حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا مطرح کرد:
علامه طباطبایی نشان میدهد جمع بین معرفت عقلانی و وحیانی ارگانیک است
پارسانیا گفت: علامه طباطبایی در پی این است که نشان دهد جمع بین معرفت عقلانی و معرفت وحیانی جمع حقیقی و طبیعی و ارگانیک است یعنی چیزی نیست که فضای فرهنگی بخشی از تاریخ آن را آورده باشد و تحمیل کرده باشد. اصلا حقیقت عقل و حقیقت وحی این جمع را طلب میکند.
در ابتدای این نشست پارسانیا درباره علامهطباطبایی بیان کرد: مرحوم علامه کاملا معروف و شناختهشده است. او به عنوان انسانی که از یک جامعیت در علوم مختلف اسلامی برخوردار بود شناخته میشود. جامعیت او نسبت به علوم مفهومی و سلوک معنوی است. مضاف بر اینکه علامه طباطبایی این توفیق را داشت که نزد اساتید برجستهای در حوزههای مختلف علوم اسلامی تلمذ کند.
او ادامه داد: مرحوم طباطبایی هم در علوم درسی و بحثی و هم مسیر سلوک و تزکیه و شهود دارای جامعیت بود. رساله الولایه، سفرنامه سلوک معنوی خود اوست. اینکه او اهل مشاهده و مکاشفه بوده و بهرهای از این علوم داشته و آنچه میخوانده بالعیان مشاهده میکرده نشان میدهد که این جامعیت کمنظیر است.
این عضو هیات علمی دانشگاه تهران درباره جایگاهی که علامه در مواجهه با علوم انسانی و علوم اجتماعی و فلسفههای مدرن داشت افزود: این قسمتی است که او نسبت به اساتید خود سرآمد است. او نه تنها نسبت به اساتید خود در قلمرو تعمق در حوزه عقلانیت در جهان اسلام سرآمد بود بلکه نسبت به معاصران خود که در حوزه تهران و قم بودند نیز در پرداختن به علوم اجتماعی و علوم اسلامی و فلسفههای مدرن سرآمد است. اینگونه نیست که افرادی به این حوزهها وارد نشده باشند ولی آثار و تاثری را که علامه در این زمینه داشتند، آنها نداشتند.
پارسانیا ادامه داد: ما امتداد جریان فلسفی جهان اسلام را در سده معاصر با دو رویکرد میتوانیم ببینیم؛ یک رویکرد که تلاشش بر این است خود سنت فلسفی حفظ شود و آموزش داده شود و متون فلسفی خوانده شود که یکی از برجستهترین افراد در این زمینه سیدجلال الدین آشتیانی است که کاملا در حوزه تعلیم و تعلم عرفان نظری و همچنین فلسفه، خودش را وقف کرد و در احیای آثار حکمای چند صد ساله اخیر، یک تنه کار یک مجموعه و مرکز پژوهشی را انجام داد ولی او هرگز خود را درگیر فلسفههای مدرن و جدید نکرد، یعنی این خلا همچنان وجود داشت.
او افزود: در عین حال بخشی از حوزه حکمت اسلامی وارد این گفتوگو شد. علامه طباطبایی نیز در این عرصه حضور داشت و توانست این مباحث را با حوزه مسائل نظری معاصر جهان بشری که به صورمختلفی در جان اسلام حضور فعال داشت وارد گفتوگو کند. بخشی از این گفتوگو را در جای جای المیزان میتوانیم ببینیم.
او بیان کرد: این رساله، رساله کوچکی به زبان عربی است که به فارسی ترجمه شده است. به نظر میرسد علامه طباطبایی در این رساله هم با سنت تاریخ جهان اسلام گفتوگو دارد و هم با سنت معرفتی و علمی جهان مدرن و هر دو اینها مورد توجهش بوده است. در گفتوگو با جهان اسلام او به دنبال این است که نشان دهد عقلانیت در جهان اسلام چه مسیری را طی کرده و چگونه در تعامل با سطح دیگری از معرفت که معرفت وحیانی است قرار دارد و به همین مناسبت بین هویت معرفت عقلی با معرفت وحیانی مقدماتی دارد و فلسفه را تعریف میکند، دین را تعریف میکند و نسبت بین فلسفه و دین را تعریف میکند.
