راسته خیابان ایران را که قدم بزنید، قبل از کوچه کبریتچی کتاسرای «مهدی»، با همان اصالت و سادگی خاص محله، پیش رویت خواهد بود. با ویترین شیشهای پُر از کتابهای مذهبی و ادبی، عرفانی و تاریخی.
کتابسرای «مهدی» همنام صاحبش حاج آقا «مهدی آصفی» مداح است که دغدغه کار فرهنگی و دینی دارد؛ این روزها بیشتر به مداحی مشغول است و برادرش آقا «هادی آصفی» که پیشتر و قبل از بازنشستگی، بعد از ظهرها عهدهدار کتابفروشی بود، حال این برادر از صبح تا ظهر و از عصر تا سَر شب، چراغ کتابفروشی سنتی را روشن نگاه میدارد.
یک قرار عصرانه به وقت کتابسرای «مهدی»
وقتشناس است و صبور؛ قرارمان برای گپوگفت، ساعت ۵ بعد از ظهر است، چند دقیقهای مانده به ساعت ۵، با قدمهای شمرده به سمت کتابفروشی میآید کلید میاندازد و وارد میشود.
من اما، صبر میکنم عقربههای ساعت مچیام دقیق ۵ بعد از ظهر را نشان دهد و بعد وارد میشوم.
بعد از سلام، نگاهم میخکوب کتابها که منظم در قفسهها جا گرفته میشود. قرآن، انواع کتابهای تفسیر، کتابهای عرفانی، ادبی، تاریخی، ادعیهها در قطعها و طراحیهای مختلف، کتابهای مداحی، رسالهها، کتابهای دیگر، منظم در جایجای این مغازه ۳۰ متری جا خوش کردهاند؛ البته کتابهایی دیگر هم هست که در قسمت بالای کتابفروشی قرار گرفتهاند و متنظرند نوبتشان شود تا آنها هم در قفسهها جاگیر شوند!
کمی هم لوازمالتحریر و کاغذکادو و قلممداد هست برای اهلش. کارتنهایی پُر از کتاب هم، روی زمین چیده شده، در آخر میزی است که آقای آصفی پستش مینشیند و چند تا صندلی احتمالا برای مهمانهای خوانده و ناخوانده.
بساط چای هم بهراه است و چهچیز بهتر از همنشینی کتاب، اهل کتاب و معجون چای تازهدم...
مداحهای قدیمی اینجا را خوب میشناسند
«اخوی بنده؛ صاحب کتابفروشی سالهاست در کار کتابه، مداح اهل بیت علیهمالسلام هم هست. به همین واسطه، مداحها، مخصوصا قدیمیها کتابفروشی رو خوب میشناسن. قبلترها کتابهای نوحه و دیوانهای مذهبی، فروش خیلی خوبی داشت. یک زمانی داد و ستد داشتیم، اما یکسال، یکسال و چند ماهه که کتاب جدید نمیخریم، مگر دوست و آشنایی، دنبال کتابِ خاص بگرده؛ پیدا میکنیم براش...
قبل از ماه مبارک رمضان حداقل ۳۰ تا ۴۰ جلد، قرآن و مفاتیح تهیه میکردیم، چون بازار خواهانش بود و قبل از شروع ماه محرم تعداد زیادی جزوه کوچیک دعا مثل زیارت مفجعه، ناحیه مقدسه و کتابهای نوحه تهیه میکردیم؛ همه میومدن برای خرید... اما الان یکی دو سالی هست که اوضاع فرق کرده؛ صرف نظر از کرونا، نوع گرفتاریهای مردم فرهنگی و اقتصادیه و البته بیشتر مسئله اقتصادیه که مردم رو از کتاب خریدن و کتاب خوندن میندازه»
جاج آقا هادی آصفی ادامه میدهد: «بعضیها محققاند؛ کتابهای خاصی لازم دارن، هرطور هست کتاب رو میخرن یا از کتابخونهای که منابع غنی داره امانت میگیرن، اما وضع کتابخونهای مملکت اینقدر بد شده که خیلی از کتابخونههای عمومی تعطیل و خیلی از کتابفروشیهای راسته انقلاب، فلافلفروشی شدن.
با کس دیگهای معامله کردیم
همین کتابفروشی، خرج خودش رو به زور درمیاره، اگه همین مغازه رو اجاره بدیم، حداقل ماهی ۱۰ میلیون، بدون دردسر درآمد داریم که میشه سالی ۱۲۰ میلیون. درحالی که سال گذشته، ۴۰ میلیون فروش داشتیم! فقط فروش نه سود...
اما ما عشقمون نوشتن و کتابه. به قول اخوی، یک بدهی به خدا و پیغمبر و اهل بیت داریم و حداقل کاری که میتونیم انجام بدیم اینه که با کتابفروشی، فضائل و مناقب اهل بیت رو ترویج کنیم؛ با شخص دیگهای معامله کردیم، وگرنه از ۶هفت سال قبل، اینجا درآمد و منفعت مالی برای ما نداشته.
