مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس زنجان اعلام کرد؛
رونمایی از کتاب خاطرات سرداری که 50 ترکش در بدن دارد
زنجان- مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان گفت: کتاب خاطرات سردار «اصغر نصیری» که 50 ترکش در بدن دارد در زنجان رونمایی میشود.
وی با اشاره به اینکه تبیین اهداف دفاع مقدس در برنامههای عمومی و مردمی و اجرای برنامههای مسجد محور از جمله اقدامات بنیاد حفظ آثار در این هفته خواهد بود، افزود: بهره گیری از فضای گفتمانی برای تبیین موضوع محوری وحدت، چاپ خاطرات رزمندگان در رسانههای محلی و کشوری از دیگر برنامههای هفته دفاع مقدس در زنجان است.
مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان با بیان اینکه همزمان با هفته دفاع مقدس کتاب خاطرات رزمنده و آزاده زنجانی سردار « اصغر نصیری» با عنوان «من هنوز زندهام» نوشته الهام خوشی رونمایی خواهد شد، اضافه کرد: اصغر نصیری یکی از رزمندگان زنجانی یگان دریایی لشکر۳۱ عاشورا است که از عملیاتهای مختلف دفاع مقدس خاطرات جالبی دارد.
وی تصریح کرد: سردار « اصغر نصیری» جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس است که 50 ترکش در نقاط مختلف بدنش جا خوش کردهاند.
مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان زنجان با بیان اینکه بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان فراخوان حمایت از کتابهای موضوعی با محوریت جنگ و شهادت را منتشر کرده است، اضافه کرد: خوشبختانه چاپ کتاب در این حوزه از شرایط خوبی در استان برخوردار است و نویسندگان خوبی در این حوزه کار میکنند.
اصغر نصیری متولد سال ۱۳۴۳ در زنجان، بزرگ شده در محله «شوقی»(یکی از محلات قدیمی شهر) است و از کودکی در محلات دفاع از دین و انقلاب را مشق کرده است.
وی نخستین بار در سال 1361 در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور داشته و در این عملیات همرزم شهیدان و رزمندگانی همچون شهید صیاد شیرازی، شهید مرتضی قربانی، شهید قاسم سلیمانی، محسن رضایی، شهید همت، شهید احمد کاظمی و دیگر فرماندهان. شهید احمد کاظمی بوده است.
در بخشی از کتاب خاطرات این رزمنده و جانباز دفاع مقدس آمده است: یکی از عادتهای خط مقدم بود. شده بود ملکۀ ذهن ما. همه با آرامترین صدا حتی، دست روی سر دراز میکشیدند روی زمین. بعد از عملیات بدر بود که با چند نفر از دوستان مرخصی گرفتیم تا به شهرمان سری بزنیم.
به اهواز که رسیدیم تصمیم گرفتیم دوستانه ناهار را همان جا بخوریم. دور میز رستوران نشستیم و مشغول حرف زدن بودیم تا غذایمان آماده شود.
یکهو سینی مسی از دست گارسون در هوا چرخ خورد و زمین افتاد، ریختن ظرفها روی موزاییک و قل خوردن سینی کف زمین خش انداخته بود در جمع خانوادگی و آرام رستوران. همه سرهایمان چرخید سمت صدا که لحظهای نگاهمان برگشت سمت یکی از بچهها که در حال و هوای خط مقدم و جبهه، وسط رستوران دراز کشیده بود و سرش را در حصار دستهایش گرفته بود....
نظر شما