پارسانیا اظهار کرد: علامه طباطبایی در پی این است که نشان دهد جمع بین معرفت عقلانی و معرفت وحیانی جمع حقیقی و طبیعی و ارگانیک است یعنی چیزی نیست که فضای فرهنگی بخشی از تاریخ آن را آورده باشد و تحمیل کرده باشد. اصلا حقیقت عقل و حقیقت وحی این جمع را طلب میکند. او به همین تناسب با رویکردهایی که به جداسازی حوزه عقل و آنچه قلمرو وحی یا دین است و در جهان مدرن مطرح است اشاره میکند. البته این حوزه تفکیک در جهان اسلام فضای غالبی ندارد. مرحوم علامه در اینجا و در مقایسه با آنچه در غرب میگذرد نکتهای بیان میکند و آن اینکه در غرب عقل مرجعیت خودش را از دست داده و دانش یک سطح نازلتری یعنی سطح تجربی پیدا کرده است.
او افزود: علامه در این رساله عهدهدار تبیین معنای فلسفه میشوند و نشان میدهد که اصلا فلسفه در جهان غرب چه معنایی دارد. گاهی فلسفه در معنایی به کار برده میشود که معلوم نیست معنای تاریخی آن باشد یا معنایی که علامه به آن اعتقاد دارد. او دقیقا اشاره به کانت و کنت دارد. و هنگامی که از نسبت فلسفه با دین صحبت میکند شروع میکنند این نسبتها را بیان کردن و دقیقا به تقسیمبندی کنت که سه قسمت دارد اشاره میکند. ایشان از موضع روشنگرانه فلسفه نسبت به واقع سخن میگویند و فلسفه از نظر ایشان صرفا یک ابزار زندگی نیست بلکه یک تلاش عقلانی است، عقلی که روشنگر است و نور است، برای شناختن حقایقی که پرسش از آنها پرسشهای طبیعی انسان و فطری انسان است که از دل زیست انسانی برمیخیزد و نیازهای خود را با آنها تامین میکند.
در ادامه این سخنرانی صحبت از فلسفه غرب به میان آمد که آنها هر واقعیت ثابتی که فراتر از تحولات طبیعی باشد انکار میکنند و طباطبایی معتقد است آنها در قضاوت و داوریشان در مرحله دین یک نظم فلسفی وجود ندارد و واقع را نشان نمیدهند بلکه عینکی است که واقع را با آن مینگرند. و این ذهن است که به واقع صورت میبخشد و انسان با ذهنش در بیرون از جهان قرار گرفته است که کنت هم به آن اشاره میکند.پوزیتیویتها میگویند علم صورتگری و دست و پنجه با واقع را نشان میدهد اما جایی که ذهن ارتباط خود با واقع از دست میدهد فلسفه شکل میگیرد.
او درباره روز جهانی فلسفه گفت: امروز روز جهانی فلسفه، فلسفه به معنایی که علامه طباطبایی میگوید نیست. یعنی روز جهانی عقل که نوری به جهان میتاباند نیست. روز جهانی انسانی است که میخواهد تصویری از جهان ارائه دهد. تفسیر عقل در رویکرد مارکسیستی جنبه شناختاریاش کلا منتفی میشود و علامه با اینخا مخالف است و فلسفه از دید علامه یک ابزار زندگی و یک معنای برساخته نیست بلکه تلاشی عقلانی برای امری روشنگر است. زیرا پرسش از اصل واقعیت است که چه چیزی واقعیت دارد چه چیزی واقعیت ندارد.
نظر شما