند حالات روحی و تحولات عمیق راحیل را بیان کند. در پارۀ اول راحیل سردرگم است و در پارۀ دوم دارد خودش را رفتهرفته پیدا میکند.
بله، با شما موافقم که شخصیت اصلی در ابتدا به نظر میرسد سردرگم است؛ سردرگمی نشانۀ عصر ماست، آیا شخصیت اصلی داستان قدمی به جلو پیش میرود؟
این سردرگمی که شما میفرمایید ویژگی عصر ماست، به خاطر همین دوپارهگیهای جسمی و روحی است. ما انسانها به دلایل مختلف که شاید مهمترینش شیوۀ زندگی در عصر حاضر است که آمیخته به تکنولوژیهای گوناگون و گاهی غیرضروری است، دچار نوعی از خود بیگانگی هستیم. راحیل این را با رُخدادِ بیماریاش که ناگهان بر او عارض میشود، میفهمد و با تصمیمی که میگیرد و در پارۀ دوم آن را به شکل جسورانهای عملی میکند، میتواند بر این سردرگمی غلبه کند. بنابراین پایان «درّۀ انجیر» به رغم چیزی که به نظر میرسد باز نیست؛ چون داستان در خودش کامل میشود و به همۀ سوالها تا آن حدی که کفایت کند جواب میدهد، بیآنکه ضرروتی باشد برای رسیدن به یک قطعیت.
راحیل چه قدر شبیه زنان امروز است؟
این را باید خوانندگان و منتقدان کتاب بگویند. به نظر من که نویسندۀ داستانِ راحیل هستم، راحیل، نمونهای آشنا و ملموس از زنِ امروز است.
زن امروز به نظر شما دچار چه تعریفی از خود و نقش اجتماعیاش شده است؟ و آیا راحیل به خوانندگان زن خود، پیشنهادی برای زنانگیشان میدهد؟
زنِ امروز، زنی آگاه و غالبا تحصیل کرده است که با دید روشنتری نسبت به نقش خود در خانواده و جامعه مینگرد. در نتیجه، تلاش میکند در هر دو حوزه موثر باشد. منظورم این است که آن نگاهِ سنتی به وظایف زن که محدود به چارچوب خانواده میشد امروز دچار تحول شده است. مثلا شما این را در آثار داستانی که زنان نویسنده خلق میکنند به خوبی میبینید. در همین «درّه انجیر»، میبینیم که راحیل چگونه نسبت به وظایف فردی، اجتماعی و شغلی که دارد احساس مسئولیت میکند. حتی با وجود بیماری خودش را موظف میداند به موقع و درست کارهایش را انجام دهد. میبینیم دید مثبتی به ماجرا دارد و میخواهد موثر باشد. او را کنارِ شخصیت اصلی مرد و به همان اندازه موثر میبینیم. به نظر من این میتواند تصویری درست از جایگاه زن در جامعۀ ما باشد و بهتر است بگویم تصویری ایدهآل که بایستی محقق شود. چون در بسیاری از موارد زنان برای رسیدن به این جایگاه در تلاشاند.
پیشنهادی که داستان راحیل به خوانندۀ امروزی میدهد همین نگرش مثبت و جدی به نقش و جایگاه زن در خانواده و جامعه، توامان است. دوست دارم این دید را نه فقط زنان که مردان نیز داشته باشند؛ و البته قصد ندارم خیلی بحث را به سوی اخلاقیات ببرم، هرچند که به نظرم یک لایۀ مهم از داستان راحیل همین چارچوب اخلاقی و گفتمانی آن است حول مسائل زنان و بازتاب اجتماعی آن.
نوشتن این داستان چه مدت طول کشید؟
طرح این داستان چند سال پیش نوشته شد؛ یعنی ایدهاش بر اساس یک ماجرای واقعی در ذهن من شکل گرفت و روی کاغذ آمد، ولی چند سال طول کشید تا شروع کنم به نوشتن و از وقتی که شروع کردم تا پایان کار، تقریبا هشتماه به طول انجامید. این را هم بگویم که دو بار بازنویسی شد.
نظرتان درباره طرح جلد کتاب چیست؟
طرحِ جلد تا حدی گویای روایت است؛ ولی خیلی با سلیقۀ من جور نیست. روال انتشار کتاب هم این اجازه را معمولا به نویسنده نمیدهد که در مورد طرح جلد اظهار نظر کند. به هرحال این موضوع تا حدی به سیاستهای خود ناشر باز میگردد و برای من به عنوان نویسنده چیزی که اهمیت دارد خوانده شدنِ کتاب است.
اطلاعات کتاب:
«درّه انجیر» به قلم فرشته نوبخت در 136 صفحه به بهای 55 هزار تومان از سوی انتشارات پیدایش منتشر شده است.
نظر شما