سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مهرو پیرحیاتی، نویسنده و منتقد ادبی: رمان «حرفِ مچاله» اثر تام فرانکلین رمانی در ژانر معمایی با رویکردی به آسیبهای اجتماعی است.
داستان در مورد لری و سیلاس دوستان دوران مدرسه است که یکی سفید پوست و دیگری رنگین پوست هستند. این دوستی به دلیل تبعیض نژادی سالها مخفی میماند و حالا بعد از ۲۵ سال هر دو روبهروی هم قرار میگیرند آنها اکنون دو مرد عاقل هستند که باید ماجرایی تکاندهنده را به پایان برسانند. لری دوست سفید پوستی که در دوران جوانی به قتل همکلاسی دخترش متهم شده و سیلاس سیاه پوستی که حالا یکی از پلیسهای مشهور شهر است و لری به علت اتهامی که هرگز ثابت نشد توسط مردم شهر طرد میشود.
اکنون با ناپدید شدن دختر دیگری، دوباره لری در مظان اتهام قرار میگیرد و در ادامه داستان اتفاقات متعددی باعث گرهگشایی این کلاف سردرگم میشود.
مهمترین نکته در رمان اشاره به موضوع جامعهشناختی Social rejection یا همان واپسزنی اجتماعی است و زمانی رخ میدهد که فرد به طور عمد از تعامل اجتماعی رانده میشود. این موضوع شامل طرد بین فردی( یا طرد همسالان)، طرد عاشقانه، طرد خانوادگی و طرد مذهبی یا نژادی است. در رمان «حرفِ مچاله» شخصیتهای داستان به نوعی با تمامی این موارد درگیر هستند.
در ابتدای داستان با طرد نژادی روبه رو هستیم و اندک اندک که داستان پیش میرود با موارد دیگر برخورد میکنیم.
در کتاب آمده است: «پدرش پسرها را جلوی مدرسه پیاده کرد اول آلیس پیاده شده و بعد سیلاس. لری میدانست پیاده شدن سیاه پوستها از ماشین مرد سفید پوست چقدر غیر معمول و ناجور است.» در جای دیگر میخوانیم: «دوست سیاه پوست داشتن خیلی جذاب بود، چیزی که هیچ وقت قبلاً انتظارش را نداشت. کلیساها هنوز به خاطر مسائل تبعیض نژادی جدا بودند.»
بارزترین نوع طرد شدگی از نوع شکافهای اجتماعی است که از نظر ضرورت تکوین، برخی از شکافها، ساختاری و برخی دیگر تاریخی و یا تصادفی هستند؛ شکافهای ساختاری، شکافهایی هستند که به مقتضای برخی ویژگیهای دگرگونیناپذیر و پایدار در جامعه انسانی پدید آمدهاند و همواره وجود دارند (شکاف طبقاتی، سنی، جنسی) از این نوع است.
برخی دیگر از شکافهای اجتماعی حاصل سرنوشت تاریخی یک کشور هستند و بنابراین ضرورت ساختاری ندارند که از جمله آن میتوان به شکافهای قومی، زبانی و نژادی اشاره کرد. نویسنده در این راستا توانسته است با اشاره به نژادپرستی و شکاف طبقاتی به هر دو نوع آن بپردازد؛ موضوعاتی که سالهای سال گریبانگیر جوامع اروپایی و آمریکایی بوده.
تام فرانکلین شکاف طبقاتی را در کتاب این گونه روایت کرده است:
«مادر لری گفت: «عزیزم شیشه را بکش پایین لطفاً.»
لری بدون نگاه کردن به زن شیشه را پایین کشید.
همین که شیشه پایین رفت، مادرش گفت: «سلام آلیس!»
آلیس گفت: «خانم اینا!»
زن خیلی صاف و صوف ایستاده بود. سیلاس عقب رفت و صورتش را برگرداند.
مادر لری عقب برگشت و از صندلی پشت، یک ساک کاغذی برداشت. از توی ساک دو تا کاپشن
قدیمی لری را برای سیلاس آورده بود.