«آصفی» شرایط اقتصادی مردم، حساب کتاب زندگی و اولویتبندی برای خرید کتاب و گرانی فرآیند تولید و خروجیاش را عواملی میداند که موجب شده شرایط کتاب و کتابخوانی در کشور، رونق سابق را نداشته باشه، اما هنوز امیدوار است این موقعیت تغییر کند و بازار کتاب و کتابخوانی هم رونق بگیرد.
تالیفات آقای کتابفروش در سایه لطف ائمه
کتابسرای مهدی، عمری پیش از ۲۰ سال است در هوای محله ایران، نفس میکشد و بخشی از بار فرهنگی این دارالمومنین پایتخت را به دوش. کتابفروشی آرام و پُر از حس آرامش است. در پی همین توفیق اجباری آقای هادی آصفی شروع به تحقیق و تالیف کرده. او که دانشآموخته رشته ادبیات است. قبلترها در فصلنامهای تخصصی دستی به قلم داشته و درباره امامزادهها مینوشته، حالا صاحب چند کتاب است.
اوایلش جمعآوری زندگینامه امامزادهها را با کمی اضافات و تصحیح به چاپ رسانده. بعد به سراغ زندگانی حضرت معصومه و امام زادگان مدفون در این شهر رفته. بعد «شکوفههای آسمانی» آشنایی با امامزادگان ری، تهران و شمیرانات را نوشته.
از آن به بعد «پرنده بهشتی» را در باب زندگی جعفر طیار، کتاب «مالک اشتر، مرد میدان و محراب». «نفس نفیس در مباهله»، «آشنای ناشناخته» شرحی بر زیارت مفجعه حضرت زینب(ع)، «تکسوار بدر» زندگینامه مقدادبن اسود و «نهمین خورشید» با نگاهی به زندگی امام جواد(ع) را تالیف کرده، حالا هم عزم «خورشید دهم» را دارد.
ماجرای کتابهای «طلا و مس»
حرف از خاطرههای جذاب میشود، اسم فیلم سینمایی «طلا و مس» به میان میآید. آقای آصفی تعریف میکند: «چند سال پیش، دو جوان خوشرو اومدند کتابسرا گفتن، یک سری کتاب مذهبی برای چند سکانس فیلم لازم دارن؛ گفتن ماجرای یک طلبهایست که از شهرستان به تهران میاد، کتابخونهای داره که باید کتابها رو بچینه بعد بریزه! چند کتاب مناسب اجاره میدید؟ جواب دادم، کتاب اجارهای نداریم. گفتن باشه، کتابها رو میخریم... دیدم کار، کار فرهنگی است، گفتم از شما پول نمیگیرم.
کتابها رو ببرید، کارِتون که تموم شد پس بیارید. چند ماه بعد کتابها رو آوُردن... چندتاش کم بود، با اصرار مبلغی رو بابت این چند ماه و کسری کتابها به ما دادن به علاوه سیدی فیلم «طلا و مس» به نظرم فیلم خوبی هم شده بود.
«در محضر لاهوتیان» و داستان ارادت
ـ یک روزی هم خانمی که ظاهر خیلی مناسبی نداشت، اومد داخل مغازه، کاغذ کادو خرید، بین کتابها هم سرک میکشید. چشمش به کتاب «در محضر لاهوتیان» افتاد؛ زندگینامه، شیوه سلوکی و کرامات عارف بزرگ، جعفر آقای مجتهدی... دست به سینه گذاشت؛ بلند گفت: «سلام علیکم آقای مجتهدی»!
در نگاه اول شاید باورت نمیشد این خانوم با اون سر و شکل، جعفر آقای مجتهدی رو بشناسه؛ اما نهتنها میشناخت بلکه به ایشون ارادت هم داشت.
همینه که میگن نباید آدمها رو از ظاهرشون و کتاب رو از جلدش قضاوت کرد. مردمان خیلی خوبی داریم؛ بها و فرصت دادن و فراهم کردن شرایط و کتاب خوب در اختیارشون قرار دادن برای خوندن، هر روز بالندهترشون میکنه. به نظرم هرکسی در هر سطح و مقام و موقعیت و سنی باشه، اگر کتابخون باشه، سرش کلاه نمیره فیلم و فضای مجازی و معاشرت، سر جای خودش، اما هیچچیز، جای کتاب رو نمیگیره.
اینها چکیده گپوگفت بود با آقای هادی آصفی؛ ۷۲ سال عمر از خدا گرفته، مدتی درس میداده و حالا از کتابها درس میگیره.
وقتِ خداحافظی است با پرچم سلام بر امامحسین، تکه کاغذهای «دروغ و غیبت ممنوع» گوشه بالای ویترین، پرچمهای سه گوش عید امامت و ولایت قاب پایانی را میبندیم و رهسپار میشویم تا روایتش کنیم، روایتی که امید است به رونق هر چه بیشتر کتاب و کتابفروشی ختم شود.
نظر شما