به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این مجموعه شعر، که شامل ۴۷ شعر در قالب غزل است، اولین کتاب شعر مجید آزارش، شاعر جوان سمنانی است که چاپ اول آن در تیراژ ۳۰۰ نسخه منتشر شده است.
شعرهای آزارش در این کتاب، نویدبخش ظهور شاعر جوان مستعدی است که روی در قوالب کلاسیک شعر فارسی و نیمنگاهی به سنتهای ادبی در تاریخ زبان فارسی دارد. شعر آزارش، در عین پایبندی به قوانین و چارچوبهای ادبی، نوآوریهایی نیز دارد که همین امر سبب بدیع بودن اشعار او شده است.
در ادامه دو غزل از این کتاب را باهم مرور میکنیم:
عمریست آسمان تو باران نداشته
تقویم تو بهار و زمستان نداشته
رود تو عاشقانه به دریا نریخته
راهی به سمت کوه و بیابان نداشته
سوی کسی که لایق آیینه بودن است
چشمان تو نگاه درخشان نداشته
گیسو به دست باد ندادهست لحظهای
نظم تو حال و روز پریشان نداشته
حالا نگاه میکند از بندرش به تو
آن قایقی که فرصت طوفان نداشته
خوشبخت من، که خانهی مهماننواز تو
از دور واضح است که مهمان نداشته...
در ابتدای نامه نوشتم هوالحبیب
عشقت هرآنچه داشته، پایان نداشته
***
چشمم برای دیدنت سویی ندارد
تالار چشمم طاق ابرویی ندارد
من قهرمانت نیستم بین حریفان
چون کودکی که زور بازویی ندارد
آه از کلافی که برایت قیمتی نیست
بین خریداران تو رویی ندارد
بیچاره من! بیچاره هر کوهی که پیشت
صد بوته از آویشنش بویی ندارد
باید چگونه سمت این دریا بیاید؟
پیغمبری که سحر و جادویی ندارد
دست از سر گلهای صحرایی کشیده
زنبور سربازی که کندویی ندارد
سهراب مغلوب مرا باید رها کرد
تقدیر دیگر نوشدارویی ندارد
نظر شما