باید اندازهتون باشه.
و از لای پنجره ماشین آن را رد کرد. دست لری به کاپشنها خورد گرم بودند از گرمای بخاری ماشین، حالا در دستهای بی دستکش و سیاه آن دو نفر بودند. آلیس کاپشن خود را بدون آنکه بپوشد در دست گرفت. مادر لری نگاهی جدی به آلیس کرد و گفت: از اینکه لباسهای دیگران را میپوشید ناراحت نباشین و بعد گازش را گرفت و رفت.»
اگرچه انسانها موجوداتی اجتماعی هستند، اما برخی از سطوح طرد شدن غیرقابل اجتناب است؛ با این وجود طرد شدن زمانی میتواند به یک مشکل تبدیل شود که طولانی یا ثابت باشد. مثلاً زمانی که یک رابطه برای یکی از طرفین مهم است یا فرد نسبت به طرد شدن حساس است. طرد شدن توسط یک گروه کامل از مردم میتواند اثر منفی ویژهای داشته باشد، به ویژه زمانی که سبب انزوای اجتماعی میشود. در رمان «حرفِ مچاله» نویسنده به خوبی توانسته است تمام موارد نامبرده را بگنجاند و در انتهای رمان ما با دو انسان طرد شده روبه رو هستیم که یکی سفید پوست و کاملاً منزوی و دیگری سیاهپوستی که بعد از مدتی با تغییراتی که در زندگیش میدهد تا حدودی از این انزوا خارج میشود و برای خودش، دوستان، همکاران، یک عشق مناسب پیدا میکند. همین تفاوت انتخاب است که زندگی آنها را متفاوت میکند. اگرچه در حق شخصیت اصلی رمان لری اجحاف زیادی شده اما او نیز میتوانست انتخاب کند که نوع دیگری از زندگی را امتحان کند و حداقل یکبار از آن منطقه مهاجرت کند. شاید در کشور یا قاره دیگری شانس بهتری داشته باشد.
لری نیز یک سفید پوست بود که توانایی مالی داشت. او حتی به علت آن تهمت مدرسه را رها میکند اما میتوانست ده سال بعد برای ادامه تحصیل اقدام کند. به نظر میرسد نویسنده از روی عمد این نوع ناامیدی و رخوت را در شخصیت گنجانده تا به موضوع دیگری که شاید از منظر آسیبهای اجتماعی کمتر دیده میشود اشاره کند.
دردناکترین نوع آسیبهای اجتماعی در ذهن افراد ایجاد میشود؛ ترس از اعتماد و ارتباطِ دوباره او را زندانی خلوت خودش کرده است چراکه تجربه طرد شدن باعث پیامدهای روانی نامطلوبی مانند تنهایی، اعتماد به نفس پایین و افسردگی میشود و به مرور علاقه فرد را به ارتباط برقرار کردن کمرنگ میکند.
تام فرانکلین در این رمان به موضوعات متنوعی مانند تبعیض نژادی، طرد اجتماعی، خیانت، دزدی، انتخاب دوست، اخلاق در خانواده و دروغگویی پرداخته است. رمان ساده و روان پیش میرود اما در بطن همین سادگی در ذهن مخاطب سوالاتی ایجاد میکند و آن این است هر کدام از ما در زندگی فردی و اجتماعی چگونه عمل میکنیم اگر به جای سیلاس بودیم چه تصمیمی میگرفتیم؟ اگر سیلاس نه به عنوان دوست بلکه به عنوان یک انسان در اجتماع وظیفهاش را درست انجام میداد چه تفاوتی ایجاد میشد؟ و دهها سوال دیگر که میتواند باعث تلنگر به ذهن مخاطب شود. ویژگی بارز داستانهایی با موضوعات جامعهشناسی و روانشناسی همین است که ذهن را درگیر مسائل انسانی میکند.
انتخاب دوست دو مرتبه در کتاب آمده است؛ انتخابهای نادرستی که گاهی باعث فاجعه میشوند.
