چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۳
روایتی خواندنی از یک عمل جراحی نفس‌گیر وسط جنگ

می‌گفتند ما این بمب را می‌شناسیم و از نوع برزیلی آن است و برای خنثی کردن آن باید به بمب دسترسی داشته باشیم. بمب داخل عضلات ران مجروح هست و هیچ نقطه‌ای از آن بیرون نیست. می‌گفتند شما باید این بمب را از بدن مجروح بیرون بکشید تا ما بتوانیم آن را خنثی کنیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) – مرتضی میرحسینی: عمل جراحی را دکتر ناصر تابش، چهارم آبان سال 1365 در بیمارستان افشار اندیمشک انجام داد. هم خود عمل جراحی، عمل پیچیده و سختی بود، و هم تصمیم به اجرای آن به شهامت بسیار نیاز داشت. می‌گوید «در منزل بودم که خبر دادند یک مجروح جنگی در بیمارستان افشار هست که یک بمب خوشه‌ای عمل‌نکرده وارد پای او شده است و احتیاج فوری به عمل جراحی دارد، چون ممکن است [بمب] هر لحظه منفجر شود. شما هم بیایید و نظر بدهید.»
 
روایت این ماجرای نفس‌گیر و عملی که قرعه انجام آن به نام دکتر تابش افتاد، در یکی از ضمایم کتاب «ماجرای مک‌فارلین» که چهل‌وچهارمین کتاب از مجموعه کتاب‌های روزشمار جنگ ایران و عراق است آمده است. این کتاب مانند سایر کتاب‌های مجموعه روزشمار از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است و نام یحیی فوزی، علیرضا لطف‌الله زادگان و مهدی انصاری به عنوان مؤلفان روی جلد آن به چشم می‌خورد. روایت عملی که دکتر تابش انجام داد، در این کتاب ذیل روز چهارم آبان، در بخش ضمیمه و از قول خبرنگار روزنامه کیهان در اندیمشک بازخوانی می‌شود.
 
امتحان سخت و تصمیم دشوار
پیش از او چند پزشک جراح و تعدادی از افسران پایگاه هوایی دزفول آنجا حاضر بودند. گفتنی‌ها را به او گفتند؛ اینکه این بمب یکی از خطرناک‌ترین بمب‌های موجود جهان است و از انفجار آن صدها ترکش به اطراف پرتاب می‌شود. «خلاصه از خطراتش صحبت می‌کردند و می‌گفتند ما این بمب را می‌شناسیم و از نوع برزیلی آن است و برای خنثی کردن آن باید به بمب دسترسی داشته باشیم. بمب داخل عضلات ران مجروح هست و هیچ نقطه‌ای از آن بیرون نیست. مخصوصاً قسمت چاشنی و ماسوره که کاملاً در ران بیمار مجروح قرار گرفته است.»
 
اینجا دکتر تابش، پرسشی را به زبان آورد که خودش پاسخ آن را می‌دانست. پرسید «حالا از ما چه می‌خواهید؟» آن‌ها می‌خواستند با جراحی، بمب یا حداقل قسمتی از آن از ران مجروح خارج شود تا عملیات خنثی‌سازی را شروع کنند. دکتر به فکر فرو  رفت. می‌دانست این عمل با عمل‌های قبلی متفاوت است. پزشک کارکشته‌ای بود. حداقل چهار سال در مناطق جنگی مانده و بارها جراحت‌های کوچک و بزرگ رزمندگان و مردم جنگ‌زده را درمان کرده بود. همیشه جان بیماران در خطر بود و او می‌کوشید این خطر را رفع کند، اما این بار برای نجات مجروح باید جان خودش را نیز به مخاطره می‌انداخت.
 
