سه‌شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۰
مهمان‌نوازی و گرمای رابطه‌ها در تاجیکستان درست شبیه ایران است

کتاب «بی زمستان» (سفرنامه و عکس‌های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان) یعنی بهار، تابستان و پاییز. بهار و نوروز برای تاجیکستان، تابستان برای آذربایجان و پاییز ازآن گرجستان است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «بی زمستان» (سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان) تألیف منصور ضابطیان از سوی انتشارات مثلث منتشر شد. کتاب بی زمستان مجموعه‌ای از سفرنوشت و عکس‌‌های ضابطیان از سه کشور تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان است که در سه فصل مختلف سال، یعنی بهار، تابستان و پاییز انجام شده. این هفتمین سفرنامه او بعد از «مارک و پولو»،  «مارک دو پلو»، «برگ اضافی»، «سباستین»، «چای نعنا» و «موآ» است.

بی زمستان یعنی بهار تابستان و پاییز. بهار و نوروز برای تاجیکستان، تابستان برای آذربایجان و پاییز ازآن گرجستان است. منصور ضابطیان تجربه شیرین سفر خویش به این سه کشور را در بی زمستان برای عاشقان سفر به نگارش دراورده است. تصاویر نیز این سفرنامه را همراهی می‌کند. زمستان از این سفر بی نصیب ماند اما نام خود را بر کتاب نهاد. ضابطیان چشمان تیزبینش را همه جا گردانده است و علاوه بر کلیات سفر جزئیات زیبا و جذابی را نیز در نوشته خود ثبت کرده است. سفرنامه‌های نویسنده به مثابه رفتن به تعطیلات آخر هفته می‌ماند. شیرین و لذت بخشند و همانقدر که کوتاه هستند همانقدر هم دلچسب هستند.

منصور ضابطیان به سه کشور تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان سفر کرده که ماحصل این سفر کتابی به نام بی زمستان است نویسنده در این کتاب هر فصل را به یکی از این کشور‌ها مرتبط ساخته اما تنها یک فصل بود که نتوانست به سفر برود و آن هم زمستان بود بنابراین نام کتاب را بی زمستان انتخاب کرد. سفر به آذربایجان به سفارش نشنال جئوگرافی صورت گرفت بنابراین، این قسمت کتاب از لحاظ سبک نوشتن با بقیه آثار ضابتیان متفاوت است و رسمی تر و خشک تر به نظر می‌رسد. این کتاب برخلاف سفرنامه‌های دیگر، خیلی به جزئیات نپرداخته و با لحنی شیرین و دلچسب و کوتاه نوشته شده است.



در بخشی از کتاب آمده است: «پگاه؟… پگاه چیه؟

و با زحمت برایم توضیح می‌دهد که آنها به فردا می‌گویند پگاه و به پس فردا می‌گویند فردا! نزدیک بود همین اشتباه ساده کل برنامه سفرم را به هم بریزد.

در کلام تاجیک‌ها می‌توان واژه‌های زیبایی پیدا کرد. واژه‌های فراموش شده‌ای که روزگاری در زبان فارسی استفاده می‌شدند. شباهت بعضی از این واژه‌ها با واژه‌هایی که قدیم در خراسان استفاده می‌شد دست کم برای من خاطره‌انگیز است. سال‌ها بعد از آنکه مادربزرگ مشهدی‌ام را از دست داده‌ام، حالا بعضی از واژه‌هایی که استفاده می‌کرد را اینجا می‌شنوم. مادربزرگم همیشه به حیاط می‌گفت هولی. و این واژه اینجا واژه‌ای بسیار رایج است که در طول روز ممکن است بارها استفاده شود. یا مادربزرگم هیچ وقت نمی‌گفت باد می آید، همیشه به جای واژه باد از واژه شمال استفاده می‌کرد. درست مثل سهراب که حالا می‌گوید: «منصور جُن! شیشه رُ پویین بدهید که شِمال بوزد.»

در بخش‌هایی از کتاب می‌خوانیم: «در تاجیکستان آدم احساس غربت نمی‌کند. گرمای رابطه‌ها درست شبیه ایران است. مهمان‌نوازی گاه افراطی باعث می‌شود احساس کنید خانه یکی از قوم و خویش‌هایی رفته‌اید که سر سفره آن قدر اصرار می‌کند غذا بخورید که معذب می‌شوید. چایخانه راحت که نمی‌دانم چه کسی این اسم بامسما را برایش انتخاب کرده گنجایش بیش از هزار نفر را دارد و در دوشنبه کسی را پیدا نمی‌کنید که بارها و بارها برای جشن عروسی، ختم، تولد و... آنجا نرفته باشد.

کتاب «بی زمستان» (سفرنامه و عکس های تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان) تألیف منصور ضابطیان در 144 صفحه و قیمت 125 هزار تومان از سوی انتشارات مثلث منتشر شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها