کهگیلویه و بویراحمد- کتاب «آستین بالا بزن» با 12 داستان کوتاه از نویسندگان استان کهگیلویه و بویراحمد، جلوههای مختلف فرهنگ و آداب رسوم استان را با استفاده از کلمات به تصویر میکشد.
بعضی از این داستانها برای مخاطبِ ناآشنا به فرهنگ و خردهفرهنگهای این مردمان غیرواقعی مینماید اما پختگی قلم نویسندگان این فضای سورئال را به واقعیتی باورپذیر تبدیل کردهاست.
ادبیات روایی و داستانی استان کهگیلویه و بویراحمد با متیل، ضربالمثل، قصهها و افسانههای بومی و محلی آغازشده و در سالهای اخیر توانسته از ظرفیتهای قابلتوجه خود در بستر زبان فارسی بهره ببرد.
این کتاب شامل داستانهای کوتاه «آستین بالا بزن»،«پر از گل خشخاش» و «گفت باد است میپیچد به شاخ و برگ بلوط» از حسن بهرامی، «دعوت» از زینب امیدی، «خواهرانه» از امین بالینپرست، « گوساله گل ماه » از نجمه آرامبن، «مرگ با طعم پلنگ» از غلامرضا شریعتی راد، «ماه جان به پسرت چیزی نمیگویی؟» از رضا گشتاسب، «این شهر کوچک» از نرگس رضایی، «خرس» از ماشاالله افسر، «ایستاه در رنج» از سید اکبر سلیمانی و «دفتر جلد قهوهای» فرهاد کوهپیما است.
نام و شروع کتاب از داستان آستین بالا بزن حسن بهرامی انتخابشده است. آستین بالا بزن اینگونه آغاز میشود:
«حوصله کن. فایده دارد؟ ندارد. یکی پسرش مرد. دو پسر داشت. یکیشان مرد.زد به کوه. زنش را طلاق داده بود.زن از خدا بخواهد، باروبندیل بست. رفت پی قسمتش.قسمتش؟ لا الله الا الله! شیطان میگوید بگو. نمیگویم. رفت کدام قبرستان؟ خدا عالم است. با یک کامیون رفت. شیراز؟ اهواز؟ کسی نمیداند. مرد دیوانه شد. پسرش مرده بود. شرف نمانده بود برایش...»
کتاب آستین بالا بزن در ۹۲ صفحه، به کوشش واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری کهگیلویه و بویراحمد توسط انتشارات آناپنا منتشرشده است.
این کتاب در شمارگان ۵۰۰ جلد و باقیمت روی جلد ۲۵ هزارتومان برای آنهایی که به داستان و روایتهای محلی و بومی علاقهمند هستند در کتابفروشیهای کشور قابلدسترسی است.
نظر شما