انجام این عمل را پذیرفت و درباره بهترین و مطمئن‌ترین شیوه اجرای آن با همکارانش مشورت کرد. در کمیسیون پزشکی پیشنهادهایی به میان آمد، از جمله اینکه پای مجروح را قطع کنند. دکتر تابش این پیشنهاد را رد کرد. «چون این کار دور از شئون پزشکی بود. چون انسان نمی‌تواند به خاطر ترس، عضوی را از بدن قطع کند. به علاوه کمی از بمب بالای ران بود و قطع کردن آن کار ساده‌ای نبود. بالاخره برای قطع کردن آن از اره استفاده می‌شود و حرکاتی در حین قطع کردن انجام می‌گیرد که خالی از خطر نیست. این فکر را نپسندیدم.» حتی پیشنهاد شد که مجروح را به تهران منتقل کنند. «گفتیم تهران هم جراح و اتاق عمل و خنثی‌کننده‌اش مثل وضع فعلی ما هست. چه فرق می‌کند، بهتر است خودمان کاری بکنیم.»
 
لابه‌لای بحث‌ها و سنجش گزینه‌ها، دکتر ناگهان تصمیم نهایی خودش را گرفت. «در یک لحظه با خودم فکر کردم سرانجام انسان در طول عمرش یک دفعه ممکن است مورد آزمایش قرار گیرد، حالا این آزمایش ممکن است الهی باشد یا اینکه جامعه می‌خواهد او را امتحان کند.» می‌گفت آن شب نوبت به امتحان من و کسانی که آنجا بودند رسیده بود. «من یکی تصمیم خود را گرفتم و گفتم به هر ترتیبی هست با اتکال به خداوند این کار را انجام خواهم داد. این شد که گفتیم اتاق عمل را آماده کنند.»
 
شاید از این عمل جان سالم به در نبریم
دکتر تابش از چند نفر خواست که در این عمل حضور داشته باشند و همراهی‌اش کنند، اما جز یک نفر به نام بهمن بلنده، دستار اتاق عمل، کسی با دکتر همراه نشد. دکتر هم به آنان اصرار نکرد. حتی دو بار – یک بار همان ابتدا و بار دوم پیش از ورود به اتاق عمل - به بهمن بلنده گفت شاید از این عمل جان سالم به در نبریم. پاسخ شنید «من تصمیم گرفته‌ام هر اتفاقی بیفتد همراه شما باشم» (طبق روایتی دیگر از دکتر تابش، دو نفر دیگر، خانم عامری و آقای نجفی متخصص بیهوشی نیز در این جراحی حضور داشتند).
 
اتاق عمل را آماده کردند و مجروح را آوردند. «از تلویزیون برای گزارش آمده بودند، که آن‌ها هم دوربین را تنظیم کردند و گذاشتند و رفتند و فقط من ماندم و دستیارم. البته پرسنل بیمارستان وسایل را برای ما آماده می‌کردند و هرچه می‌خواستیم در اختیارمان می‌گذاشتند.» هر دو نفر لباس ضد بمب - که بسیار سنگین بودند - پوشیدند، وارد اتاق عمل شدند و کارشان را شروع کردند (روایت دیگری هست که می‌گوید دکتر تابش از پوشیدن این لباس‌ها صرف‌نظر کرد، چون بسیار سنگین بودند و مانع اجرای درست کار جراحی می‌شدند). «من به آرامی دور بمب را خراش دادم و چیزی که کار را مشکل کرده بود فرورفتن شلوار مجروح به همراه بمب به داخل ران مجروح بود که آن را درآوردیم.» حین عمل چاقوی جراحی به بمب خورد و به قول دکتر تابش «اگر رحمت الهی نبود، می‌بایست بمب منفجر می‌شد.»
 
خلاصه به هر زحمتی که بود چاشنی و ماسوره را از ران مجروح بیرون کشیدند و تیم خنثی‌کننده بمب را خبر کردند. آنان آمدند و بمب را از کار انداختند. خطر انفجار بمب که از بین رفت، چند پزشک دیگر هم به تیم جراحی اضافه شدند و عمل را ادامه دادند. عملی که در مجموع نزدیک به چهار ساعت طول کشید و با موفقیت کامل، بدون آسیب به سیستم عصبی و وریدی مجروح، به پایان رسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها