دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۵
«محمد؛ مسیح کردستان»، قصه قهرمانی از جنس انقلاب اسلامی

در «محمد؛ مسیح کردستان» با قهرمانی سروکار داریم که قلبی بزرگ و نگاهی دقیق دارد و پیچیدگی‌های کار تدبیر بحران را می‌شناسد. هرچقدر در رویارویی با دشمن تجزیه‌طلب بی‌باک و جدی است، در برخورد با مردم عادی رئوف و صبور و باگذشت است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛  محمد بروجردی هم در انقلاب به سهم خود نقش مهمی داشت و هم در گذر از این تجربه، که برای او تجربه بسیار بزرگی بود آدم دیگری شد. انقلاب، او را نیز مثل کشور متحول کرد و این دگرگونی، به باورها و جهان‌بینی‌اش عمق و خلوص بیشتری داد. نصرت‌الله محمودزاده در کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» از این تحول می‌گوید و یکی از خطوط اصلی روایت خود را براساس آن شکل می‌دهد. به گفته خودش، زمانی که به کار پژوهش برای نوشتن این کتاب مشغول بود، از لابه‌لای صحبت با کسانی که شهید بروجردی را از نزدیک می‌شناختند، این تحول را استنباط کرد. البته هیچ تحولی - آن‌هم تحولی چنین عمیق – یک‌شبه روی نمی‌دهد و هر تغییری نیازمند مجموعه‌ای از مقدمات است.
 
در محمد بروجردی، که پرورش‌یافته سال‌های طولانی محرومیت و رنج بود، این مقدمات وجود داشت. از همان سال‌ها نوجوانی از شرایط حاکم بر کشور و جنس نگاه حکومت وقت به جامعه ناراضی بود و همین نارضایتی او را به صف مخالفان شاه سوق داد. به امام خمینی(ره) دل بست و انقلابی شد. در مبارزه‌ای که تا تغییر حکومت در ایران ادامه یافت، هرچه از دستش برمی‌امد انجام داد و دوره‌ای نه‌چندان طولانی نیست مسئول یگان حفاظت از امام(ره) بود. بعد به دستور امام(ره) به نیت احیای نظم و امنیت و آرامش به کردستان رفت و خرداد ۱۳۶۲همان‌جا هم شهید شد.
 
قهرمان و آزمون‌های سر راهش
محمد بروجردی زیاد میان ما نماند. انقلاب به پنج سالگی نرسیده و جنگ تحمیلی در سومین سالش بود که از بین‌مان رفت. اما او در این دوره کوتاه، میراثی از جنس آموزه‌های اصیل انقلاب از خودش به جای گذاشت که هنوز ارزشمند و همچنان درخور تأمل است. محمودزاده در «محمد؛ مسیح کردستان» از این میراث می‌نویسد. می‌نویسد در نگاه شهید بروجردی، «مردم» عادی هرچقدر ناراضی و معترض باشند «دشمن» نیستند و سخت‌گیری و فشار به آن‌ها براساس چنین تلقی‌هایی نادرستی اصلاً مجاز و مشروع نیست. نه فقط مجاز و مشروع نیست، که اتفاقاً آنان را ناراضی‌تر و خشمگین‌تر می‌کند و بخشی از آنان را به همدلی با نقشه‌ها و توطئه‌های دشمن می‌کشاند.
 
در «محمد؛ مسیح کردستان» با قهرمانی سروکار داریم که قلبی بزرگ و نگاهی دقیق دارد و پیچیدگی‌های کار تدبیر بحران را می‌شناسد. هرچقدر در رویارویی با دشمن تجزیه‌طلب بی‌باک و جدی است، در برخورد با مردم عادی رئوف و صبور و باگذشت است. او به صداقت و محبت تکیه می‌کند، چه آنکه باور دارد بدون همدلی و حمایت مردم، عبور از مشکلات و بحران‌ها ممکن نمی‌شود. بروجردی در روایت محمودزاده، قهرمانی از جنس قهرمانان انقلاب اسلامی است که در اجرای تکلیف الهی به جستجوی ریشه نارضایتی‌ها می‌رود، ایمان و صبرش در آزمون‌های پیاپی محک می‌خورد، اما هر بار سربلند می‌شود. در راه پر سنگلاخی که قدم می‌گذارد، زخم‌ها برمی‌دارد، اما افق را گم نمی‌کند و به دام حواشی و ظواهر نمی‌افتد.
 