در کتاب میخوانیم: «وقتی فرنچ به بیمارستان رسید، لری تصمیمش را گرفته بود که چه میخواهد به او بگوید. میخواست بگوید که چه چیزی یادش آمده. بگوید که چطور میخواسته حامی و محافظ مردی باشد که به او شلیک کرده، مردی که دوستش بود. اما او فکر میکرد سیلاس هم دوستش بوده، مگر نه؟ شاید لری به طور کامل معنی کلمه دوست را اشتباه فهمیده. شاید او با تحمل بیش از حد اشتباه دیگران باعث میشود که بعد از مدتی از سویشان رانده شود؛ شاید حالا دیگر وقتش باشد که آنها روی دیگرِ شخصیتش را ببینند و باور کنند.»
جملات بالا دقیقاً عصیانی که پس از تحمل طولانی از بار روانی و بیعدالتی ناشی میشود را نشان میدهد. این بخش از داستان به موضوع دیگری از آسیبهای اجتماعی اشاره میکند که منتهی به خشونت در جامعه میشود خشونتی که گاهی اوقات باعث قتل و یا خودکشی میشود. به طور مثل داستان پسرکی به نام والس که ابتدا با دزدی و آزارهای کوچک به دیگران آسیب میزند اما به دلیل طرد از جامعه به دلایل مختلف او کمکم به یک خلافهای بزرگتری روی میآورد؛ مثل آزار زنان، انداختن مار در صندوق پستی و در نهایت به یک قاتل تبدیل میشود. در کتاب جایی که گره کور داستان هر لحظه کورتر میشود در یک لحظه لری خاطراتی به ذهنش هجوم میآورد در کتاب میخوانیم: «به فرنچ گفت که این پسر (والس) را یک زمانی در کلیسا دیده. وقتی بچه بوده عادت داشته هراز گاهی آن اطراف سرک بکشد. شاید لری کمی بچگی خودش را در این بچه میدید، این بچه تنهای عجیب و غریب. شاید برای این بچه، لری یک قهرمان بود، در دنیایی که لری نتوانسته بود پابه پای آن پیش برود. والس پسربچهای که از شدت تنهایی دوست انسان منزوی دیگری به نام لری میشود با او حرف میزند خانه لری برای او پناهگاه امنی است که گاه به گاه به آنجا سرمیزند. او درون قلبش رازی دارد که مانند حرف مچاله شده پنهان است. او برای اعتراف نزد لری میرود چند شب بعد از ناپدید شدت سیندی!»
در کتاب آمده است:
والس؟
والس بدون آنکه برگردد، گفته بود: «سلام»
تو مستی؟
آره. من یه کاری کردم؟
چی؟
مشکلی پیش اومده والس؟ تو چی کار کردی؟
والس جوابی نداد الی آخر
اما در یک لحظه مسیر گفتوگو تغییر میکند و والس از گفتن پشیمان میشود؛ لری از لحظهای که والس به او شلیک کرد، میدانست که او قاتل اصلی است اما به پلیس دروغ گفته بود چون فکر میکرد از دوستش والس محافظت میکند. لری تنها فردی بود که طرد شدگی والس را با تمام وجودش درک میکرد و این همزادپنداری باعث شد که حتی منکر اشتباهات او شود. لری در لحظه ناامیدی مطلق به آگاهی رسید و آن لحظهای بود که از خیانت سیلاس نسبت به خودش آگاه شد.
نویسنده با جادوی قلمش توانسته است با دیالوگهای ساده و نشان دادن عمق زندگی آدمهای معمولی و دردمند گستره وسیعی از آگاهی را به روی مخاطب بگشاید. داستان با دانای کل روایت میشود و فصلهای اول ریتم داستان به شدت کند است و باعث کسلی مخاطب میشود اما در فصلهای بعدی این مهم برطرف میشود.
رمان «حرفِ مچاله» اثر تام فرانکلین با ترجمه پاتنهآ خوشنویس توسط نشر کنار منتشر شده و جایزه کتاب سال البرز را به خود اختصاص داده است.
نظر شما