در جایی از کتاب می‌خوانیم:
بی‌سیم‌چی صدایی غیر منتظره شنید: «می‌دانم بروجردی آن‌جاست. می‌خواهم او را نصیحت کنم. من فرمانده دمکرات این منطقه هستم.» بروجردی گوشی را قاپید و با طمأنینه گفت: «بروجردی هستم، بفرمایید.»
ـ می‌شناسمت. خیلی در کردستان اسم در کردی، اما هنوز با مرد رودررو نشدی.
ـ بهتر است مثل دو مرد باهم حرف بزنیم.
خنده فرمانده دموکرات در گوشی پیچید و ادامه داد: «شنیده‌ام خیلی از کردها عاشق مرامت شده‌اند، اما فکر نمی‌کردم تا این حد احمق باشی.»
ـ اگر مایل نیستی شرافتمندانه حرف بزنی بهتر است بقیه حرف‌ها بماند برای عملیات امشب.
فرمانده با خشم جواب داد: «زبان تیزی داری؛ فرمانده قلب‌های پیشمرگان.»
ـ معلوم است خیلی از پیشمرگان را زیر شکنجه مجبور به اعتراف کرده‌ای.
ـ قاسملو قسم خورده اگر شما بتوانید جاده سردشت به پیرانشهر را پس بگیرید، زنش را طلاق بدهد.
ـ پس به قاسملو پیغام بدهید، هم ما این جاده را پس خواهیم گرفت و هم او زنش را طلاق نخواهد داد.
بی‌سیم را قطع کرد و به ناصر کاظمی، فرمانده تیپ ویژه شهدا گفت: «امشب با یک خرس تیر خورده طرفی. تا قبل از سپیده صبح، کار را تمام کنید...» کمی‌ تأمل کرد و این‌طور ادامه داد: «لعنت به شیطان. چرا باید تحت تأثیر چرندیات این فرمانده قلدر قرار بگیرم؟ تا می‌توانید اسیر بگیرید و کمتر خون بریزید.»
 
مردان انقلاب، مردان مخلص و لایق
او ستم‌دیده و مظلوم است، اما قربانی نیست. محرومیت کشیده و سختی بسیار دیده، اما بلندطبع و باوقار است. راسخ و پرطاقت است، اما به وقت ضرورت و آنجا که نیاز است انعطاف نشان می‌دهد. زمان درگیری مثل شیر می‌جنگد و چنین به نظر می‌رسد که معنی واژه «ترس» را نمی‌داند، اما روحی بسیار لطیف دارد و با اشعار اقبال و مولوی مأنوس است. از پذیرش مقام و منصب شانه خالی می‌کند، اما سخت‌ترین مسئولیت‌ها را می‌پذیرد و حساس‌ترین وظایف را به بهترین شکل ممکن به انجام می‌رساند. نگاهش چنان عمیق است که حتی در آن سوی ماجرا، یعنی در صف دشمن نیز «المغضوب علیهم» را از «الضالین» جدا می‌کند و در مواجهه با مسائل پیچیده، به پاسخ‌های ساده رضایت نمی‌دهد.
 
کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» حضور شهید بروجردی در بحران کردستان را چنان پررنگ نشان می‌دهد و نقش او را در آن مقطع حساس چنان تأثیرگذار روایت می‌کند که خواننده کتاب احتمالاً به این پرسش می‌رسد که بدون او و بدون نگاه درست و مدبرانه‌اش، روند حوادث چگونه پیش می‌رفت و آیا بحرانی که در آن منطقه ریشه زده بود، تدبیر می‌شد یا نه؟ ایجاد این پرسش در ذهن خواننده، دلیلی از دلایل موفقیت محمودزاده در روایت زندگی قهرمانانه و مجاهدانه شهید بروجردی است. نویسنده «محمد؛ مسیح کردستان» به ما نشان می‌دهد که کار انقلاب، بدون مردان مخلص و لایقی مثل شهید بروجردی پیش نمی‌رفت و گره‌ها ناگشوده باقی می‌ماندند و نقشه‌های دشمنان به نتیجه می‌رسیدند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها